۱۳۹۳ دی ۲۵, پنجشنبه

تشکیک

این روزها که از ایده الیستی بیشتر فاصله میگیرم حواسم باید به حرفهایم باشد. مخصوصا درباره مسئله فمینیسم. این روزها بعضی مطالب رو میخونم عصبانی میشم، خسته میشم از این بحثهای فرسایشی، از این آرمان گرایی! بعد به خودم میگم : یه زمانی درس خوندن زنها هم آرمان گرایی محسوب میشد ولی بهش رسیدند و حالا شده امری بدیهی در بیشتر کشورها و فقط متحجرین هستند که تحصیل زن را محکوم میکنند. پس شاید این ها که الان به نظرم آرمانگرایانه است روزی بشوند امری بدیهی. با این حال بحث حقوق مدنی با رفتارهای شخصی بخصوص در مورد مسائلی که با روابط نزدیک سروکار دارد به نظرم- نظر تا امروزم- فرق دارد. تئوری های فلسفی و سیاسی و اجتماعی همه زیبا هستند، همه آرمانگرایانه هستند برای همینه که هیچوقت هیچ کدوم در نهایت به عمل درست نرسیدند و همیشه هم ادعا میشه این چیزی که هست اون تئوری نیست. حالا فمینیسم برای من به اون جایگاه رسیده. خیلی باید مراقب باشم که چی مینویسم و چطور میگم که آتو دست مخالفین فمینیسم ندم. اما حقیقتا وقتی یک مکتب تبدیل به ایدئولوژی میشه خطرناک میشه و به ضرر خودش. این روزها مطالبی در صفحات خارجی و ایرانی میخونم که احساس میکنم باید خودم رو جدا کنم، از فمینیسمی که ایده ال گراست.
من خیلی ادم علمی نیستم. هیچوقت مقالات علمی برام جذابیت چندان نداشت که بشه هابی من. ولی یه چیزی رو از علم در هر موردی صادق میدونم. شما یک تئوری دارید که با تجربه درست یا غلط بودنش رو رد میکنید یا به چالش میکشید. هرچند این مورد درباره برخی تئوری های اجتماعی صد در صد درست نیست چون عوامل بسیاری هستند که تاثیر گذارند اما نمیشود هم آرمانی به قضایا نگاه کرد.
من تجربه زندگی در کشوری مرد سالار داشتم. با انبوهی از قوانین ضد زن، جامعه ای ضد زن و جنسیت زده. من تجربه متلکهای خیابانی، نگاههای بیمار گونه مردان، دخالت در خصوصی ترین مسائل مثل موی بدن، اندام و نوع رفتار رو داشتم. من تجربه اینکه بی هوا برای خودم جایی نشسته باشم و کسی بیاد و به زور بخواد سر صحبت باز کنه داشتم. من تجربه مردهایی رو داشتم که هرچی بهشون میگفتی نمیخوای هم صحبت بشی دست از سرت برنمیداشتند و در نهایت برای تحقیرت دست به فحاشی های ناموسی میزدند یا سعی میکردند آبرو ببرند. من تجربه داشتم که پسری که نمیخواستم باهاش دوست بشم آیدی به نام من درست کنه و با اون سکس چت کنه و شماره من رو بده و مشخصاتم رو و شب امتحان تلفنم هی زنگ بخوره و چرند و پرند از مردها بشنوم! من تجربه این رو داشتم که پسری که از دوستی من سواستفاده کرده بود و به خودش اجازه داده بود که بدون اجازه من دستش رو بندازه دور گردنم و وقتی محترمانه از خانه ام بیرونش کردم بره و تو دانشگاه بگه دیروز خونه من بوده و من خیلی ایزی بودم و تونسته با من رابطه داشته باشه. بله من تمام این تجربه های تلخ رو داشتم و برای همین تا همین یکسال پیش تو سوئد داشتم لذت میبردم از تمام بی توجهی ها. از اینکه هرچی بپوشم، باهر قیافه ای باشم فرقی نداره،اینکه برم دیسکو یا بار کسی به خودش اجازه نزدیک شدن نمیده، اینکه تا من نخوام و نرم طرف یه مردی اون طرفم نمیاد. از اینکه زن بودنم دیده نمیشد خوشحال بودم. اینجا دقیقا نقطه مقابل کشور خودم بود. اما وقتی اشباع شدم، وقتی تمام اون سموم لجنی جامعه ام از ذهنم، خاطراتم و باورهایم خارج شد دیدم رفتارهای جامعه جدیدم هم آزار دهنده است. اگر در ایران به دلیل توجه های بیمارگونه خسته میشی اینجا از بی تفاوتی ها ست که خسته میشی. اینکه کسی جرات ندارد از تو تعریف کند مبادا متهم به جنسیت زدگی بشود اصلا چیز قشگی نیست. این بار که ایتالیا رفتم دیدم چقدر دلم برای یک توجه شیک، تنگ شده بود. دلم برای بعضی زبان بازی ها تنگ شده بود. دلم برای هیجان تنگ شده بود. فهمیدم مثل هر انسان نرمالی دلم توجه میخواهد. این مدت دوستان محازی بسیاری به صورت خصوصی بهم پیام دادند. بعضی ها رو میشه فهمید به چه منظوری هست اما نمیشه گفت همه! از اینکه خیلیهاشون از من و عکسهام تعریف کردند خوشحال میشم. فکر میکنم اگر بخوام تمام مواردی که در مطالب فمینیستی این روزها میخونم عمل کنم هرگز یک رابطه رو نمیتونم شروع کنم. همونطور که صرفا زن بودنم ملاک قرار بگیره منفی و بد است ، ملاک قرار دادن صرف توانایی و خرد هم بد است. چند روز پیش مطلبی میخوندم که میگفت به یه زن نگید تو چقدر زیبا هستی، بگید چقدر خوب فکر میکنی! راستش من همونقدر که جمله دوم رو دوست دارم جمله اول رو هم دوست دارم. به نظر من میشه فهمید- و باید رو این زمینه کار کرد- که طرف از تعریف چه منظوری داره. من الان وقتی میبینم هیچ مردی نگاهم نمیکنه ناراحت میشم. دلم توجه میخواد. توجه درست چیز بدی نیست. درست بودنش رو مثل من تشخیص میده. بله من اگر نشسته باشم در یک بار و هیچ آی کانتکتی با یک مرد برقرار نکنم و بعد بیاد سرمیز من بشینه و سر دو دقیقه اول دستش رو بندازه دور گردنم برخورد میکنم. اما اگر کسی بیاد طرفم و من هم خوشم بیاد ازش، اجازه میدم بشینه و اگر به من بگه: تو زیبا هستی! نه تنها ناراحت نمیشم که خوشحال هم میشم. تو ایتالیا صاحب هتل آپارتمان روزی که من رو با پالتو و کلاه کلاسیکم دید شروع کرد به تعریف کردن. انقدر که دلم خواست بغلش کنم! تعریفهای اون مرد صرفا تعریف بود. نه نگاه جنسیتی. اما اگر سه سال پیش بود میگفتم این ایتالیایی ها هم مثل ایرانی ها فقط ظاهر میبینند! اما تجربه هایم چیز دیگری میگویند. تچربه ها میگن ما انسانها نیاز به تعریف داریم. این بخشی از خودخواهی های ماست که با دیگران ارضا میشه. اینکه مردهای شهر من جرات نمیکنند طرفت بیان فقط برای همین مقالات هست که دائم داره نوشته میشه. اونها نمیخوان آدمهای بی ادب جنسیت زده محسوب بشن.
من فکر میکنم کمی فلیرتینگ یا به زبان فارسی لاس زدن، لازمه انسانهاست. مخصوصا آدمهایی که تنها هستند و پارتنر ندارند. این رو تجربه ام ثابت کرده، وقتی هنوز اثرات سختی های ایران با من بو هر مردی سر صحبت باز میکرد من گارد میگرفتم،فورا میگفتم این که گفتی ضد زن هست، اونکه گفتی منظورت این بود؟ کی به تو اجازه داد که فلان حرف رو بزنی یا نگاه رو بکنی یا نظر رو بدی؟! و بسیار چیزهای دیگه. الان این گارد کم شده، خیلی کم شده. دنیای واقعی به من نشون میده من زن نیاز به توجه دارم. دهه 70 موج فمینیستی شدیدی تو سوئد راه افتاد، زنها از بس تحت فشار بودند برای اینکه فقط زیبایی و زن بودنشون دیده میشد که دست به تغییر زن و زنانگی زدند. برای اثبات ایکه فرقی بین زن و مرد نیست لباسهای منتسب به مردانه پوشیدند، موهای زاید رو نمیزدند، از توجه مردها شاکی میشدند و خیلی چیزهای دیگر. اونها برای رسیدن به حقوق مدنی برابر لازم بود با همه چیز مبارزه کنند. میخواستند دیده بشوند نه فقط به عنوان زن، به عنوان یک انسان. اما حالا میبینم زنانی که در دهه 50 و 60 زندگی هستند چقدر حریصانه دنبال مردها هستند، چقدر سکسی لباس میپوشند و چقدر دنبال بوتاکس و پروتز هستند. من نمیتونم خیلی راحت به این جامعه بگم که تحت تاثیر رسانه هستند چون اینها همونهایی هستند که باعث تغییرات زیادی در جامعه سوئد و در مسیر برابری شده اند. چون سطج سواد مردم سوئد بالاست. چون اکثرا کتاب خوان هستند. چون مفاهیم رو بلدند و در جامعه دموکراتی زندگی میکنند. من فکر میکنم اونها تمام کارهای که خودشون ازش منع شده بودند رو حالا انجام میدن چون کمبودش رو حس میکنند. من به عنوان یک فمینیست دوست دارم اول انسان بودنم ملاک باشه. اینکه برای کاری برم ملاکشون توانایی هایم باشه اما برای یک رابطه ملاک صرفا توانایی ها نیست، خیلی چیزهای دیگه هم هست من جمله زن بودن و زنانگیم، زنانگی من! نه زنانگی تعریف شده. من این رو میخوام که ملاک باشه. میخوام مردها نترسن از تعریف کردن. ولی بدونند حدش کجاست. چند وقت پیش دوستی از ینگه دنیا یهو برام پیام داد و تعریفی کرد. من جتی یک لحظه هم به خودم اجازه ندادم که فکر کنم اون داره به من به شکل ابژه حنسی نگاه میکنه. تمایلات مرد به زن و زن به مرد- همینطور زن به زن و مرد به مرد- طبیعی است و یکی از راههای نشان دادن این تمایل تعریف کردن و توجه کردن است.
راستش چند وقت اخیر انقدر از دوستان پسرم در صحبتهای عادی شنیدم که آدم شک میکنه تو فمینیستی حالم بد شده. نمیدونم چرا فمینیست بودن در ذهن مردهای ما بد نشسته. البته میدونم چرا، تقصیر همین ایدولوژی کردن فمینیسم هست، تقصیر همین مطالب بیش از حد آرمانی. تقصیر یک سری فمینیستهای رادیکال. حتی یکی با من صحبت میکرد و از دوست دختر فمینیستش میگفت. بعد که داستانها رو تعریف کرد و به این جمله ختم شد که طرف گفته: من اگر بخوام چنین چیزی رو قبول کنم به مانفیست فمینیسم پشت کردم. من هاج و واج مونده بودم. راستی چقدر یک تئوری میتونه در زندگی اهمیت داشته باشه؟ در واقع اون طرف دلش میخواست یک کاری رو بکنه و صرفا بخاطر فمینیسم نمیکرد! اون روایت باعث شد خیلی فکر کنم به اینکه من در شرایط مشابه چه میکردم؟ نتیجه اش شده بود که من بخاطر یک رابطه عاشقانه خوب که دو نفر با هم شریک میشن میتونم از یک سری چیزها بگدرم اگر آسیبی به من نمیزند. اما این مرز آسیب کجاست؟
یه روزهایی وقتی بحث میشد میگفتم شاید الان اینطور باشه اما اگر همه شرایط پرورشی برای زن و مرد یکی باشه قطعا نتیجه دیگری خواهیم دید و این زنانه و مردانه بی معنی خواهد شد. هنوز سر حرفم هستم. اما واقعا چقدر واقع گرایانه است این حرف؟ چقر امکان دارد همه برابر رشد کنند؟ آیا یک جامعه هموژن جامعه پویایی است؟ حالا این روزها میگم – این برای خودم هست- من میخوام اگر دلم خواست شلوار بپوشم کسی نگه مثل مردها لباس میپوشه و اگر دلم خواست دامن کوتاه بپوشم کسی نگه من تحت تاثیر صنعت مد و پوشاک لباس میپوشم! دلم میخواد اگر موهای صورتم رو نزدم کسی نگه مگه مردی، و اگر برای نداشتنشون حساسیت به خرج دادم و فکر کردم نشنوم که چرا اهمیت میدی تو با هر صورتی زیبایی! من میخوام اگر خواستم کار کنم و مستقل باشم کسی به من نگه تو زنی احتیاج نداری! از اونور هم اگر خسته شدم از کار رکدن و دلم استراحت خواست و پارتنری داشتم که بتونم بهش تکیه کنم برای آن مدت و دغدغه نداشته باشم بابت خرج کسی به من نگه تو فمینیست نیستی! – این مورد اخر رو برای مرد هم قائلم، دوست دارم انقدر قابل اتکا باشم که اگر پارتنرم خسته شد از کار کردن به اتکای من بتونه به خودش استراحت بده- میخوام کارهایی که تواناییش رو دارم خودم انجام بدم اما اگر بببینم تواناییش رو ندارم بسپرم دست مردی که تواناییش رو داره بدون اینکه نتیجه گیری بشه زنها ضعیفند یا چرا خودت و وابسته یک مرد میکنی.
این روزها مطالب فمینیستی داره همون مسیری رو میره که جامعه مردسالاری رفت. فرقی نمیکنه به زور و با تحقیر بگن چون زنی این کار رو نباید بکنی، یا به زورو تحقیر بگن یه زن باید این کار و اون کار رو بکنه.
میدونم رو لبه تیغ راه میرم. میدونم باید حواسم باشه که نیفتم. میدونم باید مواظب باشم چی میگم که علیهم استفاده نشه. اما نمیتونم سکوت کنم. من یک فمینیستم ، فمینیسم من به من میگه کاری رو بکن که دلت میخواد بدون توجه به جنسیت! 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر