۱۳۹۲ فروردین ۱۹, دوشنبه

حضور پرقدرت نمادهای مذهبی در ادبیات ایرانیان


برادرم شاعر خوبیست، شعرهایش عاشقانه پرمعنا و غنی از کلمات خاص است. ولی به تازگی تقریبا در بیشتر شعرهایش برای کنایه و استعاره و تشبیه از نمادهای مذهبی استفاده میکند. من هم تا می شود به این مسئله گیر میدهم و البته خوشایند او و خوانندگانش نیست. میگویند چرا نمیفهمی این بعد مذهبی ندارد و فقط برای شعر است و شعر تفسیر ندارد و از این حرفها!  دیشب دوباره شعری با تشبیهی مذهبی نوشته بود،راستش خیلی شعر زیبا و خوبی بود اما خواستم باز گیر بدهم که یاد نوشته های قدیمیم افتادم، نوشته هایی که شاید خیلی بهتر از امروز بودند- این روزها که فقط خاطره نگاری میکنم- اما سرشار از نمادها و باورهای مذهبی بودند. برای هر کنایه و استعاره وتشبیهی دست به دامن سجاده و نماز و تسبیح میشدم! این طوری راحت تر بودی، امکان فیلتر شدن کمتر بود و از همه مهمتر ظاهرت را حفظ میکردی، تو جزو همان دسته میشدی که اعتقاد داشت ما ضد دین نیستیم که هیچ، دین دار هم هستیم ولی تفسیر خودمان را داریم. حالا این ته قلب هم صادق بود یا نه نمیدانم! درست مثل کنش های سیاسی من وبسیاری! قطعا بسیاری از ما معتقد صد در صد به (ج. ا) نیستیم ولی تا جایی پیش میرفتم در نوشته هایم که حتی گه گاهی ناچار به نقل قول از رحمت الله علیه* می شدم برای تایید منظور و نظرم!!  البته همه موافق بودند که ایرادی نداشت " هدف وسیله را توجیه می کرد" " تقیه هم چیز خوبی بود" در ضمن "مصلحت" ایجاب میکرد که اینطور ابراز عقیده کنیم، "تظاهر بهتر از سکوت بود".
راستش دیگر نمیتوانم بیش از حد به برادرم گیر بدهم که جقدر از نمادهای مذهبی در شعرهایش استفاده میکند حتی اگر بعد مذهبی ندارند، و تنها و تنها یک تشبیه است مثل تشبیه لب یار به غنچه؛ یک چیز برایم روشن است، فضای جامعه که مذهبی باشد، وقتی تمام لحظاتت را پر کنند از نمادها و نشانه های مذهبی چاره ای نداری جز استفاده مکرر از آنها حتی اگر باور قلبی نداشته باشی. یکی میگفت خلاقیت در محیط های بسته بیشتر است چون طرف مجبور است برای فرار از سانسور و داشتن امنیت در شعر و کتاب و سخنرانی و ... از هزاران استعاره بی ربط استفاده کند و انقدر این استعاره ها بعدا زیبا در میایند که همه میگویند احسنت به این نبوغ! اما دارم فکر میکنم خلاقیت را چه معنا میکنیم؟! راستش من پشت تمام این خلاقیتهای در محیط بسته تظاهر میبینم! تظاهر ناخواسته! نه که همه متظاهر هستند اما این تظاهر در جای جای زندگی ما نقش بسته. با اینکه بعضی واقعا خلاقند، خلق شعرهای ناب ، نقاشی ناب، آثار سینمایی ناب در محیطهای بسته و با زیرکی نوعی خلاقیت است اما همه اینها خلاقیت نیست، این که انقدر غرق در این خلاقیت شویم که برای خلق هنرمان به تمام چیزهایی که اعتقاد نداریم رجوع کنیم برای من دیگر بی معنی شده، حتی گاهی خودم را نمیبخشم برای آن همه مطالبی که سرشار از نمادهای مذهبی بود! یک بار که انقدر شورش را دراورده بودم که یکی برایم نوشته بود یاد علی شریعتی افتادم! آن متن اتفاقا بیشترین خواننده را در زمان خودش داشت و خیلی ها هم به هنر نویسندگیم ابراز لطف کرده بودند. اما اگر آن واقعا هنر و خلاقیت من بود چرا این روزها نیست؟ پس آن خلاقیت نبود فقط جبر روزگار بود و فضای زندگی. این روزها نوشته هایم طور دیگری است، اینجا امدم تقریبا رنگ و بوی استفاده از نمادهای مذهبی کم و کم و کم تر شد و این روزها تقریبا جایی در نوشته هایم ندارند، یعنی اصلا نیازی ندارم برای نوشتن دست به دامن قرآن و نماز ونیاز و دعا و نیایش بشوم. وقتی در جایی تو چیزی از مذهب نمیشنوی و کل نمادهای مذهبی خلاصه می شود گه گاهی صدای ناقوس کلیسا، یا در اعیاد مذهبی اگر حوصله داشته باشی به اماکن مذهبی بروی ( که نمیروم) ، کسی با تو دائم از مذهب صحبت نمیکند، دیگر نیازی نیست کتاب آقای ایکس را خوانده باشی تا تبدیل به یک بی مذهب بشوی، خود به خود مذهب ان بعد قویش را در تو از دست میدهد و تو خودت را میبینی و خودت! و این طور معلوم می شود تمام آن اعتقادات پوشالی بود برای اینکه به راحتی با نشنیدن و ندیدن و در معرض تشعشعاتش قرار نداشتن چیزی جز اصطلاحات مرسوم مثل "انشالله" و "دعا کن" ( آن هم فقط در حد زبان و بر اساس عادت) باقی نمیماند و اندکی اعتقاد به یک "او" آن هم فقط گاهی! وقتی این فشار و جبر از تو برداشته می شود تو ناچار نیستی برای مصلحت و رسیدن به هدفت از خدا  و پیفمبر و دین آن هم از نوع راستینش! مایه بگذاری و فقط حرفت را میزنی و اگر خیلی خلاق باشی باید بتونی نوشته ای خلق کنی بی نیاز از ظاهر سازی!
راستش در کنار این فضای بی مذهب، آزادی بیان هم چیز بسیار بدیست انگار، برای اینکه در لفافه گویی را از تو میگیرد، دیگر لازم نیست برای نشان دادن بی تفاوتی مردم به آنها که در زندان و حصرند اشاره کنی به علی و حسین و کوفه و کربلا! خیلی راحت میگویی این مردم فراموش کارند! لازم نیست برای نشان دادن بدی کسی بگویی کجای عدل علی این بود؟! کافیست فقط بگویی این شخص عادل نیست! ازادی بیان ادم را واقعی میکند، ادمی واقعی که بیانش با فکرش و قلبش در بیشتر موارد یکیست. ازادی بیان و سکولاریسم موجود در کشورهای غربی انسان را از ماورا در میاورد و به زمین نزدیک میکند، انوقت است که برای خلق یک اثر شاعر این جایی کمتر میرود سراغ ناقوس کلیسا ،میرود سراغ یک نماد زمینی، یا نمادهای مذهبی را شکلی زمینی میبخشد و از قداست میندازد نه که برای قداست بخشیدن به زمینی ها از تشبیهات مذهبی استفاده کند.   

* می بینید فضای بسته حتی در فضای باز هم دست از سر ما برنمیدارد. سانسور نسبی را پذیرا باشید.

* همین متن در اینجا ( اگر قصد اشتراک گذاری دارید)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر