۱۳۹۳ مهر ۶, یکشنبه

قرن زنان

مسئله زنان برام مجددا مسئله خیلی مهمی شده، یکسال پیش کمی از حساسیت هام کمتر شده بود و مثلا شرایط رو میسنجیدم برای گیر دادن به کسی، حتی کم کم داشتم خودم رو از برخی فمینیستهای وطنی بخاطر تحلیلها و نظرات رادیکالیشان در فضای مجازی، جدا میکردم چون کلا حس رادیکالیستی این افراد و نگاه "همه بدبختی ها زیر سر مردان هست" رو دوست نداشتم و میدونستم چنین تفکری و بحث کردن بر این اساس راهی جز شکست ندارد ( تجربه شخصی). اما چند ماهی شده که دوباره حساس شدم، دلیلش اینه که بیشتر و بیشتر وارد مسائل اجتماعی جامعه سوئد شدم، اخبار بیشتری از زنان رو میخونم، پروفایلهای فمینیستهای جوان سوئدی و امریکایی رو دنبال میکنم و البته ترند " من به فمینیسم احتیاج دارم" در مقابل " من به فمینیسم احتیاج ندارم". متاسفانه اونقدر وقت ندارم که بطور مستمر پیگیر باشم ولی همینقدر که پیگیر هستم میبینم نه! این مساله برای من "مهم" است. هیچ جوری حساسیتش برام کم نمیشه. البته خیلی حواسم رو جمع میکنم که به سمت رادیکالیسم تو بحثی نرم ولی گاهی از دست آدمی در میره. اونوقتی که ساده ترین مسائل رو نیمتونی تو مغز افراد فرو کنی! ساده ترین چیزها که متاسفانه بخاطر چیرگی نظام زن ستیز در تمام دنیا برخورد باهاش واقعا سخته! 
دیشب بدون هیچ تعمدی به ترتیب چیزهایی که خوندم و دیدم این بود: واکنشها نسبت به "اما واتسون"،  دو سه تا اتفاق در سطح شهری و کشوری سوئد با مضامینی مشابه، یعنی حمله به زن و فمینیسم، فیلم تبلیغاتی مبارزه با سکسیسم در کشور فلیپین که یادت مینداخت چقدر هر روزه به توی زن حمله میشه و حواست نیست!  بعد رسیدم به خاورمیانه و همینطور که داشتم از فجایع دولت اسلامی میگذشتم و میرسیدم به اخبار ایران و آن برنامه مضحک که زنهای با پوشیه رو آورده بود. ناخوداگاه این روزها همه جا صجبت از زنان است و از کشور عقب افتاده تا کشور در حال توسعه تا کشور پیشرو در برابری با یک مسئله درگیرند " زورگویی های بر اساس کلیشه های جنسیتی". درباره آفریقا و خاورمیانه و خاور دور چیزی نمیگم اما وقتی این مسائل رو در سطح بین المللی میبینم وحشت زده تر میشم. چه نیرویی پشت این تفکرات سنگین هست که با این همه نشانه و بحث و آموزش هنوز اولین راه برای سرکوب زنان باز کردن مسائل شخصی است؟ چرا تهدید برای یک هنرپیشه مرد این نیست: عکسهای لختت رو منتشر میکنم؟
چرا مسئله برابری خواهی برای مردان انقدر سنگین هست؟ البته خیلی هایشان هم ادعا دارند که فراتر از جنسیت نگاه میکنند و مسئله انسان برایشان مهم است اما انقدر تهاجم به زنان فعال فقط برای اینکه میگویند برای همان "انسان" بیایید و کمک کنید تا ما حقوق برابر با شما داشته باشیم، از کجاست؟ چرا این عقیده انقدر سنگین است برای برخی مردان؟ نمیگم همه چون واقعا میبینم این روزها مردان بسیار نه تنها دوشادوش که حتی جلوتر از زنان برای احقاق حقوق نیمه دیگر انسان تلاش میکنند. اما به راستی چرا تهدیدها همیشه به سمت زنان است؟
وقتی این اخبار و بحثهای زیرش رو میخونم اول سر درد میگیرم اما بعد از مدتی لبخند میزنم از قدرتی که زنان دارند. اگر در دهه 60 بیشتر زنان آمریکا و اروپا بودند که درگیر بودند و مبارزه میکردند و البته از پا ننشستند تا به حقوقی که میخواستند برسند ، امروز زنان خاورمیانه، خاور دور، کشورهای لاتین و ... با کمی تاخیر برای آن حقوق ابتدایی و مسلم  همان مسیر را طی میکنند. اما این یک سوی ماجراست، امروزتمام زنان دنیا برای هویت خود دارند مبارزه میکنند. درسته یک زن سوئدی مسئله اش با زن ایرانی فرق دارد اما در یک چیز مشترک است" کلیشه های جنسیتی" که اتفاقا اگر این شکسته بشود باقی حقوق راحت تر به دست میاید. عقاید زن ستیز قرنها پیروز بود ، این روزها هم در ظاهر شاید در اکثریت هست اما باعث میشود که زنها متحد تر بشوند. چندی پیش جایی گفته بودم این قرن قرن زنان هست. و امروز بیش از پیش به این باور دارم. اگر قرن 18  قرن روشنگری بود، اگر قرن 19 قرن صنعت گرایی بود، قرن بیست و یک قرن پایان دادن به سلطه مردسالارانه است و قرن زنان.

پی نوشت: نوشتن هام کمتر شده، نه صرفا بخاطر اینستا رادیو، بلکه حضور مادلین و البته تصمیمم بر کم نوشتن و خوب نوشتن. اما قسمت اول مهمتره چون این هفته هر روز بیش از یک یا سوژه برای نوشتن از نوع خوب داشتم اما باید زمان میذاشتم برای نوشتن و این زمان رو مادلین از من میگرفت. راستش وقتی کسی محدودم میکنه و نمیذاره به کارهام برسم هرچقدر از نظر دیگران اون کارها وقت تلف کردن باشه! من بهم میریزم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر