۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

این سوئدی های سرد، ما ایرانی های گرم

من نمیدونم این غربیها چرا تعطیلاتشون رو با ما هماهنگ نمیکنن! خب چی میشه این تعطیلات عید پاکشون رو بیارن همزمان کنن با عید نوروز؟ مثلا من و دوستم هفته عید خودمون رو رفته بودیم مسافرت که هفته کاری بود، و بعد هفته تعطیلیش مجبور بودیم بشینیم تو خونه سماق بمکیم، نه که کلا این سوئدی ها هم هیجان ندارن، هوا هم یادش افتاده بود که تو زمستون خیلی سرد نشده و نباریده، این چهار روز تعطیلی جبران کرد و به اندازه یک زمستون سرد شد! خلاصه اینکه این تعطیلات به معنای واقعی "بورینگ" امشب تموم میشه و خدارو شکر فردا میریم سر درس و مشقمون! تو عمرم انقدر ارزو نداشتم دانشگاه زودتر شروع بشه! 
شنبه به پیشنهاد یکی از دوستان رفته بودیم بولینگ. این دوست ما 8 سالی هست اینجا ساکنه با خانواده و دوست پسرش هم سوئدیه، اما ازوقتی با ما آشنا شده دوست داره یه کم با ایرانی ها بگرده، بهش میگم چرا؟ میگه راستش خسته میشم همش با دوست پسرم باشم، دیدی که چقدر ساکت و بی هیجانه؟ دلم یه کم شلوغی میخواد!! خلاصه ما رو دعوت کرد و بدون دوست پسرش هم آمد، خودش و خواهر و بردارش و یکی دیگه از دوستان بولینگ بلد بودن ، اما من و چهار تای دیگه هیچی بلد نبودیم، و البته ما هم هستیم که کلا شیطونیم! رفتیم تا نوبتمون بشه نشستیم به تماشای بازی سوئدی ها! یعنی "اویی - با حالت تهوع خوانده شود- انگار اومده بودن مسابقات المپیک، در سکوت مطلق با جدیت تمام! نوبت ما که شد، انقدر سوتی دادیم اولش- مثلا توپ رو زدیم در حالیکه هنوز نرده بالا نرفته بود و بومب خورد به نرده! یا مثلا میزدیم میرفت تو باند کناری و خلاصه آّبرو بری بود که نگو.. جیغ و داد و هیجان و شلوغ بازی.. مثلا دو تاش میفتاد انگار فتح المبین کردیم هورا و دست وکف و سوت میزدیم. خلاصه یه ساعتی که اونجا بودیم فکر کنم در تاریخ اون بولینگ دیده نشده بود، این سوئدی ها هم احتمالا میگفتن اینا از کجا اومدن؟ ولی خب ما بهمون خوش گذشت وبیش از پیش فهمیدیم که سوئدی خوبه برای اینکه تو کشورش زندگی کنی و از شعورشون در هم میهن بودن استفاده کنی، ولی به درد زندگی و همنشینی دائم نمیخورن چون یخ یخن ! و بی هیجان! اوج هیجانشون روز اخر اپریله که مثلا برن جلوی کتابخونه شهر بعد از کلی مشروب خوردن کلاههای فارغ التحصیلیشون و ببرن بالا بیارن پایین و یه سرود بخونن! 
دیدم این همه از فرهنگمون بد گفتم بذار یه کم خوبش و بگم. حقیقتا این خونگرمی و با حالیمون و پرهیجان بودنمون یکی از بهترین نکات فرهمگمونه، اینکه با تمام گرفتاریها میتونیم شاد باشیم و ذهن خلاقی برای طنز ساختن داریم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر