۱۳۹۳ بهمن ۵, یکشنبه

آزادی بیان در اروپا


 آزادی بیان ثمره مبارزات مردم فرانسه است. مبارزاتی که با شعار "آزادی، برادری و برابری" برپا شد. ادمهای بزرگ آن دوران جمع شدند تا پایه و اساس حق بشری رو تدوین کنند. آزادی بیان در مقابل قدرت مطلقه کلیسا- مذهب- شکل گرفت. چیزی که کلیسا- مذهب- به خودش اجازه میداد از دیگران دریغ کند و خوب و بد را تشخیص بدهد. کسی حق نداشت چیزی جز اموزه های کلیسایی بگوید. وگرنه توهین به مقدسات بود. آزادی بیان یک تعریف کلی دارد: "هر کسی حق دارد بدون ترس و واهمه باورهای خود را به هر روشی که میپسنند بیان کند". با این تعریف کلی همه انسانها حق دارند حرف و نظر و باورشان را بیان کنند. هیچ کس هم حق ندارد این حق را از کسی بگیرد.
آزادی بیان، مثل باقی مفاهیم اجتماعی- سیاسی- انسانی، به مرور زمان دستخوش تغییراتی شد جاهایی محدودتر شد و جاهایی باز تر.  مثلا در بیشتر کشورها نوشتن و تایید هولوکاست ونسل کشی ممنوع است. البته در واقع ممنوع نیست "بهتر" است گفته نشود. کمی که به قضیه عمیق شویم و البته کمی به عمق فاجعه نگاه کنیم میبینیم بیان هم رایی با اتفاق هولوکاست فارغ از اصول انسانی است. هولوکاست یک فاجعه انسانی بود که انسانهای زیادی صرفا بخاطر نژادشان- نه حتی دین- بی هیچ دلیلی راهی اردوگاههای مرگ شدند و زنده زنده سوزانده شدند. دفاع و تایید چنین عملی با استفاده از آزادی بیان ، استفاده از یک اصل حقوق بشر علیه اصل دیگر حقوق بشر –حق حیات- که بسیار مهمتر هست،  است. انسانهای زیادی میتوانند باور داشته باشند که عده ای پست تر از عده دیگر هستند. اما دفاع از کشتار و مطرح کردنش را نمیشود در زمره آزادی بیان قرار داد. این مسئله مسئله اعتقادی و مذهبی نیست بلکه یک مسئله انسانی است. بسیاری یهودیان کشته شده شاید هیچ باور مذهبی هم نداشتند صرف یهود بودنشان- یهود بودن بار مذهبی ندارد یعنی مثل مسیحی بودن و مسلمان بودن نیست، یهود بودن یعنی نژاد یهودی یا به قولی بنی اسراییل-  کشته شدند. باورهای نازی که به برتری نژادی میپردازد و باقی مردمان را سزاوار مرگ میداند یک باور ضد انسانی است که بیانش موجب تهدید زندگی انسانهای بسیاری می شود.  پی محدودیت برای این نوع عقاید نه تنها مغایر با آزادی بیان نیست که لازمه فرم دادن به آزادی بیان است. اما کشیدن کاریکاتور، نقد یک مذهب و پیروانش موجب تهدید زندگی آن افراد نمیشود. فقط باورهایشان مورد نقد و تمسخر قرار میگیرد. در جامعه ای که به اصل جدایی دین از سیاست، غیر مقدس بودن مذهب و هر باور دیگری اعتقاد راسخ دارد، نقدو تمسخر مذهب منافاتی با آزادی ندارد. این اتفاق نه فقط درباره اسلام که درباره تمام ادیان الهی صورت میگیرد. در دوران میانی بیان حرفی خلاف باور مذهبی و قدرتمنداران مذهبی- کلیسا و کلیسایی ها- با مجازات مرگ روبرو بود. اما دستاورد اصلی تمام مبارزات پروتستانیسم یا اصلاحات دینی در اروپا برداشتن قداست از مذهب کاتولیکی بود. هرچند که این قداست از شاخه ای به شاخه دیگر رسید اما در نهایت مسیر اروپا مسیری بود برای رسیدن به زدودن قداست از مذهب.  برای طی همین مسیر هست که اگر کاریکاتور مسیح کشیده شود یا موسی ، شاید مذهبیان مسیحی و یهودی اعتراض کنند که اعتراض هم حق مسلم است و متناسب با آزادی بیان، اما این دلیلی نمیشود که بگویند بخاطر اینکه به مقدسات ما توهین شده حق آزادی بیان را از این مجله بگیریم. به قول آقای سرکوهی اگر بخواهیم لیستی از این که چه چیزی توهین محسوب میشود تهیه کنیم باید مجمعی بزرگتر از سازمان ملل داشته باشیم و لیستی چند هزار موضوع! در واقع باید دید توهین چه چیزی هست؟ شاید چیزی که از نظر من توهین باشد از نظر دیگری توهین نباشد. اینکه من نوشته های یک روزنامه را دوست نداشته باشم یا حرفهای یک سیاستمدار، یا یک فعال سیاسی و اجتماعی را ، و اگر فکر کنم با حرفهایش دارد به باورهایم چنگ می اندازد، دو راه دارم؛ یا از حق آزادی بیان استفاده میکنم و برای رد حرفهایش استدلال میاورم، یا ترجیح میدهم چنین نظراتی را نخوانم، نشنوم و نبینم. چون من فکر میکنم او دارد به باورهایم توهین میکند و خودش فکر میکند دارد براساس حق آزادی بیان باورهایش را بیان میکند بدون ترس و واهمه. حالا این بحث  را برسانیم به باورهای مذهبی. کشورهای مختلف محدودیتهایی برای آزادی بیان- نه سلب حق آن بلکه محدود کردنش برای دور کردن تنش از جامعه- ایجاد کرده اند اما پاسخ اینکه چرا فرانسه چنین محدودیتهایی ایجاد نمیکند را باید در تاریخ پر اتفاق این کشور جستجو کرد. فرانسه کشوری است که خونهای زیادی در راه آزادی ریخته شده، مذهب و قدرت مذهبی ضربه های مهلکی به حقوق انسانی زده. پایبندی این کشور به اصل آزادی بیان بدون محدودیت بخصوص در قبال مسائل مذهبی، در واقع پایبندی به اصول انقلابهایش هست. اگر امروز فرانسه قانونی تصویب کند که در آن نقد باورهای مسلمانان و یا کشیدن کاریکاتور از افراد مقدس اسلامی ممنوع شود، یعنی بازگشت به قرنها پیش. چون بلافاصله مسیحیان متعصب هم خواستار این میشوند که به مقدساتشان- پاپ و انجیل- توهین نشود، یهودیان مذهبی هم خواستار میشوند که هیچ نقدی به باورها و پیامبرشان نشود. و این یعنی نابود کردن تلاش چند صد سال مبارزات آزادیخواهی. کشورهای دیگر این پیشینه را به شکلی که فرانسه داشته ندارند.
خلاصه کلام، به سخره گرفتن باورها و مقدسات مذهبی به معنای توهین نیست و نمیشود صرف اینکه یک دسته ای فکر میکنند که به مقدساتشان توهین شده برای آزادی بیان حد و مرز گذاشت. اما بیان آرا و عقایدی که موجب مرگ انسانی میشود، یا دفاع از کشتار و جنایت هست مغایر با اصول انسانی است و باید محدود شود. یک عده استدلال دارند که آزادی بیان برای تمسخر باورهای مذهبی باعث ایجاد نفرت در جامعه مورد تمسخر قرار گرفته میشود  و برای دوری از تنش از نظر اخلاقی بهتر است بیان نشود و بلافاصله مقایسه میکنند با مسئله هولوکاست یا ممنوعیت باز نشر عقاید هیتلر. اما به نظر من – بنا به دلایلی که بالا ذکر کردم- این قیاس ها مع الفارغ هستند. اگر بخواهیم به مقدسات هر دسته و گروهی اخلاقا احترام بگذاریم چیزی به اسم ازادی بیان باقی نمیماند. بهتر است به جای محدود کردن آزادی بیان، میزان تحمل را در افراد دیگر بالا ببریم و یا آن افراد با استفاده از آزادی بیان بدون ایجاد رعب و وحشت و تهدید به نقد آن عقیده و بیان بپردازند. اینکه در این مسئله مسلمانها قشر آسیب پذیر به حساب میایند دلیلش این است که دیگر مذاهب این دوره ها را طی کرده اند و در واقع جوامع مدرن و دموکرات پایبند به اصول حقوق بشر- به صورت نسبی- این راهها و بحثها را رفته اند و نتیجه اش پیروزی حق ازادی بیان بر باورهای مذهبی بود. مسلم هست که فرانسویان با پیشینه تاریخی مبارزه برای حق ازادی بیان و آزادی خواهی تن به خواسته های اقلیتی متعصب نخواهند داد.
در پایان از بحث فرانسه  ازادی بیان خارج شویم و به آزادی بیان در فضای مدیای ایرانی بپردازیم. من یکی از کسانی هستم که با استفاده از حق آزادی بیان، انطور که خودم دلم میخواهد بی ترس و واهمه نظرم را درباره موضوع و یا افرادی ابراز میکنم. در بسیاری مواقع از کلماتی چون احمق، نادان و بی فرهنگ استفاده میکنم که به زعم بسیاری این ها توهین محسوب میشود اما از نظر خودم بیان واقعیت سطحی نگری و کم دانی افراد. به هر حال هیچکس حق ندارد این حق را از من بگیرد که حرفی نزنم. لزومی هم ندارد که به من احترام بگذارند. یکی از جمله های به غلط رایج شده این روزها این است که "من به عقیده شما احترام میذارم" ، در حالیکه مخالف آن عقیده هستیم. درواقع به قول مهدی خلجی این وظیفه شهروندان نیست که به عقیده هم احترام بگذارند- فقط میتوانند به عقیده های هم گوش بدهند و مانع از ابراز عقیده بخاطر مخالف بودن نشوند-  بلکه دولتها هستند که باید به تمامی عقاید تا جایی که با جان انسانها سرو کار ندارد احترام بگذارند و فضایی ایجاد کنند تا همگی بتوانند از حق ازادی بیان استفاده کنند. پس تا وقتی که صحبت و نظر من باعث سلب حق حیات یا سلب حق آزادی بیان و بازی با آبروی افراد نشده، هیچ چیز توهین و بی احترامی و غیر بشری نیست. تنها مواردی که به نظرم باید مانع از آزادی اش شد آرا و عقاید و باورهایی است که تحجر و توحش دارد و به اصطلاحی دشمن انسان و آزادی است. هر چیزی دیگری که به نظر ما توهین است تنها راهش مجادله و گفتگو است نه تقاضای محدود کردن حق آزادی بیان یا دستور قتل!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر