۱۳۹۳ مهر ۱, سه‌شنبه

اول مهر چیست؟

اوایل که شبکه های اجتماعی آمده بود نرسیده به اول مهر نوستالژی ها شروع میشد. همه آهنگ همشاگردی سلام رو میذاشتند و همه از خاطرات گریه های رور اول مدرسه یا خنده هاش مینوشتن و یا روزهای کودکی و یادش بخیر ها.
تقریبا کمتر کسی بد مینوشت. اما یکی دوسال اخیر ترند جدیدی به بازار شبکه های اجتاعی آمده که البته اولش خوب بود ولی بعدش به نظرم مثل همه چی لوث شد. اینطوری شروع شد که آیا واقعا اول مهر برای همه خوش خاطره است؟ یا دوران مدرسه همینقدر شیرین بود که الان یاد ایام میکنیم؟ و خب نکته جالبی بود چون واقعا در سیستم بیمار آموزش و پرورش شاید نمیشود از دوران مدرسه به دوران بی نظیر یاد کرد. اما مسئله اینه که این رو ما الان میگیم. الان قدرت تجزیه تحلیل رو پیدا کردیم و خیلی از مشکلاتمون رو ناشی ار سرکوبهای مدرسه میبینیم. این اتفاق برای جلوگیری از اون غش و ضعفهای اضافه نوستالژیک خیلی خوب بود و تلنگری بود به یاد آوری تلخیهای آن روزها. اما حالا از حد گذشته این اولین اول مهری هست که هر کسی درباره اش نوشته از تنفر نوشته و بدیهای سیستم و مدرسه هایی که متنفر بودند و معلمهایی که کتک میزدند و ...
راستی چرا ما نمیتونیم تعادل داشته باشیم؟ چرا مفهوم اول مهر رو با چیز دیگه قاطی میکنیم؟ چرا یا از اون ور بوم افتادیم یا از این ور؟

اما اول مهر برای من هیچ ربطی به سیستم آموزشی نداره، هیچ ربطی به باقی مسائل نداره، برای من از سال 67، اول مهر یعنی روزی که من قاطی آدمها شدم. روزی که من راهی مسیر خواندن و نوشتن، سواد آموزی، اندیشیدن، یادگیری و تمرین ، تلاش و .. شدم!  به خودی خود در هر نوع سیستمی چنین روزی برای من روز بزرگی محسوب میشه اول مهر نبود من یاد نمیگرفتم الف ب پ چی هست! من یاد نمیگرفتم تو یه مدرسه رو یه نیمکت با ادمهای مختلف بشینی و با یه نگاه ساده سلام کنی و بپرسی" من اسمم رها است تو اسمت چیه؟" و اینطوری ساده ترین دوستی و قدیمی ترین وغنی ترین دوستی رو شکل بودی. اول مهر نبود خیلی چیزها نبود، خیلی چیزها که الان ازش استفاده میکنیم برای کوبوندن اول مهر ، نه برای اول مهر بودنش برای خسته بودن از باقی چیزها!

اول مهر سال 67  با مقنعه سورمه ای که روی قسمت سرش سه تا دوخت داشت و مانتوی بلند سورمه ای ، شلوار سورمه ای پارچه ای، کتونی سفید چسبی و کیف سامسونتی تو کوچه نسترن از زیر قرآنی که پدرم برام نگه داشته بود رد شدم و با ذوقی وصف ناشدنی راهی دبستان آزاده شدم. تفاوتم از همان مقنعه مشخص بود اکثریت مقنعه چانه دار داشتند و چند نفر بیشتر شبیه من نبودند. صف وایسادیم، کلاس بندی شدیم، راهی کلاس اول ب و بعد اول الف شدم.  معلم اول الف، خانم آمنه حسام هنوز با همان مفنعه ای ساتن قهوه ای و مانتو کرمش جلوی چشمانم هست با لبخندی که همیشه بر لب داشت صدای مهربانش و معلم بودن از نوع خوبش. در تمام دوران تحصیلم فقط یک معلم بد داشتم. معلمی که بد بودنش تاثیراتش رو داشت. معلمی که باعث شد از ریاضی بیزار بشم اما باید برای اون یک معلم من باقی معلمهایم رو نادیده بگیرم؟ اصلا اول مهر رو چه به معلم؟ اول مهر هست و حس خوب یاد گیری. من از اول مهر 67 تا اول مهر 80 ذوق داشتم و منتظر رسیدنش بودم. من عاشق مدرسه بودم با تمام بدیهایی که این روزها میفهمیم بد بود نه اون روزها. من تا دوران دانشگاه هر اول مهر ذوق مرگ ترین آدم روی زمین بودم. برای من اول مهر یعنی رفتن در اجتماع! یعنی سواد رو هر سال بیشتر و بیشتر کردن، دنیای دیگه ای رو کشف کردن. دلم نمیخواد برگردم به اون روزها، حس نوستالژیک به اول مهر ندارم اما حس خوشایند دارم. الان دلم نمیخواد بگم اول مهره وای من همون حس رو دارم که بچه بودم داشتم! نه به جان خودم دروغه! اما اون روزها که مدرسه بود حس خوشایند داشتم و این خیلی خوب یادمه. معلم من بد بود دوستهام که خوب بودن! سیستم سرکوبگر بود، سواد که داشتم چیز دیگه ای بخونم. من هنوز دارم تقاص سیستم نادرست آموزش رو پس میدم، اما اینها دلیل نمیشه من از اول مهر بد بگم.
اول مهر سال 67 برای من یکی از بهترین خاطرات زندگی ایست که اگر نبود من الان نمیتونستم این خطوط رو بنویسم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر