۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

باشگاه ورزشی


تا به حال از باشگاههای ورزشی اینجا ننوشتم. البته من از همه خبر ندارم ولی خب کلا یه شکلند. اینجا همه چیز مثل همه بین بهترین و بدترین شاید تفاوت چشمگیری نباشه. بلاخره کشور سوسیالستی چیزی جز برابری نداره!
باشگاهی که من میرم جز معروفترین باشگاههای سوئد هست حتی در کشورهای دیگه اروپا هم شعبه داره. جالا مال خود سوئده از جای دیگه در سوئد هم هست نمیدونم. این در کنار باشگاه ورزشی همیشه استخر هم داره و برای همین هزینه ماهانه ای که برای عضویت میدیم بیشتره. البته در مقایسه با بقیه باشگاهها به نظرم کسی که شنا بلده و میتونه از استخر هم استفاده کنه بهتره بیاد این باشگاه تا باشگاههای دیگه که فقط ورزش و بدنسازی هستند.
حق عضویت برای دانشجوها در یک سال ماهی 309 کرون  چیزی حدود 70000 تومن هست. شاید بتونم به جرات بگم تنها چیزی که اینجا به معنای واقعی هزینه اش از ایران کمتره. برای اینکه من یادمه ما باشگاه میرفتیم اولا ساعتی محاسبه میشد، و سه روز در هفته دوساعت میرفتم با تخفیفات لازمه 35-6 هزار تومن هزینه اش بود.
ولی اینجا این پول رو ماهانه از حسابم برمیدارند و من میتونم هر روز از خود 6 صبح تا 9 شب از هر وسیله، ورزشهای گروهی، استخر ، سونا، جکوزی و ... استفاده کنم! دستگاههای ورزشی خیلی با ایران تفاوتی نداره. شاید یکی دو تا بیشتر اما اصل کار یکیه.. ورزش جز لاینفک زندگی یک سوئدی هست. شاید یک هفته سوئدی ها رو زیر نظر داشته باشید میبینید که دائم در حال خوردن هستند. وغذاهاشون سر شار از خامه، چربی، کربوهیدارت و ... اما بعد میبینید که تعداد انگشت شماری وزن اضافه دارند و بقیه واقعا تناسب اندام دارند. تعجبی نداره چون این سوئدیها هر روز نزدیک 2 ساعت فقط میدوند. بقیه فعالیتها از قبیل دوچرخه سواری، پیاده روی، و استفاده از دستگاهها به کنار.  واسه همینه که ورزش جز لاینفک زندگیشونه و تقریبا کسی نیست که باشگاه رفتن جز برنامه های روزانه اش نباشه. درست مثل غذا خوردن از ضروریات زندگیشونه!

اینکه بخوام بگم باشگاههای اینجا مختلطه میشه همون پ ن پ! بله اینجا زن و مرد در کنار هم ورزش میکنند، شنا میکنند، با هر لباس ورزشی که دوست داشته باشند از شورت ورزشی تا شلوار گرمکن، از سوتینهای ورزشی تا تاپ وبلوز و کاپشن ورزشی! کسی نگاهی به تو نمیندازه تقریبا همه سرگرم کار خودشونن. نزدیک 10 ماهه این باشگاه میرم و تا امروز یک بار هم نشده حس کنم مردی داره نگاهم میکنه. یا زنی داره هیکل من و با خودش میسنجه؟!  و من نمیدونم چرا اینجا با این همه اختلاط فساد و انحراف حنسی نیست؟ تجاوز نیست، نا امنی نیست؟! 

هوا اینجا پاییزیه پاییزیه، تو خونه دو سه تا لباس رو هم میپوشیم وبیرون هم مجهز میریم. تنها جای خیلی گرم اتوبوس هاست که از گرما حالت بد میشه. برگها دارن رنگشون رو تغییر میدن و غروبهای زیباش داره زیباتر هم میشه.. حیف هرگز فرصت نمیشه یک عکس زیبا از غروب اینجا بگیرم. غروبهاش خودش رنگین کمونیه برای خودش!

خب امیدوارم روند جدید وبلاک نویسی ادامه پیدا کنه. فکر میکنم فیس بوک بزرگترین مانع وبلاگ نویسیم بود .
شبتون خوش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر