۱۳۹۴ مهر ۱۱, شنبه

زيبايي، سكس و شرم!

همخانه سابقم آمده ديدار دوستانش و چند روزي خانه من هست. با خانواده برادرش مكالمه اسكايپي ميكند.ميشناسمشان، چند روزي مهمان ما بودند و بينهايت دوست داشتني. همانطور تازه از خواب پاشده جلوي دوربين ظاهر ميشم و سلام و احوالپرسي كه همسر برادرش با خطاب كردن اسمم و هيجان زده ميگويد: خيلي خوشگل شدي! چي كار كردي؟
خنديدم، همخانه گفت: هميشه خوشگله! 
همسر برادر علامت "خر خودتي" نشانم داد و گفت:خوشگل بودي اما يه كاري كردي خوشگلتر شدي. 
همخانه مجددا گفت: عينكش عوض شده سكسي تره! 
منم ادامه ميدم: موهام بلندتر شده و فر! 
اما همسر برادر كماكان منتظر چيز ديگري بود!
ازشان خداحافظي كردم. ده دقيقه بعد دوستم آمد و گفت: فلاني از من ميپرسه، رها عاشقه؟ منم گفتم نميدونم. بعد پرسيد: سكس داشته ديشب؟ گفتم فكر نميكنم! 
بهش گفتم: تو نميدوني؟ من هميشه عاشقم و پر از فانتزي هاي عاشقانه، و البته ديشب تو نديدي مثل هميشه در تخت دو نفره ام تك نفره خوابيدم؟ 
و هر زديم زير خنده! 
همسر برادرش اصرار داشت اين زيبايي مرتبط با حس عاطفي و سكسي است، اما در اين روزها شايد فقط پاييز و حضور همخانه و فعاليتهاي اجتماعيم هست كه ارضايم ميكنند و برحال روحي، انرژي و چهره ام تاثير ميگذارند! 
اما از آن لحظه به فكر فرو رفتم. ياد سالها پيش، سالهاي ناداني و خرفتي افتادم! اينكه در بسياري از جمعهاي زنانه ميشنيدم " فلاني بعد ازدواج آب زير پوستش افتاده" ، "زنها بعد از ازدواج خوشگلتر ميشن" زنا بعد از ازدواج پوست ميندازن" 
همه چيز ربط داده ميشد به ازدواج! در حاليكه اين ازدواج نبود كه زن را زيباتر ميكرد يا پوست مي انداخت! اين سكس بود كه باعث اين اتفاقها ميشد، اما مادران ما احتمالا نميخواستند چشم و گوش دخترانشان باز شود، يا شايد واقعا درك درستي نداشتند و همان چيزها كه به خوردشان داده شده بود را نسل به نسل ميچرخاندند. 
هفت سال پيش بود، درسم تمام شده بود، بيكار بودم، برگشته بودم شهر كوچكمان و با خانواده ام زندگي ميكردم و استقلالم را تا حدي از دست داده بودم. همه اينها دست به دست هم داده بود پرخاشگر باشم و بي حوصله و به قول همه" اصغر ترقه" 
ماهي يكبار ميرفتم تهران و گاهي در اين سفرها كسي را ميديدم كه آن زمان crash داشتم. يكبار كه برگشتم برادرم آمد سراغم و گفت: تهران خوش گذشت؟ گفتم: آره! پرسيد : سكس داشتي؟ 
و من هول شده گفتم: نه! تو كه ميدوني من اهلش نيستم! اين چه حرفيه؟
گفت: خب اشتباه ميكني، حالا راستش و بگو هيچيِ هيچي؟ حتي يه بوس؟ يه بغل؟ 
و من به تصور تمام دختران كه برادرشان غيرتي ميشود و اصلا نبايد اين حرفها را زد گفتم : نههههه! ديوانه! 
برادرم خنديد و گفت: ديوانه تويي كه سكس نداري. ديوانه تويي كه داري به من دروغ ميگي! البته مهم نيست خواستم بهت بگم هركاري كردي ادامه بده چون خيلي آرومتر شدي! بابا هم معتقده كه اين تهران رفتنها كمكت ميكنه. 
چشمك زد و رفت و در را بست! من ماندم و خودم و يادآوري سفر اخيرم! من هم مثل خيليها سكس را فقط اينتركورس ميدانستم،  اما راست ميگفت برادرم حتي يك بغل، يك بوسه، يك لمس! همه اينها تاثير داشتند. آن زمان از ترس، از شرم و يا هرچيز ديگر به برادرم دروغ گفتم، ولي حالا كه يادش ميفتم ميبينم چقدر آن يواشكي لمس كردنها، در آغوش كشيده شدن ها، نوازش موها، همان چند دقيقه با ترس و لرز سر بر شانه گذاشتن ها و بوسه هاي دزدكي و ناگهاني شبانه در هرجاي شهر كه گيرمان ميامد،  لذت بخش بودند و اتفاقا لذتشان در سنين پايينتر بيشتر بود. و از آن سو حسرت ميخورم همه اينها حق طبيعي من بود كه با ترس همراه بود، با وحشت ، با شرم و گناه! به اين ميانديشم كه چقدر غربي ها اين مسائل برايشان حل شده است و راحت و طبيعي ازش صحبت ميكنند، اما هنوز حتي در جمعهاي خودماني ايراني اينجا، يا صحبت نميشود يا بشود باهزار ايما و اشاره! اينكه "سكس" از مهمترين موضوعات ذهني و زندگي است اما در فرهنگ شرقي هنوز مورد "شرم"!  خودم خوب ميدانم در بسياري جمعها اگر حرفي در اين باره زده باشم ( با همان ايما و اشاره) در ذهن مخاطبين هزاران چيز شكل گرفته جز واقعيت طبيعي بودن اين مسائل! اگر با يك ايراني راهت به سكس برسد روز بعدش طرف شرم دارد يا وانمود ميكند اتفاقي نيفتاده! آه اين شرم، اين شرم شرقي! 
راستي حالا به برادرم دروغ نميگويم اما هنوز ميگويد: تو ديوانه اي! 

۱۰ نظر:

  1. کاملا موافقم. حتی با اون قسمت که "تو ديوانه اي!" D:

    پ.ن: یه برنامه تلویزیونی بود با حضور یک عدد حاج آقا، که از شهوت جنسی نوجوونها به اسم اختلال شهوانی اسم برده بود و در حال نسخه پیچیدن برای رفع این "اختلال" بود. یعنی من دیگه واقعا حرفی برای گفتن ندارم. :-|

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. يعني انقد واضحه من ديوانه ام؟😂
      پدرسوخته اون حاج آقا خودش پره اختلالات هست

      حذف
  2. سلام رها جان
    خوشحالم که هنوز صادقانه و بی پروا مینویسی .
    تو رو هیچوقت یادم نمیره توی روزهایی که سرگردون و گیج بودم گفتی بنویس و با این کار خالیه خالی شدم
    mahdi.nosrati@gmail.com

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مرسي مهدي جان منم خوشحال شدم وقتي ديدم تو پلاس دنبال ميكني

      حذف