چهارسال پيش بود، يك روز اكتبر آفتابي گرم و قدم زدن در كوچه پس كوچه هاي رم! ناهار را در رستوران سمت چپ خورديم. بعد از ناهار، همين مسير را تا انتها رفتيم كه برسيم به همان ميداني كه من هيچوقت اسمش را درست ياد نگرفتم، يك چيزي تو مايه هاي ناوونه! همان ميداني كه پر از نقاش و هنرمند هست. كوچه يك سكو داشت و من روي سكو، مست از آفتاب و گرما راه ميرفتم، به انتها رسيدم راهي نبود جز پريدن از سكو! اما به جاي كف خيابان ،هنوز نميدانم چطور سر خوردم در آغوشش! و چطور لبها بر هم لغزيد!
هنوز علت آن اتفاق، آن حس با تمام ممنوعيت ها و ناهمزماني هايش برايم علامت سوال است! نيست و نيستم ديگر، اما اين خاطره، آن سفر و تمام دوران "بودن" بي شك يكي از زيباترين داستان هاي عاشقانه است. روزي مينويسم، به ياد تنها مردي كه عاشقانه دوستم دارد!
خیلی قشنگه وقتی به گذشته نگاه میکنی، قسمت پر رنگ تر ماجرا، اون حس های زیبا باشه، نه خاطرات بد.
پاسخحذفپ.ن: شیطونی نکن! عاشقانه دوستم «داشت»! الان دیگه دوستانه عاشقته. (-;
نوشتم داشت و دارد! الان دوستمم نيست! ولي عاشقانه دوستم داره😊
حذفاِه، بد متوجه شدم. فکر کردم "روزی مینونیسم" منظورت اینه در آینده یه روزی میاد که میتونم بنویسم: "به ياد تنها مردي كه عاشقانه دوستم دارد!". اما منظورت این بود که یه روزی اون خاطره هایی رو که تو چند خط قبل گفتی مینویسی.
پاسخحذفعذرخواهی من را پذیرا باش!
الان خوندم ديدم برداشت تو هم ميشه كرد. برم بميرم با اين نوشتن حرف زدنيم:)))
حذفContinued best replica bags online anonymous Ysl replica handbags see this here replica bags from china
پاسخحذفjordans
پاسخحذفOFF-White
goyard online store
air jordan 1
travis scott jordan
kd shoes
yeezy 350
goyard bag
golden goose outlet
supreme outlet
jordan shoes
پاسخحذفgolden goose sneakers women
fear of god essentials
off white outlet
curry shoes
nike sb
off white
goyard
off white outlet
supreme new york