۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

غم به سبک ایرانی

اینها رو که مینویسم نه برای اینه که اینجا اومدم تغییر کردم، من تو خود ایران هم که بودم همین چیزها عذابم میداد! و به نوعی ازشون فرار کردم، اما   خب اونجا چون تو محیط هستی شاید کمتر متوجه بشی!
داستان غم مخصوص ایرانیه! اینکه میگم مخصوص ایرانی واقعا فقط مخصوص ایرانی هاست! وبلاگی بیشترین خواننده رو داره که سوز و گدار تر بنویسه، خواننده ای بیشترین محبوبیت رو داره که غمگین ترین اهنگها رو بخونه، فیلمی و سریالی بیشترین بیننده رو داره که اشک بیشتری در بیاره و استاتوسی بیشترین لایک رو در فیس بوک میخوره که غمگین ترین حالتت رو نوشته باشی!! نه که غم بد باشه، نه که درد دل بد باشه، نه که اینو ریها اینطور نباشن اما هر چیزی حد و اندازه ای داره که انگار در این مورد ما حد نداریم
چند وقتیه ناچارم بعضی دوستان ساکن در ایران رو یا از صفحه فیس بوک پاک کنم، یا هیدن کنم که پستهاشون نیاد چون جز غم و بدبختی و درد و آه چیزی ندارن که ارائه بدن! و البته جالب اینه که میدونی سرحالن! میدونی دیشب پارتی بودن، صداشون پر از خنده است، صولا آدم شادی هستن در حالیکه اگر نشناسی و بخوای از روی نوشته هاشون نظر بدی فکر میکنی بدبختر ترین آدم روی زمین هستند! حالا نمیدونم چه اصراریه که یه غم دروغکی یا شاید هم راستکی رو به دیگران انتقال بدن. باور کنید نوشته های شما عزیزان به خواننده منتقل میشه و وقتی از حد یکی دو تا میگذره به ادم غم منتقل میکنه!
سه روز پیش یکی از دوستان عزیز شاعر ،من رو عضو گروهی به نام" انجمن شاعران ایران" کرد! یک روز در عرض یکی دو ساعت ۵۰ پست وارد این گروه شد و من عین ۵۰ تا رو خوندم و در به در میگشتم که ببینم این همه زحمت، این همه نبوغ و استعداد، این همه استفاده از کنایه و استعاره و واژه های ناب برای نشان دادن چیزی غیر از غم هست یا نه؟! ولی دریغ.. دریغ از یک شعر که از غم به دور باشه.. سه روز این گروه رو تحمل کردم اما دیدم داره رو من اثر منفی میذاره به طوریکه حاضر نیستم هیچ شعری رو بخونم.. و اومدم بیرون!
من در ادبیات حرفه ای نیستم، شعر رو خیلی نمیفهمم فقط میخوام لذت ببرم، ادبیات انگلیسی هم نخوندم و شعرهای اینهار و هم بلد نیستم اما فکر میکنم که در اشعارشون باید اینطور باشه که در عین غمگینی یه حال خوبی بهت بده! و این رو هم میدونم که حتما شعری سرشار از زندگی و شادی دارند. مثل اشعار شاملو که وقتی از عشق میگه تو غمبرک نمیزنی بلکه لذت میبری، پرواز میکنی و به اوج میری!
همینطور ترانه ها و اهنگهامون.. نمونه بارزش ترانه "سوغاتی" هایده! شاعر داره از امدن یار میگه، لذت زیبای اومدنش، سوغاتی و ... اما هایده عزیز(که خواننده محبوب خودمه) با صدای زیباش این رو انقدر با غم میخونه که تو به جای اینکه وقتی منتظر یاری لبخند بزنی میشینی گریه میکنی و احتمالا یاد بدهکاریهات میفتی! یا باز اهنگ "امشب میخوام مست بشم" امید. که تازه یه کم ریتم داره!
وقتی ترانه های عاشقانه خواننده های معروف جهانی رو گوش میدم حتی اونی که داره از شکست عشقی میگه انقدر لطیف و پر معناست و انقدر اهنگش زیباست که به تو احساس غم خالص نمیده و در ضمن یه خواننده نمیگه چون همیشه غمگین خوندم وظیفه ام هست که همینطور ادامه بدم شما همه جور ترانه با معنای غم و شادی ، سیاسی، احتماعی، عاشقانه،.... در کارهای خواننده های اینور میبینید!
من واقعا خیلی مواقع  ناراحتیها و دلتنگیهام ناشی از خوندن استاتوسها و دیدن لینکهای کسانی هست که ایرانی هستند و یا در ایران ساکنند! شرایط محیطی هم درک میکنم اما میدونم که همین افراد که دائم غم به دیگران انتقال میدن خودشون در همون لحظه دارن کلی شادی میکنن و این نمای بیرونیشونه! چون طرفدار داره، چون مده! چون زندگی به سبک ایرانی یعنی غم و انتقال غم!

پی نوشت: اینکه نوشتم نه که خودم رو جدا کرده باشم این خصلت غم نویسی در من هم هست برای همینه که میگم خصلت ایرانی و من هم یک ایرانی هستم!اما  ایران که بودم وبلاگم وقتی میرفت رو غم نویسی و اتفاقا خواننده اش بیشتر میشد بعد از چند روز میومدم عذر خواهی میکردم و شروع میکردم یه چیز شاد نوشتن چون به نظرم مردم چه گناهی کردن که هی از غم من بخونن!! استاتوسهای فیس بوکم گاهی غمگین میشد اما به ازای هر روز غمگینی که داشتم سعی میکردم وقتی حالم خوب شد اون رو هم نشون بدم! و یا اهنگ شاد، یا استاتوس خنده دار و یا جمله ای که نشون بده حالم خوبه رو میذاشتم!اینجا هم اومدم این روند رو دارم و میدونم خیلی مواقع خیلی دلتنگی و بیتابی میکنم اما حتما وقتی حالم خوب بشه انتقالش میدم
انقدر ادم موقع نوشتن این انتقادات حرف میخوره که مجبوره هی پی نوشت هم بذاره!
x

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر