۱۳۹۵ بهمن ۲, شنبه

تحلیلی بر واکنشهای اهالی شبکه های مجازی درباره حادثه ساختمان پلاسکو


- مقصر كسبه بودن كه داشتن پولهاشون رو جمع ميكردن
-مقصر هيئت مديره ساختمان بود كه توجعي به اخطارها نميداد
-مقصر مردمي بودند كه جمع شدند و در امدادرساني اختلال ايجاد كردند. 
-مقصر شهردار برد
مقصر دولت روحاني است

-آتش نشان قهرمان است
-آتش نشاني كار نيست عشق است
- چشم انتظار باباي آتشنشان

-يازده سپتامبر تهران(!!!!!!!!)


 * از آخر شروع ميكنم. نميدانم يك عده ايرانيهاي اهل شبكه هاي‌اجتماعي چه علاقه اي دارند ايران را با آمريكا مقايسه كنند. معمولا هم قياسشان فارغ از تمام استانداردهاي يك مقايسه است. اين عده كلا ظاهر برايشان كافيست. 

يكم: برجهاي دوقلو تجارت جهاني ١١٠ طبقه بودند. دقت كنيد ١١٠ طبقه نه ١٦ طبقه! 

دوم: برجهاي دوقلو بر اثر حمله تروريستي فروريختند نه آتش‌سوزي در ساختماني فرسوده كه بارها آتش‌سوزي هاي كوچك داشته و فاقد استانداردهاي ايمني لازم و امكانات اطفاي حريق، آن هم در ساختماني كه بيشتر اجناسش قابليت حريق پذيري داشته اند. 

سوم: كشته شدگان حادثه تروريستي برجهاي دوقلو بالاي ٢٠٠٠ نفر است از ٩٠ مليت. آن‌ها فرصت نداشتند نجات پيدا كنند. نه كمبود امكانات بود، نه ساختمان فرسوده بود نه اجتماعي از مردم. جا ماندن ٣٠ آتش نشان و چندين كسبه در ساختمان درحال ريزش بي شك ناراحت كننده و تراژديك است اما قابل مقايسه با وضعيت افراد كشته و زير آوار مانده برجهاي تجارت جهاني نيست.


* آتش‌نشاني شغل است، شغلي كه مثل خيلي مشاغل ديگر با عشق همراه است. آتش‌نشانها ميدانند در شغلشان ممكن است خود از بين بروند. براي همين مهم است كه امكانات و دانش براي امداد بهترين و به روز باشد تا جان امدادرسان و آتش‌نشان كمتر در خطر باشد. مطمئنا زيرآوارماندنشان و يا كشته شدنشان دردآور است، انقدر دردآور كه ٢٤ ساعت تمام فكرم را مشغول كرده. اما مرثيه سرايي هاي عاشقانه دردي از آتش‌نشان ها كم نميكند. آنها امنيت مالي، كاري و امكانات لازم دارند نه هزار پوستر و رقابت در هرچه سوزناكتر نوشتن و شِر گفتن در وصف "آتشنشان".

* چه كسي مقصر هست؟ شايد همه. اما در درجه اول "حاكميت ايران". حاكميتي كه از بدو ورودش با روند مصادره اموال، اموال را از دست افراد مختلف خارج كرد و همه را با هم در اختيار سازماني قرار داده كه تا امروز بجز چپاول كار ديگري انجام نداده. براي اينكه افراد براي شايستگي كاري، دانش، مهارت و تعهد اخلاقي و شرافتمندي سمت نميگيرند بلكه براي جاي مهر دروغين، خوش خدمتي به يك فرد و تعهد ديني ظاهري خود پست و مقام ميگيرند. براي اينكه در ايران پرسش‌گري از مسئولين نزديك به يك جناح جرم است، افشاگري اختلاسها جرم است و پيگيري موارد خلاف هم ممنوع است. براي اينكه نظام آموزش و پرورش ما قديمي و ناكارآمد است. 

  •  مقصر اصلي ديگر "مالك ساختمان" است. هرچند اين ساختمان پيش از انقلاب و توسط حبيب الله القانيان ساخته شد، اما اين فرد ابتداي انقلاب اعدام و تمامي اموالش مصادره و به بنياد مستضعفان بخشيده شد. پس مالك اين ساختمان از سال ٥٧ تا امروز بنياد مستضعفان است كه به ازاي هر خريد و فروش واحد تجاري و سرقفلي و اجاره براي خودش درآمد اعجاب انگيزي دارد اما ذره اي به فكر ايمن سازي اين ساختمان ( و ديگر املاكش) نبود و نيست. ساختمانهايي با قدمتهاي چند صد ساله در كشورهاي اروپايي هنوز كاربري دارند دليلش اين نيست كه سيمان و آجر و فلز و تيرآهن اروپا فرق دارد، بلكه مدام اين بناها بازسازي و امكانات ايمني‌شان به روز مي‌شود و اگر قابليت سكونت يا كاربري نباشد بلافاصله تخليه مي‌گردد. 

  • مقصر اصلي شهرداري است كه هم بر مالك ساختمان اجبار نمي‌كرد بازسازي و بهبود ايمني را و هم امكانات و تجهيزات آتش نشاني اش در حد خانه دو طبقه بود نه يك ساختمان تجاري چند طبقه! 


  • مقصر كسبه و مالكان هستند كه پيگير نوسازي و تجهيز نبودند.


  • مقصر آدمهايي اند كه ياد نگرفتند و نميگيرند در اين مواقع بايد محل را ترك كنند. مقصر آدمهايي اند كه نميدانند نبايد در مسيرهاي منتهي به محل حادثه جمع شوند. 



* كسبه حاضر در ساختمان كه حالا زير آوارند و كسي از آنها ياد نمي‌كند، پول‌دوست نبودند. از ٦٠٠ واحد تجاري زير صد واحد بيمه بوده اند. آن كاسب بدبخت بي بيمه را سرزنش نكنيم براي پانيك شدنش و پول هايش را جمع كردن. اگر به امنيت اقتصادي كشور مطمئن بود، اگر بيمه بود، اگر ميتوانست به وعده وعيدهاي جبران خسارت مسئولين اعتماد كند بي شك در ساختمان نمي‌ماند. برخي خبرها مي‌گويد اجساد سوخته پيدا كرده اند. اين يعني آتش هنوز وجود داشت و آتش‌نشانان در حين انجام كار دچار سانحه ريزش شده اند. پس اينكه كاسبين باعث ماندن آتش‌نشانان در ساختمان بودند هم نميتواند كاملا درست باشد. آن كاسب، فروشنده و كارگر ها نيز در آن ساختمان و زير آوار مانده اند اينكه تنها براي آتش‌نشانان سوگواري كنيم خارج از انسانيت و عدالت است. 


* راستش نميدانم دولت روحاني چقدر مي‌تواند مقصر باشد. دولتي كه يك ويرانه را تحويل گرفته بود و هنوز ويرانه است. به هرحال از وظايف دولتها تامين امنيت جاني و مالي شهروندان است. يك اجباري بايد باشد براي بيمه خانه و مغازه و ملك و املاك، همينطور اجبار بيمه كارفرما. درست مثل بيمه ماشين، مردم بدون زور عادت ندارند كاري براي امنيت خود و ديگري بكنند. 

* در اين ماههاي آخر سال به ٤٠٠٠ كسبه و كارگري فكر ميكنم كه به خاك سياه نشسته اند. به دهها خانواده اي فكر ميكنم كه نان آورشان را از دست داده اند. تنها و تنها به دليل ندانم كاري ها. شايد بايد از همين حالا اقدام به جمع آوري كمك هزينه كرد. شايد بايد از همين امروز جدي تر مطالبات شهروندي را پيگيري كرد. شايد بايد جديتر بازسازي سازه هاي فرسوده را از دولت و شهرداري خواست. شايد بايد از همين امروز مانع ساخت ساختمانهاي غيراصولي هم شد. شايد... 

وبلاگ موازی: www.freevar.mihanblog.ir
کانال تبعیدی خودخواسته: https://telegram.me/freevar
ایسنتاگرام تبعیدی خودخواسته: @freevaar

۱۳۹۵ دی ۲۸, سه‌شنبه

اضطراب از وسیله جدید

پسرك يك ضد مصرف گراي واقعيست. البته من سر به سرش ميگذارم و ميگويم: "تو يك ضد سرمايه داري واقعي هستي", اما دليلش ضديت با سرمايه داري نيست. نسل قديمي تر سوئديها بيشترشان مثل پسرك بودند اما نسل جديد دو دسته شده اند، يك دسته مثل پسرك كه به مصرف صحيح اعتقاد دارند و يك دسته مصرف گراي وحشتناك! 
راستش من با پسرك دارم ياد ميگيرم كمتر مصرف گرا باشم اما هنوز راه درازي مانده. ( همينكه امسال فقط و فقط يك پيراهن خريدم بزرگترين پيشرفت من بود) 
 بگذريم، باز وراجي كردم. اصل داستان اين است كه در راستاي همين روحيه  ضد مصرف گرايي، تا وسيله اي به نقطه كامل "غير قابل استفاده" نرسد چيز جديدي جايگزين نميشود. روزي كه ديدمش و دير سر قرار رسيده بودم گفتم: البته پيام دادم. خنديد گفت: احتمالا فكر كردي اسمارت فون دارم و در مسنجر پيام دادي.  بعد گوشي اش را در آورد. يك نوكياي قديمي صفحه غيررنگي كه اوج پيشرفتش يك دوربين ١.٨ مگا پيكسلي بود. نوكيا ٢٣٣٠! 
همون لحظه دوزاريم افتاد با چه تيپ سوئدي روبه رو هستم. ديشب بعد از ٧ ماه كلنجار و خواهش و تمناي من و مادر و خواهرش و حتي پدرش كه جديدا به خيل اسمارت فون دارها پيوسته، بالاخره آيفون ٧ خريد. البته دليلش اصرار ما نبود، دليلش اين بود كه نوكيا جانش بدون وصل بودن به شارژر قابليت تماس تلفني نداشت و اين يعني نقطه "غير قابل استفاده". از ديشب هم غمش گرفته كه اصلا چطور بايد با اين وسيله سخت(!) كار كند. دايم هم تاكيد ميكند " اپ هاي زياد نميخوام". به قولي دچار " اُنگِست" شده. انگست نوعي اضطراب و هراس است و از چيزهاي مورد علاقه سوئدي ها. تقريبا به كوچكترين اتفاقي دچار 
انگست ميشن! 
حالا اين من بيچاره بايد انگستش را مديريت كنم و با ريختن اپهاي هيجان انگيز بهش ثابت كنم اسمارت فون يك وسيله بي نظير است!