۱۳۹۰ شهریور ۱۳, یکشنبه

مستی و راستی

میگن مستی و راستی ، من این مستی ها رو دوست دارم.
اولین عشقم فقط یکبار دوستت دارم رو به زبان اورد اون هم وقتی که مست بود.  نفر دومی که دوستش داشتم حقیتی رو به من گفت که من رو از ماهها برزخ در آورد وقتی که مست بود و مرد لحظه های سخت زندگیم، یک بار گفت عاشقم شده درست در شب عشاق ،و وقتی که انتظار نداشتم و مات و مبهوت نگاهش میکردم که لیوان شرابش را تا ته بالا کشید و گفت اگر شراب نبود جرات گفتن نداشتم! و حالا برای من نامه ای میفرستد که نوشته شده در زمانی است که در جدایی بودیم به خواست او، و من چه شکها که بهش نداشتم! شروع نامه اش این بود که "فکر نمیکردم یک روزی این رو برات بفرستم اما حالا مستم ومیفرستم"
و من چقدر این مستی ها رو دوست دارم.. مستی هایی که راستی دارند... مستی هایی که چیزهایی را رو میکنند که باور کردنی نیست... مستی هایی...

و حالا من بعد از خواندن ده باره نامه، اشک در چشمانم جمع شده، دلتنگی هایم سر به فلک گذاشته و فقط دوست داشتم بال داشتم و پرواز میکردم کیلومترها آنسوتر و برای یک لحظه در آغوشش میکشیدم! دستهایم را در بازوانش گره میزدم و در هر لحظه که دوست میداشتم بوسه ای ازش میربودم.. شب را تا صبح و صبح را تا شب بیدار میماندیم و دمی در آغوشش آرام میگرفتم... 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر