۱۳۹۶ تیر ۱۹, دوشنبه

زندگی وتوازن پستی وبلندی‌هایش

در نوجوانی اوج احساس بدبختی در زندگی نمره زیر ۱۹ گرفتن در امتحانات مدارس و قبول نشدن در رشته ای مقبول در دانشگاه و شکستهای عشقی کودکانه بود. در دهه بیست کماکان اوج احساس بدبختی شکستهای عشقی بود و ترس از برای سومین بار مشروط شدن بی موقع! در سی سالگی اما زندگی بالا بلندی های خودش را دارد. در کنار بدبختی همیشگی یعنی بحث عشق و عاشقی مسئله کار و اقتصاد و درگیری های عقیدتی و اندیشه های مختلف هم به آن احساس بدبختی افزوده می‌شوند. اما حقیقت این است همه این‌ها می‌گذرند و زندگی روال طبیعی‌اش را پیش می‌گیرد. همه هم می‌دانیم اما باز هر مشکلی سرراهمان آمد یادمان می‌رود که « این نیز بگذرد». درست مثل قانون انرژی زندگی ما یک روزهای خوب دارد که همه چی بر وفق مراد است و یک روزهای بد که همه چی ضد مراد دل است. نه تقدیری در کار است نه شانس و اقبالی. دل آدمی پاک باشد کمتر روزهای تلخ دارد آدم بددل باشد یا همیشه در حسرت زندگی دیگران و حسادت به این و آن خب مسلما زندگی‌اش کمتر روزهای شیرین دارد چرا که هیچ‌وقت راضی نیست. ماه‌های اخیر خسته فکری و جسمی و روحی بودم. هنوز هم درگیری‌های ذهنی فراوان دارم. به آینده ام خیلی فکر می‌کنم و به اشتباهاتی که در گذشته کرده ام. البته در زمان خودش به نظر نمیامد اشتباه باشد. امروز این حس را دارم که مسیر اشتباهی را انتخاب کردم شاید هم واقعا اشتباه نبوده و تنها ناهمزمانی‌ها و ترس از ریسک کردن باعث شد این مسیر را در زندگی برگزینم یا شاید آن‌جور که فکر می‌کردم و برنامه ریزی داشتم پیش نرفت و همین باعث شده فکر کنم اشتباه کردم. هرچه هست درحال حاضر اینجا ایستاده‌ام، با این وضعیت، که باید خودم را عادت بدهم و البته برای بیرون آمدن از آن تلاش کنم. اما همه‌چیز هم اشتباهی نیست. همین مسیر به ظاهر اشتباه موهیت‌های فراوانی برایم داشته و باید به آن بخش مثبتش هم نگاه کنم. زندگی هم درست همین است. منفی دارد و مثبت. منفی‌هایش سوهان روح ‌می‌شوند و مثبت‌هایش فراموش در حالیکه شاید در تعادل با هم هستند و اصلا اگر توازن بهم بخورد حتما آن یکی اتفاق می‌افتد. باو رکنید اگر یک‌سال به طور مرتب اتفاق بد در زندگی‌تان افتاده، تحصیلی، کاری، عشقی، سلامتی و ... یک تا دوسال آینده‌اش اتفاقات خوب می‌افتد چون زندگی باید توازنش را حفظ کند.


یک هفته تعطیلی تابستانی‌ام صرف اسباب کشی و خرید شد. حالا در آخرین روز این تعطیلی نشسته ام روی کاناپه‌ای که دوستش دارم، باد خنک تابستانی از پنجره می‌وزد و با آرامش برایتان این‌ها را می‌نویسم. می‌دانم روزهای سختی پیش‌رو دارم، می‌دانم فشارهای بسیاری رویم است، اما این را هم می‌دانم که پا به پایش لحظات خوبی هم هست. آماده روزهای سخت باشیم و قدردان روزهای خوب.