۱۳۹۳ شهریور ۱۷, دوشنبه

یک عدد لوسِ تن پرور


ته تغاری باشی هرچقدر هم ادعای استقلال کنی یک لوس و ننر بیش نیستی. دوماه هم شاهزاده گی کرده باشی به قول ما گیلکها دِ بدتر! یک مادر و یک پر بیست و چهار ساعت در خدمت بودند. یکی صبحانه آماده میکرد، یکی غذا می پخت، آن یکی ظرف میشست و دیگری لباسها رو اتو و مرتب میکرد. تو هر شب بعد از کار میامدی هر لباس رو یک گوشه می انداختی، غذای آماده و گرم میخوردی، جای بعد از شامت مهیا بود رختخواب هم همینطور و روز بعد برای رفتن به کار نه استرس چه بپوشم داشتی نه چه بخوری! همون روزها میدونستم، میدونستم برگشتن به تنهایی عذاب آور خواهد بود اما به روی خودم نیاوردم و شاهزاده گی کردم. حالا نمیتونم جمعش کنم.  تمام هفته اخیر با سختی صبح ها از خواب بیدار شدم و صبحانه خورده نخورده رفتم سر کار. لباسهام تا به تا بود.هر روز ناهار یا شام بیرون خوردم. به واسطه یک هفته مریضی هم خونه در هم و برهم بود. امروز خیلی سخت سپری شد. با سردرگمی اینکه چه چیزی در یخچال هست و نیست! چه کارهایی باید انجام بشه. از کجا باید تمیز کردن رو شروع کرد. دست زدن به کمد همان و ساعتها وقت رفتن همان. لباسهایی که هفته پیش شسته بودم رو جابجا نکرده بودم احتمالا یادم رفته بود مامانی در کار نیست که وقتی من این کار رو نکنم یواشکی بیاد و این کارها رو بکنه!  لباسها پر از چروکند ، به عادت تمام دوران دانشجویی گفتم مهم نیست اما بعد حس کردم آیم نات لانگر استودنت  پس باید مثل یک خانم متشخص رفتار کنم. یعنی از یلخی بودن در بیام! اما من اتو زدن رو درست بلد نیستم. یادم رفت روزهای آخر از مامان بپرسم و یاد بگیرم! 
لباسها جا خوردن،  برای هزارمین بار یکسری رفته اند برای بیرون دادن ویک سری رو هم کنار گذاشتم برای فروش ! این کار رو دو تا شش ماه قبل انجام دادم، یعنی کنار گذاشتم ولی نه بیرون دادم نه فروختم! امروز تصمیم جدی گرفتم که هفته بعد این کارها باید انجام بشن.   ساعت ده شب شد و تازه خونه شد خونه ای که بهش عادت داشتم. راحت نبود. هنوز نیم بیشتر کارها مانده و با بی میلی و با سختی و حتی گاهی با اعصاب داغون و بغض کار کردم. من واقعا هیچوقت نمیتونم از کار خونه لذت ببرم. هروقت میخوام خیلی مرتب باشم هزار تا گند میزنم. وقتی میرم خونه دوستهام و میبینیم چقدر مرتب و منظمند حرصم میگیره که چرا من نمیتونم مثل اینها باشم. راستش امروز یک سر به این فکر میکردم  استقلال فقط توانایی کار کردن و رتق وفتق امور نیست. استقلال فقط این نیست که تنهایی خرید کنی، جایجا کنی، زمین بخوری بلند بشی و ... استقلال شامل رسیدگی به امور شخصی بدون آه و ناله وبی حوصلگی هم هست که من از آن عاجزم. من از اون دست آدمها هستم که کمی وضع مالی بهتری داشته باشم حتما نظافتجی استخدام میکنم. بله من یک عدد لوس ِ تن پرور هستم و در این یک مورد به شدت تمایل دارم که وابسته باشم!


پ.ن: انقدر تو ذوقم خورد که از پست های درباره سفرم استقبال جندانی نشد که دل و دماغ برای نوشتن و ادامه اش ندارم. کلا بی مهر شدید! ناراحت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر