۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

حسادت زنانه

داستان من و ضربه خوردن از به ظاهر دوستان داستان قدیمیه. نمیتونم بگم اون آدمها مقصرن در واقع تقصیر از منه که همیشه فکر میکنم آدمها مثل خودم ساده و یک رو هستند. در مغزم نمیگنجه که یک نفر میتونه در هر لحظه و هر مکان یک جور باشه. تقریبا دوستان قدیمی من که میشناسمن میدونن من درباره دوست جدیدی که پیدا میکنم چی میگم.. با ذوق خیلی خاصی میگم وای نمیدونی که مثل خودمه.. و تا مدتها باور دارم که مثل خودمه.. تا مدتها باور دارم که بی ریاست. و وقتی میفهمم که نیست دیگه زندگیم بهم میریزه. چون من آدم دورویی نمیتونم باشم ولی بعد مجبور میشم به روز طرف لبخند بزنم و نذارم بفهمه که فهمیدم چه کارها که نکرده! و بعد خود خوری میکنم..
حالا این روند اینجابد تره چون چیزی که کمه دوست واقعیه. مخصوصا از جنس دختر. اینجا اگر با پسرها بگردی دخترهای ایرانی سایه ات رو با تیر میزنن.. واگر بخوای با دخترها بگردی یه جور دیگه آسیب میزنن! مخیوام اعتراف کنم تنها چیزی که فکر میکنم میتونم بهش واژه زنانه بدم " حسادت" و "کم بینی" زنانه است. نمیدونم این شوهر کردن چیه که دامن تحصیلکرده ها رو حتی در کشور مدرنی مثل اینجا گرفته که برای پیدا کردنش حاضرن هر کاری بکنن و از همه مهمتر فروختن دوستشون!
حالم خوش نیست.. با اینکه سفر خوبی داشتم اما برگشتنم مصادف شد با فهمیدن یه سری چیزهایی که شک داشتم. اینکه بفهمی کسی رو که اینجا محرم اسرار دونستی بره وبرای خود شیرینی به پسری که به اعتراف همه اطرافیان مشخص بوده که از من خوشش میاد راز زندگیم روبگه و بعد خودش رو به اون پسر نزدیک کنه! یا پیش همه بگه من شلخته ام یا .... و فکر کنه که اینجوری میتونه نظر همه رو حلب کنه به سمت خودش. بماند که اونهایی که باید بشناسن میشناسن اما ادمها کوته فکر هم زیادن و .... حالا فکر کنیدهر روز صبح باید بیدار بشم و برم این شخص رو ببینم و بهش بگم: سلام عزیزم! صبحت بخیر.. روز خوبی داشته باشی!
نه واقعا ممکنه؟! اونم برای من که از دورویی بدم میاد؟!
حالم ازاین زنها بهم میخوره..
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر