۱۳۹۳ تیر ۳۰, دوشنبه

دعوای خواهر و برادر

بچه بودم مثل تمام خواهر برادرها با برادرم دعوا داشتیم و آن هم چه دعواهایی. برادرم 6 سال از من بزرگتر بود( یعنی هست ). مثل تمام پسرها و برادرهای آن سالها تخت تاثیر جامعه، خانواده، مدرسه فکر میکرد تمام خانه باید زیر نظرش باشند و فکر میکردم چون پسر هست و مرد هست پس "حق" دارد. اما از بد شانسیش خواهر کوچکترش از بچگی این حرفها در مغزش نمیرفت. از همون بچگی مبارزه میکرد بدون آینکه بداند اینها مبارزه است. بگذریم، دعوا داشتیم برای هر چیز کوچک. برادرم بزرگترین اتاق خانه را در اختیار داشت اما اتاقهای دیگر را هم غصب میکرد. سالها کسی جرات نداشت این حکمرانی و غاصب بودن رو از برادرم بگیره. و من همیشه فکر میکردم همه خونه طرفدار اون هستند و من تنها هستم و باید یک تنه بجنگم. برادرم تصمیم میگرفت من چه زمانی تلویزیون ببینم، چه برنامه ای ببینم، نوجوان شدم تمام مکالمات تلفنیم ضبط میشد، رفت و آمدهام کنترل میشد و کسی هیچی بهش نمیگفت. زورم بهش نمیرسید، خیلی ازش ضعیف تر بودم، نه قدرت دستش رو داشتم که موقع کتک کاری ضربه هایم به اندازه ضربه هایش دردناک باشد، نه اصلا توان پس گیری تمام حق و حقوق غصب شده ام. اما سکوت دیگر اعضای خانواده من رو وا میداشت به واکنش. وقتی برای لج من رو درآوردن کانال مورد علاقه ام رو درست وسط تماشا کردن برنامه مورد علاقه عوض میکرد من شروع میکردم به جیغ و داد زدن، بعد شروع میکردم به زدنش و البته کتکی میخوردم به مراتب بدتر.رفت و آمدم را کنترل میکردم گزارش میدادم به خانواده که چه روزی دوست دخترش به خانه ما امده! کلید اتاقم رو برمیداشت میرفتم کلید کمد خصوصیش را از هزار توی پنهان شده پیدا میکردم و وسایلش رو کش میرفتم. و بعد کتک مفصلی نوش جان میکردم و کسی از من حمایت نمیکرد. بزرگتر شدم دعواها خونین میشد. بزن بزن به قصد کشت. اون میزد من گاز میگرفتم، اون میزد من لباس تنش رو پاره میکردم. پدرم تهدید میکرد هر دو رو از خونه بیرون میکنه، مادرم هم به گریه میفتاد که آخه چه مرگتونه.. و البته من ذلیل مرده دیچیک بودم که میدونم زور اون بیشتره ولی باز کرم میریزم!
کسی که اون وسط آسیب میدید و چیزی به دست نمیاورد که حتی محکوم هم میشد من بودم. با دست و پایی کبود!
بزرگتر شدم روش مبارزه ام عوض شد. یعنی هر کاری میکرد من سکوت میکردم و میذاشتم عمق فاحعه رو ببینند اطرافیان و سکوت من رو هم ببینند. چندین بار که اتفاق افتاد جواب داد. سالها گذشته از اون روزها اما برادر من دیگه غاصب نیست. حداقل برای من! از راه دور هنوز بر وسایلم کنترل دارم، بین من و اون اگر من حرفی بزنم بیشتر تاثیر دارد تا اون.

خانه ما را میشود اینطور تقسیم کرد، من حماس بودم، برادرم اسراییل، مادرم آمریکا، پدرم اتحادیه اروپا و خواهرم اتحادیه عربی.

من تا وقتی با کم زوریم دست تو سوراخ مار میکردم جز اسیب به خودم چیزی نصیبم نمیشد و پدر و مادر در عین اینکه زورگویی بردرم رو میدیدن و محکوم میکردن ولی کاری نمیتونستن بکنند و من رو هم متهم میکردند. خواهرم هم با اینکه هم درد بود ولی هیچ غلطی نمیکرد.
روش رو که عوض کردم همه با من همراه شدند. و اسراییل خانه ما تبدیل شد به یک آدم سر به راه مطیع!

پی نوشتها:
1- نمیخواستم اینجا درباره مسائل اینچنین چیزی بنویسم ولی اخبار رو که خوندم- البته نه به زبان فارسی، بلکه اخبار سوئدی و انگلیسی، به شدت اشک ریختم از این همه کشتار که درسته توسط اسراییل هست اما کرمش رو حماس ریخته و نه فقط خودش که مردم بیگناه رو هم به دست یک دیوانه سپرده برای نابودی.
چیزی که باعث شد این ر بنویسم اتهام زنی برخی ایرانیان به مدیای غربی است. در ده روز اخیر من هرچه خبر از مدیای غربی خوندم علیه اسراییل بود. اولا رسانه کارش خبرگزاری است و باید تا جای ممکن بی طرف باشد. ولی حتی در نوع خبر رسانی هم به نظرم به سمت غره بودند مخصوصا سوئدی ها که آنچنان از مرگ ومیر ها نوشتند و احساسات رو تحریک میکنند که حس میکنی همین الان در غزه یکی از آن تیر خورده هایی. آن چهار کودک فلسطینی رو یک روزنامه نگار عرب تبار سوئدی گزارش داد و در تمام دنیا انعکاس یافت نه یک روزنامه نگار ایرانی ضد اسراییلی!  و خیلی اتفاقهای دیگر. نمیدونم چطور انقدر بی دلیل ادعا میشه رسانه غربی طرف و جانب اسراییل هست. من تا امروز هرچه دیدم در محکومیت هر دو بود اسراییل و حماس.
2- این روایت از دعوای خونین با برادر مربوط به خیلی خیلی سال پیش میشه. و ربطی به این روزها نداره. هرچند دعواهای تاج و جری تمام نشدنی است ولی از برادر غاصب غیرتی مردی این روزها کنارم هست که اگر نبود شاید خیلی از تابوها رو نمیشکستم! همیشه بهش مدیونم از این بابت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر