۱۳۹۵ خرداد ۸, شنبه

جنجال بر سر هیچ

مرمر مشفقی

حدود 23 سال پیش یعنی وقتی 11 ساله بودم، در تعطیلی روز عاشورا برای اولین بار مهمانی ناهاررفتیم. دلیل این اتفاق آشنایانی بودند که بعد از سالها از خارج امده بودند و تنها این تعطیلات مذهبی بود که میتوانستیم آنها را ببینیم و دیداری تازه کنیم وگرنه تمام عاشوراها باید در خانه پدر/مادربزرگ کرد می آمدیم و شربت نذری پخش میکردیم. خانواده من معتقد بودند و مادرم سیاه پوشیده بود، پدرم هم در بین مهمانان تنها مهمان مسلمان و مذهبی بود باقی مسلمان زاده بودند اما معتقد نبودند. مثل روال همیشگی پذیرایی صاحبخانه که با چای شروع میشود جرخ بار هم جلو آمد. آنها چون میدانستند پدر من نماز خوان و معتقد است هرگز به او تعارف نمیکردند اما این بار وقتی داشتند برای خودشان گیلاس پر میکردند، پدرم که اصولا آدم آرامی بود و کاری به کار دیگران نداشت برافروخته شد و شروع کرد به اعتراض شدید اللحن که امروز عاشوراست و شما حق ندارید مشروب بخورید.
هرچه بقیه میگفتند آقا این روز برای تو عاشوراست برای ما فقط یک روز تعطیله، به تو که تعارف نکردیم و کاری به کار تو نداریم تو هم کاری به کار ما نداشته باش، به خرج پدرم نمیرفت و نزدیک بود مهمانی برهم بخورد. آنها مشروبشان را ریختند و ما هم دقایقی بعد از آن خانه خارج شدیم. پدرم اعتقاد داشت آنها توهین کردند و همه چیز را مسخره گرفته اند و بجز برادرم باقی افراد خانواده به او حق دادند. برای من هم که تربیت شده آموزش و پروزش جمهوری اسلامی بودم اصلا این کار آن دوستان خانوادگی گناه کبیره بود و از چشمم افتاده بودند.
ده سال بعد که از شدت مذهبی بودنم کم شده بود اما کماکان باورهایی داشتم و مثل اکثریت مسلمانان دوروی ایرانی هر وقت شکم دردی داشتم دست به دامن نماز و امامان و نذر و نیاز میشدم و هروقت هم حوصله ای نبود بی خیال میشدم، و مثل همه دوروریی های رایج فرهنگ ایرانی آنجا که صلاح بود از دین مثال میاوردم و آنجا که به نفعم نبود- بخصوص در مورد حجاب- دنبال توجیهی برای رد کردن پوشش برای زنان میگشتم. ماه رمضان بود و شبهای احیا، برخلاف سالهای قبل که پای ثابت جوشن کبیر خواندن بودم به روضه نرفته بودم و به جایش ترجیح دادم ار فرصت اینکه مادرم خانه نیست و پدر هم خواب، به دوست پسرم زنگ بزنم، وقتی تلفنش را جواب داد فهمیدم حالت طبیعی ندارد، پرسیدم چه کار کردی؟ گفت یه عرق سگی به سلامتی علی جون رفتیم بالا!
آنچنان داد و بیدادی کردم که چقدر بیشعورید و بین این همه شب حالا قحطی آمده بود امشب باید مشروب بخورید؟ ( یعنی من با مشروب خوردن در شبهای دیگر مشکل نداشتم که باز حرام است فقط فکر میکردم نباید در این شب ها خورد) میخندید میگفت ببین برای تو بین این شبها فرقه برای من نیست! تو نخور من ولی میتونم بخورم!
تازه من همانجا خواستم به حق همان پنج تن پلیس بریزد و انها را بگیرد و شلاق بزند تا بدانند شوخی با مذهب عاقبت ندارد!
چند سالی گذشت، این روند مشروب خواری در شبهای عزاداری بین همکلاسیهایم، اکیپهای مختلف دوران دانشجوییم بسیار رواج پیدا کرد و من فهمیدم این تنها دوست پسر من نبود و از قضا اکثریت دهه شصتی ها که تمام عمرشان را بعد انقلاب تربیت شده اند بی توجه تر به این شبهای مذهبی هستند. این جمله که" آخ لذت خوردن مشروب تو شبهایی که میگن نباید خورد خیلی بیشتره" درست مثل همان داستان مهمانی گرفتنهایمان با تمام ممنوعیت ها بود که هنوز در کشورهای آزاد میگوییم "ولی مهمانی های ایران یه چیز دیگه بود با تمام ترس و اصطرابش اصلا باحالیش به همون بود که داری کار ممنوعه میکنه. مثل بوسه های ممنوعه، مثل روسری برداشتنهای ممنوعه، مثل نوشیدن های ممنوعه! "
به مرور که سنم بالا رفت و به خودم اجازه دادم فکر کنم نه که تفکرات تغذیه شده را نشخوار کنم، فهمیدم کار پدرم در آن مهمانی بسیار زشت بود و در واقع توهین اصلی را پدرم کرده بود نه میزبان و باقی مهمانها، و فهمیدم اعتراض من به دوست پسر آن سالهایم اشتباه بود نه نوشیدن او.
هرچه گذشت من متوجه شدم مذهبی ها با اینکه پشتوانه علمی هم پشت باورهایشان ندارند و بسیاری از باورهایشان هم خرافات است و هرگز جواب درستی در مثابل چرا ها ندارند، اما به علت قدمت تاریخی، حکومت اسلامی و سطح فرهنگ پایین جاکم بر کشور، نبودن دموکراسی، نبودن فضای نقد و ... یک امتیازات بی دلیل ویژه ای گرفته اند که تک تک ما در این امتیاز بخشی نقش داریم.
چندین سال پیش یادداشتی نوشتم با عنوان: مذهبی ها هیچ برتری ندارند" و در آن به تمام خاطراتی اشاره کردم که ما وادار به احترام یا تغییر دادن آداب خود بخاطر یک مذهبی میشدیم اما آنها بخاطر ما کاری را انجام نمیدادند، مثلا من که بی حجاب بودم باید چه در خانه خودم و چه در خانه آنها روسری بر سر میگذاشتم- یعنی در خانه من هم آنها تصمیم میگرفتند- و اسمش را میگذاشتیم احترام، اما مثلا فکر نمیکردند آن روسری که درباور من توهین و ستم به زن است در خانه من از سر بردارند.
یا وقتی دوستان آئتیستم در گروه مطالعاتی عقاید ضد دینی شان را میگفتند دوستان مذهبی لب ورمیچیدند و میگفتند فلانی به عقاید ما توهین میکند، اما نمیگفتند که همانها سر اذان ظهر جلوی ما راهی مسجد میشدند که نماز بخوانند دارند به باور آئتیستها توهین میکنند!
و هزاران مثال دیگر که تک تک شما هم با آن رو به رو شده اید.
زندگی در غرب و کشوری به نهایت سکولار و دموکرات وتحصیل در رشته ای علمی و آشنایی بیشتر و بیشتر با علم، چشمها و ذهنم را باز تر و باز تر کرد. فهمیدم دین و عقیده سیاسی، رشته دانشگاهی، شغل و .... که انتخابی هستند قابلیت نقد دارند و مقدس نیستند و هرکس هرچور بخواهد میتواند نقدشان کند، مسلما همیشه نقدهای میانه به دل اکثریت مینشیند اما انسانها یک عقیده و روش ندارند و برای همین است که ما واژه هایی مثل محافظه کار، میانه رو و رادیکال را داریم و هر کدام طرفداران خودشان را دارند.
فهمیدم برخلاف ایران که دین مقدس است اما جنسیت ، نژاد و گرایش جنسی نه، اینجا دقیقا تو باید مدام مواظب باشی حرفی نزنی که به جنسیت، نژاد وگرایش جنسی افراد توهین شود چرا که آنها انتخابی نیستند. یعنی انسانها با استفاده از خرد خود به انتخاب جنسیت دست نزده اند بلکه جنسیتشان یا مرد است یا زن یا جنسیتی دیگر و دست خودشان نیست. همینطور نژاد. اما ازادی درباره دین هرچه دلت میخواهد بگویی، تو میتوانی مست کنی و بروی رو به کلیسا و بگویی: جیسس، سان او بیچ" ( مسیح حرامزاده) و کسی هم چیزی به تو نگوید.
یاد گرفتم اگر کسی حرفی زد که باور سیاسی من را قلقلک داد یا باور مذهبی ام را، اگر پاسخی دارم به روش خودم بدهم، که میتواند رادیکال باشد یا میانه رو یا محافظه کارانه، یا به راحتی نادیده اش بگیرم. مثلا وقتی مطالب افراد با مسلک چپ مرا آزار میدهد هیدنشان میکنم که مطالبشان را کمتر ببینم. مدام به صفحاتشان سرک نمیکشم که حرص بخورم.
شادی صدر، کنشگری است که هرگز من طرفدارش نبودم. راه و روشش راه و روش من نبود در عین اینکه بسیاری مواقع حرفهایی زده که بسیار درست بوده و کارهایی کرده که قابل ستایش است- همکاری در پروژه عدالت برای ایران، و جمع اوری مستندات درباره اعدامهای 67 که میدانم خوشایند اصلاح طلبان که خواهان پاک کردن گذشته و علم کردن احمدی نژاد به عنوان عامل تمام بدبختی های ایران هستند نیست- اما شادی صدر یک کنشگر رادیکال است که رادیکالیسم روش من نیست. بهش نقد دارم اما حق ندارم به او بگویم تو چرا رادیکال هستی!
انسانهای زیادی در تمام کشورها هستند که رادیکالند، شاید درصد کمی هستند یا در برخی کشورها درصد بالا، اما هستند و به اندازه تمام دیگران حق دارند ابراز وجود کنند. متاسفانه در ایران و میان جامعه ایرانی ملاک فقط درصد اکثریت است و برای همین است که فکر میکنند اقلیت حقی ندارد! برای همین است که وقتی لجشان میگیرد برای تحقیر اقلیت میگویند: همش چند نفر طرفدار دارند! ( در حالیکه تعداد کم طرفدار مانع از ابراز عقیده یا اثر گذاری نمیشود)
شادی صدر به دلیل همین رادیکال بودن معمولا کارهایش، حرفهایش باعث برافروخته شدن اکثریتی میشود که هم سنتی اند و محافظه کاری برایشان بهترین روش است، هم تجربه دموکراسی ندارند، هم ساختار مردسالار،مذهب سالار و قیم سالار مانع میشود نیمی از رفتارها و نقدها را به درستی درک کنند.
من روش شادی صدر را نمیپسندم، و این دلیلی است که مطالب او را مدام دنبال نکنم! ( با اینکه فمینیست هستیم) مثل خیلی های دیگر که دنبال نمیکنم به دلیل اینکه مطالبشان برایم دلپذیر نیست.
اما اینکه عده ای بخاطر باور مذهبیشان عکس ایشان را دلیلی بر توهین به تمام دارو ندارشان میدانند همان اشتباهیست که بیست و سه سال پیش پدرم کرد، ده سال پیش خودم و هر روز و هر سال هزاران هزار مذهبی ( اخیرا بیشتر مسلمانها) در سراسر جهان.
شادی صدر فقط دلش خواست آنطور که میخواهد باشد، با هرچه که دوست دارد عکس بگیرد و آنجور که میخواهد، البته که شادی صدر به این مسایل عادت کرده چرا که هر روز در غرب، در موزه هایش، خیابانهایش، تئاترهایش، تلویزیونهایش، روزنامه هایش با مسیحیت، مریم و مسیح و موسی شوخی میکنند، شوخی که عکس شادی صدر در مقابلش به لطیفه بی نمکی شباهت دارد. شاید شادی صدر یادش رفته بود هنوز مخاطبانش از ساختاری سراسر مذهبی امده اند و انتظار رفتار دموکرات و فهیمانه نباید داشت. اما آنجایی دردناک میشود که این منتقدین ادعایشان میشود، ادعای شعور، ادعای دموکراسی خواهی، ادعای آزادی بیان و عقیده.. البته در چهارچوب هایی که خودشان تعریف کرده اند. این رفتار بی شباهت به رفتارهای جاکمیت نیست. جمهوری اسلامی ادعای جمهوری دارد البته با نظارت استصوابی و وجود نهادهای موازی و رهبری، جمهوری اسلامی ادعای آزادی بیان دارد ولی فقط برای کیهان و وطن امروز، طبق قانون جمهوری اسلامی ما هم ازادی مطبوعات داریم، هم حقوق برابر برای همه شهروندان و ... اما پشت تمام این قوانین یک " با رعایت موازین
اسلام" هست که تمام آن ازادی ها را محدود میکند. گاهی وقتی سوال اینکه چطور حکومتی با این همه جنایت وظلم هنور ماندگار و تنها گزینه موجود برای ایران است به ذهنم خطور میکند یادم میفتند برای اینکه این حکومت برازنده ترین حکومت و نماد واقعی اکثریت مردم آن کشور است.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

خشونت جنسی از آزار تا جنایت

مصاحبه سایت نگام با من


«سکس آخرین پناهگاه زن است»

از کلام توهین و تحقیر آمیز نسبت به زنان گرفته تا آزار جسمی و روحی-روانی. خشونت علیه زنان محسوب میشود البته گاهی این خشونتها علیه مردان هم وجود دارد و حتی میزان و نوع تعریف آن به فرهنگ و جغرافیا هم وابسته است. به عنوان مثال در جوامعی نظیر ایران خشونت و آزادی یک کلاف درهم است که سر رشته های مختلف و متفاوتی دارد. «مرمر مشفقی» فعال حقوق زنان است. سایت نگام با او درباره انواع خشونت جنسی، ریشه ها و راهکارها، سوء استفاده ها، حواشی و خصوصآ قیاس جامعه ایران و غرب در این مورد صحبت کرده است که در ادامه می خوانید.

*از نظر شما تعریف خشونت جنسی و مرز آن با آزادی چیست؟

گستره خشونت جنسی به حدی زیاد است که در یک تعریف مشخص نمی گنجد و حتی تمام کلمات و رفتار جنسی که باعث آزار دیگری می شود در این دایره وسیع قرار می گیرد. شامل متلک و بد و بیراه و پیغامهای خاص، در روابط زناشویی بی محلی به فرد مقابل و در محیط کار ژستهای سکشوالیتی و…

*این ژستها می تواند برای جلب نظر طرف مقابل و یافتن شریک رابطه (دوستی یا ازدواج) باشد و اگر اینها را یکسره خشونت جنسی بنامیم، آزادی انسان چه می شود؟

بله مسلمأ باید شرایط و روشهای آشنایی افراد برای رابطه را هم در نظر گرفت. مثلأ از این نظر شرایط ایران با کشورهای غربی کاملأ متفاوت است. نکته ای که باید به آن توجه کرد رضایت طرف مقابل است. بود و نبود این رضایت در واکنش آدمها و حتی در نوع نگاهشان مشخص است. البته معمولأ کمتر پیش می آید که فردی برای آشنایی با طرف مقابلش حرکت سکسی انجام دهد و طرف مقابل هم استقبال کند.

*در ایران به دلیل محدودیتها بحث رضایت کمی پیچیده است. مثلأ در سوئد قانون تعیین می کند چه رفتاری آزاد یا ممنوع است، اما در ایران گاهی قانون یک طرف است و رفتار مردم در نقطه مقابل آن. به عنوان مثال در اماکن عمومی ایران روابط دختر و پسر به شکل مخفیانه جریان دارد و از طرفی به دلیل حساسیت بالا بر روی رفتار دختران در خیلی از موارد خواهان برقراری ارتباط هستند اما به خاطر مسئولیت و عواقب سنگین، آغازگر آن نیستند.

یکی از مشکلات بزرگ فمینیستها در ارتباط با جوامعی مثل ایران همین تناقضاتی است که وجود دارد. بیشتر تئوری پردازان و فعالان حقوق زن ایرانی، امروز در خارج از کشور زندگی می کنند و زندگی در کشورهایی که قوانین حمایت گر دارد نوع نگاه آنها را تغییر داده و مطمئن تر کرده است. در حالیکه در ایران نه قانون حمایت گری وجود دارد و نه عرف پذیرای حقوق زن است. در نتیجه با چنین تناقضات شدیدی روبرو هستیم. مثلأ خیلی از رفتارهایی که امروز برای من به عنوان زن در سوئد زننده به حساب می آید در ایران خیلی عادی بود. البته الان ایران هم کمی تغییر کرده. اما بیست سال پیش در دوران نوجوانی شاید من از متلک پسرها هم خوشم می آمد. آن موقع نوع دیگری از آشنایی وجود نداشت. مدرسه جدا، دانشگاه جدا، محیط کار بسته و محدود، راه دیگری باقی نمی گذاشت و باعث می شد تا وقتی که احترام و رضایت طرفین در میان است یک سری رفتارها در جامعه ایران جا افتاده و پذیرفته شده باشد. در حالیکه ممکن است همان رفتار در غرب زننده محسوب شود. رضایت خیلی مهم است. ممکن است فردی تا دیروز از یک رفتار راضی بوده اما امروز حس او عوض شده و رضایت ندارد، برای همین گاهی اثبات رویداد خشونت جنسی برای فرد دشوار است. اثبات اینکه من امروز از حرکت این فرد آزرده شدم و این فرد می تواند همسر، پدر، فامیل، دوست و غیره باشد.

*در پیدایش شرایط فعلی ایران نقش مذهب پر رنگ تر است یا نقش سنتهای فرهنگی جامعه؟

فرهنگ سنتی و مذهب در ایران آمیخته با یکدیگر است و نمی توان آن را از هم جدا کرد.

*یکی از حمایت های رایج و مورد نظر فعالان خشونت جنسی از قربانی، برخورد خشن با فاعل خشونت است که در بسیاری از موارد می تواند مرد باشد. سوال اینجاست در کشوری مثل ایران که در این زمینه ها آموزشی وجود ندارد، بر چه اساسی می توان از مرد انتظار داشت که رفتارش دمکراتیک و به دور از جنسیت زدگی باشد؟


فکر می کنم در وهله اول نباید با فاعل خشونت، برخورد خشن صورت گیرد. بلکه باید نوع خشونت و تعداد دفعات آن را هم در نظر گرفت. به خصوص در ایران که هیچ گاه فرهنگ برابری خواهی آموزش داده نشده است. البته الان تلاش خود خواسته رو به رشدی برای یادگیری بیشتر در بین مردم ایران به چشم می خورد که خیلی امیدوار کننده است. اما هرگز در مدرسه و دانشگاه و صداوسیما شاهد چنین آموزشهایی نیستیم. من به عنوان یک فمینیست بازتولید کلیشه های جنسیتی چه برای مردان و چه برای زنان را ناشی از فرهنگ مردسالار حاکم می دانم. مردها ذاتأ فاعل خشونت نیستند. البته آدمهای بیمار در همه جا پیدا می شود. به مردها هم کسی آموزش نداده که امروز بخواهیم یکطرفه از آنها انتظار داشته باشیم. به اکثر ما از کودکی آموخته اند که پسرها گرگ هستند و دخترها بره. بنابراین مرد و زن در جامعه ما با همین تفکر رایج رشد می کنند. پسران زیادی را دیده ام که ساده و معصوم و محترم بودند، اما تنها به این دلیل که با دختری ارتباط نداشته و یا زود عاشق شده در محیط دانشگاه مورد تمسخر همسالان خود قرار می گرفتند و در بعضی موارد حتی مسیر زندگی آن مرد را تغییر می دادند. البته در ایران قوانین حمایتگر مرد است و زنان تحت فشار مضاعف قرار دارند.

*در غرب که آموزش وجود دارد چرا موارد خشونت جنسی زیاد است؟

قدمت ساختار اجتماعی مردسالار در جهان به هزاران سال می رسد. در حالیکه قدمت جنبشهای برابری خواهانه زنان صد و پنجاه تا دویست سال است. ضمن اینکه قالب جدی اجرایی اش از دهه شصت میلادی به بعد شکل گرفت. نسلها و قرنها زمان لازم است تا تفکر سنتی مردسالار جای خودش را به تفکر نوین برابری خواهانه بدهد. حتی در جوامع غربی هم طبقات اجتماعی مختلف و متفاوت هستند و تنها با آموزش در مدارس لزومأ افراد تغییر نمی کنند، چون ممکن است در خانواده مردسالار زندگی کنند.

*بر اساس گفته شما رسیدن جامعه به این مرحله از بلوغ زمان بر است. فکر نمی کنید خصوصأ در جوامعی نظیر ایران مسئله آزار جنسی به نوعی می تواند به عنوان ابزار سوء استفاده در دست برخی زنان هم قرار بگیرد ودر حقیقت گاهی مردان مورد آزار جنسی قرار می گیرند؟ مثلأ اگر زن خواسته ای داشته باشد که مرد برآورده نکند می تواند چیدمان ماجرا را جنسی جلوه دهد. یا اینکه احتمال بروز سوء تفاهم هم در آن کم نیست و به عنوان مثال کاربرد کلمه ’عزیزم‘ در شرایط مختلف معانی متفاوتی دارد که خیلی قابل تعریف نیست و احتمال بروز سوء برداشت در آن زیاد است. راه تشخیص اینکه آزار جنسی علیه زن اتفاق افتاده یا علیه مرد چیست؟

واقعأ وقتی در مورد ایران صحبت می کنیم با یک جامعه پیچیده روبرو هستیم. به دلیل محدودیتهایی که دارد و امکان سوء استفاده که حول هر محدودیت شکل می گیرد. نمی توان وجود زنان سوء استفاده گر را منکر شد، اما تعداد آنها از زنانی که واقعأ مورد آزار جنسی قرار می گیرند خیلی کمتر است و همین سوء استفاده ها هم خودش زاییده نابرابری های موجود در جامعه است. وقتی زن برای هر خواسته ای و در هر موقعیتی جنسیت خود را مورد تعرض می بیند، طبعأ سعی می کند به راههایی که در آن قانون علیه او نیست پناه ببرد. برای همین گاهی این بحث پیش می آید که شاید یک زن برای رسیدن به قله های موفقیت از سکشوالیتی خودش استفاده کند. دلیل این کار دیده نشدن دیگر شایستگی های اوست واینکه مورد تبعیض واقع شده و ناچار به قدرت خود پناه می برد. بنابراین نمی توان گفت فعالیتهای فمینیستی باعث این اتفاق می شود. در سوئد چه زن و چه مرد اگراز کسی شکایت کند که مورد آزار جنسی او قرار گرفته، متهم باید از خود رفع اتهام کند و شاکی مجبور به اثبات ادعای خود نیست. در ایران چون قانون حمایتی وجود ندارد این تشخیص دشوار است. حتی در رابطه زناشویی هم وقتی مرد یا زن مدعی می شود که مورد خشونت قرار گرفته است، باید همان رفتار مشخص مورد بررسی قرار بگیرد و نه اتفاقات قبل و بعد. در سوئد برای این تشخیص از روانکاو کمک می گیرند و هرچند همیشه هم به حقیقت دست پیدا نمی کنند.

*بعضی کارشناسان میزان احتمال مورد خشونت قرار گرفتن زنان را به میزان حق انتخاب آنها مرتبط می دانند؟ آیا زنان زیبارو و یا ثروتمند و دارای تحصیلات عالیه که سرشان شلوغ است کمتر مورد آزار جنسی قرار می گیرند؟ مشاهدات میدانی نشان می دهد این زنان کمتر از نارضایتی و تبعیض می گویند یا در میان عامه این اتهام مطرح می شود که فمینیستها معمولأ صورت زشت دارند و یا گفته می شود امثال سحر قریشی اصلأ به حقوق زنان فکر نمی کنند.

این نگاه دلایلی دارد. یکی اینکه همیشه از سوی حاکمیت در ایران با فمینیستم برخورد حذفی صورت گرفته است. مدت درازی نیست که درباره فمینیسم در ایران مجال صحبت پیدا شده و این جرأت حاصل تلاش تمام فمینیستهای ایرانی در داخل و خارج از کشور است. هنوز هم برای فعالان اجتماعی داخل ایران ساده و بی هزینه نیست که بگویند من فمینیست هستم. حتی بعضی فعالان حقوق زنان ناچار هستند فمینیست بودن خود را انکار کنند که کاملأ بی معنی است. فمینیسم با فعالیت برای حقوق زنان مترادف است. طبعأ همه اقشار یک جامعه هم نمی توانند اکتیویست باشند. بسیاری از زنان زیبا و تحصیلکرده هم در برخورد با تبعیض و فرهنگ مردسالار مشکل دارند و اهمیت این مسئله به بلوغ فکری جامعه بازمی گردد. البته به فرهنگ بومی هم مربوط می شود و در هر منطقه از ایران شرایط متفاوت است. مثلأ من از شمال ایران آمده ام. آنجا روابط خیلی آزادتر است. گیلکها آدمهای روشنفکری هستند. دلیلش هم ارتباط این منطقه و یا شهرهایی مثل اهواز و آبادان با اروپایی ها بوده است. از طرفی هم به خاطر وجود مزرعه و کشاورزی آدمها از زن و مرد دوشادوش هم کار می کردند. بنابراین خیلی از روابط بین بسیاری از گیلکها آزادتر از دیگر نقاط کشور است. بعدها که من در تهران دانشجو شدم خیلی از رفتارهایم از قبیل صحبت و بگو و بخند با پسرها برای تهرانی ها قابل پذیرش نبود. اگر در جامعه ای آزادی وجود داشته باشد، خیلی از مشکلات خود به خود حل می شود. جداسازی ها و دو قطبی سازی ها به مشکلات جنسی دامن می زند.

*خشونت جنسی در محیط کار معمولأ توسط مدیرانی انجام می شود که قدرت و ثروت کافی برای تحمیل اراده خود را در اختیار دارند و زنان زیردست در چنین موقعیتی اگر اعتراض کنند شغل خود را از دست می دهند، راه حل چیست؟

یکی از مشکلات ما در زبان فارسی این است که برای این مفاهیم مترادف دقیق نداریم و از خشونت جنسی در خیابان و محیط کار و مدرسه و… به عنوان خشونت جنسی نام می بریم. در مورد راه حل هم در ایران قانون حمایتی در خصوص قربانیان آزار جنسی وجود ندارد.

*منظور دقیقم این است که ماجرا اصلأ به مرحله آزار نمی رسد. یک مدیر می تواند با ابزار قدرت و ثروتی که در اختیار دارد زیردست خود را در مقابل دو راهی انتخاب قرار دهد. طبعأ زن ناچار است به خاطر به دست آوردن یا حفظ جایگاه شغلی اش سکوت کند و بپذیرد و یا چه راه حلی دارد؟

اینجا دیگر بحث تصمیم شخصی به میان می آید. ممکن است زنی از شدت نیاز به شغلش سکوت کند و یا زن دیگری محتاج نباشد و سکوت نکند و دستکم با اعتراض شخصی محل کار را ترک کند.
*آیا میزان تحصیلات و مهارت شغلی زن هم موثر است؟
فکر نمی کنم تأثیری داشته باشد. مسئله ای که خیلی تأثیر دارد این است که زنها بگویند و نشان دهند که ترسی ندارند. نشانه اظطراب در صورت زن به شکارچی جرأت و امید می دهد.

*همین گفته شما را زن ستیزان به این شکل عنوان می کنند که ببینید کرم از خود درخت است. مثلأ می گویند ببینید فلان زن چه شل جوابش را داد معلوم است که خودش هم بدش نمی آید.

نه حرف من با اصطلاحات سرزنش قربانی که شما گفتید، متفاوت است. منظورم این است که مرد متجاوز از ترس زن سوء استفاده می کند. تا موقعی که زن از حق خودش دفاع نکند و برای بازپس گیری حق خود رودرروی مرد نایستد، شرایط تغییری نمی کند. من یکی از زنانی هستم که نمی ترسم و برای حقم ایستادگی می کنم. به همین دلیل تا بیست و هشت سالگی که در ایران زندگی کرده ام و بیشتر هم تنها زندگی می کردم و شبها تا دیر وقت بیرون بودم، اما کمترین میزان خشونت جنسی را تجربه کرده ام و خیلی از خشونتهای رایج در جامعه را اصلأ تجربه نکرده ام. اعتماد به نفسم در بسیاری از موارد مانع بروز آزار از سوی دیگران بود. اعتماد به نفس و آگاهی به حق خود خیلی تعیین کننده است.

*یکی از رههای جلوگیری از خشونت جنسی افشاگری است. منتها در جریان افشاگری ها معمولأ قربانی بخشی از مسئله را شفاف می کند که نفع خودش در آن است و سوالات افکار عمومی درباره بخشهای دیگر حادثه را بی جواب می گذارد. آیا بدون شفاف سازی کامل در افشاگری ها، جامعه به برابری دست پیدا می کند؟ مثل اینکه بگوییم فقط خشونتهایی که علیه من بوده بد است و درباره باقی ماجرا صحبت نمی کنم.

بله قربانی می تواند درباره همه ماجرا صحبت نکند. بخشهای ذیگر را می توان در جای دیگری پیگیری کرد. البته شفافیت مهم است و باید دفاع هر دو طرف را شنید. منتها میزان شفافیت به این هم بستگی دارد که گاهی اوقات صحبت کردن درباره بعضی مسائل از نظر روحی و روانی برای قربانی سخت است. روح و روان همه آدمها به یک اندازه قوی نیست. ممکن است قربانی یکبار بتواند تجربه آزار جنسی را بازگو کند و بار دوم نتواند.

*مثلأ در مورد مجری و مدیر صداوسیما اکثریت کامنتهای مردم در شبکه های اجتماعی علیه قربانی افشاگر است. حتی اگر فرض کنیم نیمی از این افراد زن ستیز هستند، باز هم به این نتیجه می رسیم که نوعی بی اعتمادی عمومی در جامعه ایرانی موج می زند. این بی اعتمادی از کجا می آید؟

خب در مورد خانم شیرانی چون پای رسانه دولتی ایران و مسائل سیاسی-امنیتی در میان بود برای خیلی ها شبهه ایجاد کرد. هر چند در ایران آب خوردن هم سیاسی محسوب می شود. کسانی که در ایران زندگی می کنند و یا به ایران رفت و آمد می کنند ناچار هستند التزامهایی به سیاست حاکم بر کشور داشته باشند. یک موردی که در کامنتها زیاد بود و یک لحظه از ذهن خودم هم گذشت این بود که چرا این خانم در مدت چند سالی که با صداوسیما کار می کرده به هیچ چیز اعتراض نکرده؟ اما واقعیت این است که باید مسئله خشونت جنسی را از دیگر چراهای پیرامون این شخص جدا کنیم و شاید آزار جنسی مدیرش تازه شروع شده بود و بعد از نا امیدی از تغییر شرایط دست به این افشاگری زده است. در صحبتهای خودش هم گفته بود که خیلی تحمل کرده اما از یک جایی به بعد دیگر صبرش تمام شده. نباید بحث آزار جنسی را به مسائل سیاسی و متفرقه مرتبط کنیم. بی اعتمادی عمومی هم حاصل سی و هشت سال حکومت سیستمی است که هرگز نتوانست اعتماد مزدم را جلب کند. البته فرهنگ دایی جان ناپلئونی ما به پیش از انقلاب هم باز می گردد. دلیلش را باید در تاریخ ایران جستجو کرد.

*یک بی اعتمادی و یا سوال بزرگ هم در افکار عمومی نسبت به جهان غرب وجود دارد که چطور خشونت جنسی در کشورهای پیشرفته جرم شناخته می شود و همزمان در همان کشورها آزادانه صنعت پورنوگرافی فعال است و تمام اشکال عریان خشونت جنسی را در فیلمهایی با تیراژ مخاطب بالا در سراسر جهان به نمایش می گذارد؟

البته در جهان غرب به دلیل وجود آزادی این فیلمها ساخته می شود، اما در کنارش آموزشهای صحیح هم وجود دارد که به مردم و خصوصأ جوانان یادآور می شود که آنچه در این فیلمها می بینید تنها یک فانتزی است. البته صنعت پورن هم یک صنعت سرمایه داری و کاملأ مردسالار است. تنها در سالهای اخیر پورنهای فمینیستی هم به این صنعت اضافه شده که به زن نگاه ابژه ای ندارد. این تعادل حاصل پر رنگ تر شدن حضور زنان در این صنعت است. آموزش باعث می شود افراد حق انتخاب آگاهانه داشته باشند. ضمن اینکه حتی رفتارهای سادیستی که در این فیلمها به نمایش در می آید هم با رضایت کامل طرف مقابل است.

منبع: نگام