ساعتها پای گاز وای میایستم تا خورشتم جا بیفته! روز تمیز کردن خونه هم بود، دوبار جارو کشیدم، دوبار هم لته! با وسواس آینه ها رو پاک میکردم، از اینکه بعضی لکه های کف زمین نمیره لجم میگرفت، غذام رو بار بود! چقدر کارهایی که دوست نداشتم رو اینجا دارم انجام میدم! آشپزی! اونم خورشت؟ تمیز کردن خونه، هر هفته!؟ 
یاد دوران دانشجویی ایران افتادم، صبحانه تو راه یه شیر کاکائو و تی تاپ، بین کلاسها بوفه آقا رضا چای، گاهی اگر صبحانه نخورده بودم نیمرو ! ناهار ،بوفه آقا رضا ،سوسیس بندری، ساندویچ کالباس، سوسیس، همبرگر! عصر هم با شکلات و کیک میگذشت، شب تو خونه ، نون و ماست، نون و پنیر، نون خالی، تخم مرغ، املت.... اخر هفته ها اگر پسرخاله هام میامدن پیشم یه ماکارونی میپختم، و هر بار مهمان دیگه داشتم یه ترش شامی! خونه تمیز نمیشد مگر مامانم میامد که معمولا 15 روز یه بار به من سر میزد و تمام خونه تمیز و مرتب میشد! یادم نمیاد یه بار خودم توالت و حموم شسته باشم! البته آشپزخونه رو دوسه باری شسته بودم که اشکم هم در امده بود، تهران و دود و کثیفی و چربی های تمام نشدنی! ظرف شستن هم معضلی بود، گاهی ظرفها میموند تا یه هفته و شسته نمیشد!
بعد از دانشگاه هم که بازگشت به خانه پدری، یا مامان تمیز میکرد یا هر هفته ایران خانوم که میامد پیشمون! آَشپزی که ابدا! نه دوست داشتم نه حس و حال ! سالی یه بار تولدم یک لازانیا درست میکردم! هر بار هم مامان به من غذایی میسپرد یا یادم میرفت بپزم، یا یه چیزی یادم میرفت بهش بزنم و یا میسوخت که معمولا آخری از همه محتملتر بود! 
حالا اینجا، تقریبا یک بار هم نشده املت بخورم! نیمرو فقط یکشنبه صبح! تخم و مرغ و سیب زمینی به ندرت میخورم ! همیشه غذا درست میکنم، حتی با بی میلی، به اندازه تمام خورشت درست نکردنها اینجا هوس میکنم خورشت درست کنم! خونه هر هفته تمیز میشه نه فقط چون همخونه دارم و باید هر هفته خونه رو تمیز کنیم، گاهی حتی به سرم میزنه وسط هفته هم تمیزش کنم! دستشویی و حموم رو باید برق بندازم و این مدت چون مایع شستشویی که گرفتیم مثل همیشه نبود و خیلی کیفیت خوبی نداشت از شستشوها راضی نیستم! ظرفهام فقط صبح به شب یا شب به صبح میمونه! و زودی میشورم! میوه حتما میخورم، صبحانه مفصل! و کلا متحول شدم!
راستی این همه تغییر از کجاست؟ گاهی اوقات فکر میکنم خیلی دارم زن خونه میشم!