۱۳۹۳ شهریور ۱۴, جمعه

پاریس 3- نوتردام و شانزه لیزه

روز سوم یعنی سه شنبه لور تعطیل بود  و قرار شد سر صبح بریم کاخ ورسای. برنامه ریزی من به این صورت بود که یک روز در میان موزه های بزرگ رو بریم که مامان و بابا خسته نشن. یعنی یک روز بریم ورسای و خودمان را بُکُشیم، روز بعد استراحت کنیم و یا حاهایی که نیاز به پیاده روی ندارند برویم. روز بعدترش برویم لور و باز استراحت. اما از آنجایی که میزبان ما به شدت شبیه بنده بودند و همش یک چیزی جا میذاشتند تا ساعت یک ظهر ما درگیر موبایل و کلید  بودیم و هنوز در حوالی منزل ایشان.در نتیجه من با کمی اَخم و تَخم اعلام کردم که وِرسای رفتن فایده ندارد و بریم شهر. در نتیجه راهی شهر شدیم وکلیسای نوتردارم رو دیدیم :
کلیسای جامع نوتردام   :Cathedral  Notre Dame de Paris
نام این کلیسا به فرانسوی " بانوی پاریس" معنا میشود. در سال 1160 به دستور اسقف اعظم موریس سولی Maurice de Sully  ساختمان کلیسای جامع پاریس خراب شد تا در آنجا نوتردام ساخته شود. کار ساخت در سال 1163 اغاز شد و تا سال 1177 فقط قسمتی که مربوط به نشستن و حضور اسقف ها و کشیشها هست ساخته شد. به طور کلی ساخت کامل کلیسا تا سال 1345 میلادی به طول انجامید. معماری کلیسا معماری گوئتیک فرانسوی است. این کلیسا در سالهای 1548، 1786،1793،1845 به صورت اندک تا گسترده تخریب شد. اونطور که به یادم مونده (متاسفانه چون قرار نبود بریم کاغذ و قلم نداشتم و به حدی تعداد بازدید کننده زیاد بود که امکان عکس برداری از تاریخ ها و توضیحات نبود) در یکی از این تخریبها تمامی نقشهای دیوار ، شیشه های رنگین برداشته شدند و به جایش دیوار سفید شد و شیشه های مات گذاشتند. بعد از آن دوباره قسمتی از معماری قدیم برگشت اما دوباره تخریب شد. در دوران انقلاب کبیر فرانسه تمامی گنجینه های قمیتی دزدیده و تخریب شدند.
چیزی که امروز میبینیم شبیه ترین حالت کلیسا به اولین دوره اش است.

معماری کلیسا بسیار زیبا و خیره کننده است تا سالیان سال این کلیسا بزرگترین کلیسای اروپا بود اما امروزه دیگر بزرگترین کلیسا نیست.


بعد از تماشای کلیسا و کمی گوش جان سپردن به موزیک ناب کلیسایی از کلیسا خارج شدیم که با باد و طوفان شدیدی روبرو شدیم  بلافاصله به کافه کنار کلیسا که در نبش خیابان بود پناه بردیم. و قهوه فرانسوی رو این بار در دل پاریس امتحان کردیم.
سپس میزبان با ماشین ما رو در کل پاریس از کوچه همجنسگرا ها گرفته تا محله عربها چرخاندند. به هرحال گشت زیارتی خوبی بود تا رسیدیم به شانزه لیزه. راستش خودم هم از اینکه دائم بگوییم فلان جا شبیه فلان جا هست خوشم نمیاد. اما انگار دست خود آدم نیست این شانزه لیزه عجیب آدم و یاد ولیعصر می انداخت. البته میان ماه من با ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است. ولی بیماریِ نوستالژیه دیگه کاریش نمیشه کرد. پهنای پیاده رو به اندازه ولیعصر، رفت و آمد و همهمه همینطور، سربالاییش، فروشگاهها و ... البته بهتره بگم ولیعصر تا پیش از سال هشتادو یک که فروشگاههای شیک تری داشت بعد که دیگه شده بود همش از تولید به مصرف مخصوصا حوالی میدان!
به هر حال ما هی راه میرفتیم هی قلبمان پر میکشید برای آن تهران دود زده لعنتی و خاطرات تمام نشدنی. به هر حال سعی صفا و مروه را در شانزه لیزه انجام دادیم و عکسی هم از فاصله زیاد با دروازه پیروزی گرفتیم. متاسفانه عکسهای شانزه لیزه همه با حضور مستمر پدر و مادر و خودم همراه است و نمیشه عکسی گذاشت. به هر حال سمتی که من راه میرفتم از فروشگاههای آنچنانی خبری نبود. آن سمت، ایستنلورن بود و باس. و مابقی در خیابانهای منتهی با خیابان اصلی قرار داشتند. خوشبختانه هیچ یک از همراهان هوس حتی رفتن به داخل و دید زدن به این فروشکاههای الکی رو نداشتند در نتیجه ما فقط راه رفتیم. اما دروغ چرا؟ در این قسمت از خیابان آدم احساس فَشِن بودن میکند. یک عکس شیک فَشِنی هم از خودم گرفتم که تایتلش هست: زنِ زیبا..la belle femmen.
این روز بخاطر همراهی میزبان و خوش و بش هایش بی نظیر بود. و البته اینکه من برای دوستانِ خاص، کارت پستال گرفته بودم و تو مغزم داشتم واسه کی چی بنویسم؟ تمرین میکردم. بعد از گشت و گذار اساسی حدود هشت شب راهی خانه شدیم و تا پاسی از نیمه شب به خاطره تعریف کردن های دلنشین و لب ترکردنهای دلنشین تر گذشت.
اما معضل تلفن حل نشد. یعنی گوشی دوستمان کار نمیکرد درست. رفته بودیم شانزه لیزه که به اپراتور نشون بدیم تا دم اپراتور رفتیم دیدم ای بابا ایشون یادش رفته اصلا تلفن رو بیاره! بعد گفتم ایراد نداره من سیم کارت میخرم دیدم سیم کارت با یک گیگا بایت اینترنت و 300 دقیقه تماس با تمام دنیا 40 یورو هست! گفتم خوب چه کاریه 50 کرون میدم و ری تلفن خودم اینترنت میخرم. شب همین کار رو کردم و به خیال خودم 500 مگابایت برای سه روز باقیمانده خریداری کردم. شب سه تا مسیج به همشهری ساکن پاریس زدم و صبح بیدار شدم  دیدم اینترنت تمام شده! بعد فهمیدم 50 مگابایت بوده نه 500. حالا نمیدونم به این دلیل بود که دوستان ماشالله فعال در وایبر هی پیام میدادن یا کلا سه تا پیام شده بوده 50 مگا بایت. به هر حال به شدت سوختم! بعد اومدم رو تلفن مامان شارژ کنم و حداقل بتونیم تماس بگیریم چون یه بار منتظر مونده بودیم میزبان بیاد دنبالمون و خیلی بدون تلفن اذیت شده بودیم. اونم  طبق معمول اشتباه شماره رو وارد کردم و تلفن یکی دیگه شارژ شد! بعد دوباره تلفن مامان رو شارژ کردم. به هر حال داستان اعصاب خوردکنی بود و دلیلش هم اینه که در سفر نباید به حرف میزبان ها از یک حدی بیشتر گوش داد!

* هر یک یورو حدود 8.6 کرون است.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر