۱۳۹۳ شهریور ۱۹, چهارشنبه

عواقب جوک شنیدن

امروز صبح اولین خبری که خوندم این بود: "مردم شیراز به تماشای مراسم اعدام نرفتند". قاعدتا باید لبخند میزدم و میگفتم احسنت به این مردم فهیم، اما ناخودآگاه لبخند زدم گفتم: "حالشو نداشتن آمو". شاید باور نکنید اما همون لحظه که جمله در دلم تمام شد خشکم زد! مگر من همانی نبودم که مدام به مردمانی از تهران، کرج و باقی شهرهایی که مراسم اعدام در ملاء عام برگزار می شد ایراد میگرفتم و فریاد میزدم که کجاست فهم و شعور و فرهنگ؟ چطور به خودم اجازه میدم در قبال یک حرکت زیبایی که در چند سال اخیر آرزوی انجامش رو داشتم و این چنین سخیف حتی برای ثانیه ای فکر کنم؟ دلیل واضح بود، آنقدر در تمام سالهای عمرم طنز شنیدم درباره تنبلی و بیحالی شیرازی ها که به صورت ناخودآگاه در پس ذهنم نشست کرده و اولین چیزی که در ذهن و زبان با شنیدن نام "شیرازی" میاد تنبلی و بی حالی است. حالا بیاییم بگوییم: -ای بابا خیلی جدی میگیری اینا فقط جوکه مردم فلان جا و فلان جا هم برای کشورهای همسایه و استانهای بغلی جوک میسازن! - برو بابا دیگه تو هم! اینها فقط واسه خنده است - چقدر بی جنبه ای! یعنی نمیفهمی این فقط یه جوکه - ای بابا من خودم اونجا بودم دروغ نیست که! هرچند به عنوان یک زن گیلک تاثیرات جوک ها رو در لحظه لحظه برخورد آدمها میدیدم و تجربه داشتم اما باور نمیکردم برای خودم هم پیش بیاید. بیاییم فکر میکنم فردا خبرهای خوب - از همان دست خبرها که سالهاست منتظریم بشنویم که نشاندهنده فهم و شعور و فرهنگ بالا باشد- از مردم رشت، تبریز، خرم آباد، اصفهان، مشهد و...برسد چه چیزی اول به ذهن میاید؟ فکر کردید؟ حالا شاید بفهمیم که اتفاقا "اینا فقط یه جوک" نیستند! شاید باور کنیم یه جوک با انبوهی از جوکهای هر روزه و لودگی ها فرق دارد! باید دوباره از خودم شروع کنم. اتفاق امروز باعث شد بیشتر از قبل حساسیت به خرج بدم و با هر نوع افراط * در زمینه جوک قومیتی و جنسیتی برخورد کنم. هرکس خوشش نمیاید راهش به خیر و سلامت! * لطیفه و طنز جزیی از فرهنگ و زندگی روزمره انسانهاست حتی طنز قومیتی و جنسیتی و شاید بجز لحظه ای خندیدن تاثیر دیگری نداشته باشد اما وقتی افراط میشود، وقتی در روز ده ها جوک در وسایل مختلف ارتباطی رد و بدل میشود میشود فاجعه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر