۱۳۹۱ فروردین ۲۸, دوشنبه

زنده باد تکنولوژی

 وقتی یاد روزهایی میفتم که پدرم با تنها برادرش سالی دوبار میتوانست تلفنی صحبت کند آنهم بعد از یکساعت نشستن و صفر را چرخاندن تا آزاد شود! یا در طول سال دو الی سه نامه بینشان رد وبدل میشد و برای همین فاصله های بینشان بیشتر و بیشتر می شد. یا یاد روزهایی میفتم که مادربزرگم چشم به راه نامه های خاله ام میماند تا بعد از یکماه به دستش برسد و عکسهایش را ببیند البته اگر گم نمیشد. وقتی به یاد میارم کسی مهاجرت میکرد و تمام دوستان قدیمیش را گم میکرد و در روزهای تنهاییش پناهی و همصحبتی نداشت میفهمم که من چیزی از غربت نفهمیدم و تمام این را مدیون "تکنولوژِی" هستم. 
مادرم به کمتر از صحبت تصویری رضایت نمیدهد، برای همین برخلاف خیلی از دانشجو ها که هر روز و هر ساعت تلفنی با مادرهایشان صحبت میکنند من و مادرم هفته ای یک یا دوبار ساعتها تصویری صحبت میکنیم و برای همین حس میکند اینجاست کنار من! گاهی میگوید "تهران بودی کمتر ازت خبر داشتم و متوجه تغییراتت میشدم تا الان که اونجایی" 
عکسهایم در ثانیه ای به دستشان میرسد و نیاز نیست مثل مادربزرگم چشم به راه باشد، بین من و خواهر برادرم فاصله ای نیفتاده، حتی حالا تماسها و صحبتهایمان بیشتر از زمانی است که ایران بودم چون حداقل به دعوا کشیده نمیشود و همیشه با محبت و مهر است. 
پدرم دوباره با برادرش تماس دارد آن هم هر روزه، درست مثل روزهای دانشجویی که با هم سپری میکردند. بچه های فامیل که سالها پیش مهاجرت کرده و فرزندانشان هرگز خبر نداشتند که چندین و چند فامیل دارند حالا از طریق اینترنت با تمام فامیلشان، ریشه ایرانیشان در تماسند و برای ارتباط بیشتر داشتن در تلاش برای فارسی آموختن! 
و دوستیها، با تمام فاصله ها و عدم تطابق زمانی، درگیریهای شخصی و مشغله ها، تغییر کردن ادمها و .... اما سر جایش هست. دلتنگ میشوی کافیست بیایی و یک ایمیل بنویسی و جوابش را سریع بگیری. اگر همزمان آنلاین باشید که تصویر هم دارید. با تمام سختیهای اینترنت ایران. 
اما در کنار اینها باید تشکر کرد از موبایلها و اپلیکیشن هایشان. تصور کنید روز یکشنبه در حال درس خواندن هستی که اس ام اس میرسد از شماره ایران و بعد از پرس و جو میفهمی دوست عزیزی که فقط یکبار دیدیش اما انقدر در دنیای مجازی دوست شدی که گاهی اوقات شده ساعتها برایش درد دل کردی ، برایت اس ام اس زده و به پشتوانه "اسمارت فون" جالا میتوانی هر وقت خواستی صدایش را بشنوی. چند ساعت بعد متوجه میشوی یکی دیگر از دوستانت در ایران به شبکه وایبر پیوسته و بلافاصله بهش زنگ میزنی. دوستی که عمر دوستیش 25 ساله است. شب موفق شدیم با هم صحبت کنیم. هر دو نمیدانستیم از خوشی چه کنیم. تند تند صحبت میکردیم و دائم میگفت "وای چقدر خوبه میتونم بعد از دوسال صدات و بشنوم".
و من دوست دارم در همین شب بهاری زمستونی! داد بزنم" زنده باد تکنولوژی"

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر