مدتهاست دارم با سیستم آموزشی در سوئد سروکله میزنم. هرچه یاد میگیرم باز کم
است. مواقعی احساس کردم معلم بدجنسی دارم، مواقعی احساس کردم چون به اندازه کافی
وقت نمیگذارم و همه تمرینها را در زمان کوتاه مینویسم شاید اشتباهات کوچکی میکنم
که نمره دلخواهم را نمیگیرم و ... . اما حقیقت این است که من واقعا آن معیارها
برای نمره بالا را پر نمیکنم و این اصلا ربطی به هوش و استعداد و سواد ندارد. بحث
این است که سیستم اینجا، همانطور که بارها مطرح کردم، سیستم ارزیابی درک مطلب و
بیانش به زبان خود است. کمترین امتیاز که E محسوب میشود به کسی داده میشود که جواب سوال را درست بدهد و
نشان بدهد دانش اولیه را دارد و توانایی این را دارد که آنچه را آموخته به زبانی
ساده بیان کند. هرچه این توانایی بهتر شود، یعنی دانش از اولیه و بنیادین تبدیل
شود به دانش کافی و دانش زیاد، و هرچه نحوه بیان در عین سادگی اما پربارتر باشد و
بیشتر ساخته و پرداخته شود نمره بالاتری نصیب میشود. بله، من معلم بدجنس نداشتم که
با اینکه خیلی مینوشتم و سعی میکردم حسابی توضیح بدهم اما نمره A نمیگرفتم. نوشتن برای نمره A فارغ از درک مطلب و توان پرداختن و بیان، نیازمند تسلط به زبان
سوِئدی، بازی با کلمات، جمله بندی های متنوع و پروبال دادن به جواب است که من هنوز
به این نقطه نرسیدم. قبلا وقتی به ضعفی پی میبردم خیلی ناراحت میشدم. اما حقیقت
این است که این حتی ضعف من نیست. طبیعی است که بین من با یک سوئدی تفاوت است و
طبیعی است که من زمان بیشتری نیاز دارم به تمرین تا به زبان سوِئدی مسلط بشوم. من
حتی نمیخواهم دیگر خودم را با کسی مقایسه کنم. بعضی استعداد زبان آموزی بالاتری
دارند، برخی شرایط زندگیشان بهشان فرصت میداد تنها و تنها به یادگیری زبان
بپردازند، برخی دغدغههای اجتماعی من را ندارند که بخواهند مدام با زبان مادری
بخوانند و بنویسند، برخی هم برعکس هیچ جوری زبان
دوم را یاد نمیگیرند. مهم این است که من خودم را با خودم، با شرایط زندگی خودم،
با امکانات و توانایی هایم مقایسه کنم که خُب میدانم پیشرفت زبانیام در مجموع
در مسیر درستی است.
راستش بعد از اینکه فهمیدم واقعا در حد نمره A نیستم نفس راحتی کشیدم. نه اینکه هدفم برای این نمره را رها کنم نه، اما از استرس و ناراحتیام خیلی کم خواهد شد و به جای اینکه ساعتها در سرو کله خودم بزنم که چطور بنویسم که نمره بالا بگیرم میخواهم سعی کنم که هرچه در حد و توان امروزم هست را بنویسم و برای همان نمره بگیرم و در طی گدراندن کورس سعی کنم توانم را بهبود ببخشم.
و اما همه این متن را ابتدا در پنج خط به زبان سوئدی نوشتم. احساس میکردم باید به آن زبان بنویسم. اصلا به آن زبان این حس راحتی آمده بود. وقتی نیازت به بیان احساست با زبان دیگر تامین میشود. آن موقعی که اول به زبان دیگر مینویسی و خالی میشوی بعد سعی میکنی معادل فارسی اش را بنویسی، اینها آن نقطه عطفهای زندگی در مهاجرت است.
راستش بعد از اینکه فهمیدم واقعا در حد نمره A نیستم نفس راحتی کشیدم. نه اینکه هدفم برای این نمره را رها کنم نه، اما از استرس و ناراحتیام خیلی کم خواهد شد و به جای اینکه ساعتها در سرو کله خودم بزنم که چطور بنویسم که نمره بالا بگیرم میخواهم سعی کنم که هرچه در حد و توان امروزم هست را بنویسم و برای همان نمره بگیرم و در طی گدراندن کورس سعی کنم توانم را بهبود ببخشم.
و اما همه این متن را ابتدا در پنج خط به زبان سوئدی نوشتم. احساس میکردم باید به آن زبان بنویسم. اصلا به آن زبان این حس راحتی آمده بود. وقتی نیازت به بیان احساست با زبان دیگر تامین میشود. آن موقعی که اول به زبان دیگر مینویسی و خالی میشوی بعد سعی میکنی معادل فارسی اش را بنویسی، اینها آن نقطه عطفهای زندگی در مهاجرت است.