۱۳۹۴ شهریور ۷, شنبه

تكه قلب جا مانده در استانبول

سفر به خوبي گذشت و به خوبي تمام شد. مثل همه با هم بودن ها و سفرهاي كوتاهي كه قبلا با هم داشتيم، اين سفر و همسفرهايش بي نظير بودند. انقدر كه دلم ميخواد تمام سفرهايم را منتظر بمانم با آنها بروم! 
به خوبي تقسيم وظايف شده بود ليدينگ، ايتينگ و شاپينگ! هر كدام مسئول يك بخش بوديم؛) 
در اين سفر تجربه هاي بينظيري داشتيم كه چند موردش را اين روزها نوشتم. و باقي را به مرور خواهم نوشت! 
مسئوليت عمده سفر با نفيسه نازنينم بود. از پيدا كردن هتل، تا مراقب ما دو نوزده بهمني سر به هوا بودن تا آرام كردن من استرسي. نفيسه خيلي زحمت كشيد و واقعا بخاطر قبول مسئوليتهاي زياد ازش ممنونم. 
عباس هم كه با شيرين زباني ها، شوخي ها، و خريد كردنهايش و البته همراهي بي نه و نو، لحظات شيريني را برايمان ساخت. و خودم هم كه متخصص شكم، خداروشكر دوستان راضي از انتخابها بودند:) 

و اما، در فيلم خداحافظي از ايران نفيسه برايم پيام گذاشته بود كه مرمر با رفتنش يك تكه از قلبم را ميبرد! 
و حالامن بعد از جدايي از بچه ها حس مشابه دارم. يك قسمت از قلبم در استانبول و خاطرات شيرينش جا ماند تا وقتي ديگر استانبول يا جايي ديگر! 

۲ نظر:

  1. بسیار هم عالی! امیدوارم همیشه سفرهات همینقدر شاد و فوق العاده باشن.
    پ.ن: پس چرا آقا عباسِ شوخ، تو همه عکسا اخمو بود؟!

    پاسخحذف