۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه

تنبلی های رها


مامانم قرار بوده جولای بره پیش خاله ام و بعد آگوست بیاد پیش من. من هم تمام مدت برنامه ریزی کرده بودم که از ماه جون که امتحانام تموم میشه بشینم بکوب زبان بخونم و خودم و برای یکی از امتحانهایی که ندادم اماده کنم و وقتی مامان اومد دیگه دغدغه نداشته باشم. زد و سفارت اشتباه ویزا داد و مامان یک ماه زودتر مجبور شد بیاد پیش من. خلاصه پشت امتحانها بلافاصله حال و حولی بود و خوشگذرانی. نه زبان میخوندم نه درس . بعد هم با مامانم رفتم پیش خاله ام و از 10 جولای برگشتم خونه. شروع کردن درس اونم تو هوای بی نظیر اینجا کمی سخت بود. اما خوب شروع کردم. یه هفته خوب درس خوندم و کلی از خودم راضی بودم و مطمئن باودم تا قبل آگوست من یه دور درس رو خوندم و برای امتحان که معلوم هم نبود تاریخش کی هست آماده آماده خواهم بود. اما از اونجایی که در چشم زدن خودم ید طولایی دارم این انگیزه و شادی همان و درس نخواندن از هفته بعد حتی برای یک ساعت همان.. نشون به اون نشون که الان 10 آگوست داره میشه و من نه در زبان قدمی رو به جلو برداشتم و نه برای امتحان. امروز هم استادم بعداز هزار بار ایمیل دادن من جواب داده که بله امتحان 22 اگوسته! این وسط یه سفر دو روزه با دوستانم به کشور همسایه داریم و به روز هم در پایتخت به سر میبرم و میمونه شروع کردنش از جمعه.. به این معضل برنامه هایی که برای یه جشن فرهنگی در اینجا داریم که بیشترش رو دوش خودمه اضافه کنید و من موندم کی وقت میکنم درس بخونم. زبان رو که کلا بی خیال شدم! 

حالا من هی بگم از خودم بدم میاد و شما بگیرد تو میتونی! به جان خودم از خودم بی عرضه تر فقط خودمم!
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر