۱۳۹۲ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

فضای آموزشی جدید

دوستان عزیزم سلام، 
یادمه تقریبا وبلاگ قدیمیم رو همیشه با سلام شروع میکردم و فکر میکنم چرا همین کار رو اینجا نکنم! بلاخره این یه جور نامه است، نامه ای با بیش از یک خواننده، نامه هایی برای شما دوستانم که به جای نوشتن رو کاغذ و تو پاکت گذاشتن ، رو صفحه کامپیوترتون ، یا موبایل و هر چیز دیگه دیچیتال دیده میشه. 
اگر دقت کرده باشید دوباره فعالیتم کم شده، خب دلیل اصلیش قطعا درگیری تز و کاره، ولی دلیل دومش اینه که دو پست آخرم تا همین دیروز کامنت نداشتند! یعنی همون چیزی که ازش میترسیدم وقتی دیگه تصمیم گرفتم بیام در میزبان های خارجی. راستش خیلی زیاد مطمئنم شما دوستان اهل بده بستان نیستید، یعنی قبلا که نبودید که مثلا چون من وقت نمیکنم بیام و بخونم و بنویسم شما هم نیاید! هرچند من آخرین باری که به خیلی هاتون سر زدم هنوز پست جدیدی نبود. بگذریم امیدوارم باز کامنتهای خوبتون رو اینجا ببینم. 
از این هفته تقریبا روزهای خیلی خیلی پر کاری تز شروع شده، انقدر که من سی ثانبه هم فرصت نشستن ندارم. چه برسه به وبلاگ آپ کردن. الان هم از شدت خستگی بی خوابی زده به سرم- و البته معضل طولانی شدن روزها هم شروع شده- در نتیجه فرصتی شد برای نوشتن. این روزها استرس تز و فشار کاری باعث شده دوباره اضافه وزن پیدا کنم و البته وضعیت ناپایدار ساعتهای کاری هم باعث شده دوباره نگرانی های اقتصادی به سراغم بیاد، مخصوصا که اخبار ایران رو میشنوم بیشتر نگران میشم. ولی خب غرهام رو برای بعضی ها میزنم و خالی میشم و بعدش سعی میکنم ذهنم رو متمرکز کنم رو درس و کار. تازه دارم از تحصیل لذت میبرم، فضای آزمایشگاه رو همیشه دوست داشتم و الان خوشحالم که دارم در آزمایشگاه کار میکنم، دیروز داشتم به این فکر میکردم که درسته علاقه قلبیم بیشتر به علوم انسانی و اجتماعی هست و در نهایت دلم میخواد در اون وادی تحصیل کنم و تخصص داشته باشم، اما علوم طبیعی بخصوص شیمی هم قطعا جزو علایق من هست که همیشه با ترس باهاش روبرو شدم. البته نمیشه تاثیر فضای خوب آموزشی اینجا رو نادیده گرفت. استادهایی که باهات دوستند به جای اینکه آقا/خانوم بالاسر باشند. مهربونند به حای اینکه خشک و خشن باشند، اگر چیزی رو ندونند میگن بدون اینکه فکر کنند دانشجو مسخره شون میکنه، کلا بیشتر رفیقند تا استاد به معنایی که در ذهن ما شکل گرفته. تو ساعت درس و کار جدی هستند ولی وقتی ساعت استراحت میشه از همه چی صجبت میکنند و دیگه فرقی نمیکنه دانشجوی ارشد باشی یا دکترا یا پروفسور ، همه سر یه میز نشستند و قهوه میخورند و صحبت میکنند، شوخی میکنند و سر به سر هم میذارند. از مهمترین خصوصیات که من در اساتید خودمون کم دیده بودم روحیه تشویق کردن این خارجی هاست. شما باد هم هوا کنید میگن به به آفرین، چقدر باهوشی! - شاید برای دیگر دانشگاه ها متفاوت بوده باشه من دارم درباره تجربه تحصیل خودم مینویسم.
در هر صورت تچربه های جدیدی دارم کسب میکنم در این فضای آموزشی جدید !

۷ نظر:

  1. همانا استرس ماه های آخر بسی زیاد است. امیدوارم با تلاش و پشتکار بتونی این مرحله رو هم با موفقیت پشت سر بذاری.

    پاسخحذف
  2. مرسی. با اینکه سه ماهه شروع کردم ولی جون تمام این سه ماه در حال آماده سازی شرایط برای انجام آزمایشات اصلی بودم در واقع باید بگم که تازه اولشه. ولی امیدارم از پسش خوب بربیام. هیجان انگیز شده

    پاسخحذف
  3. بالاخره پیدات کردم، امیدوارم روزهای پیش‌روت سرشاراز موفقیت باشه.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خوشحالم خواننده های خاموش من هم پیدام کردند. مرسی دوست عزیز

      حذف
  4. هه هه یاد اون استادایی می افتم که وقتی ازشون یه چیزی می پرسی که بلد نیستن، می گن برو راجبش تحقیق کن دفعه بعد بیا تو کلاس لکچر بده!

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آخ چقدر هم من از این استاداها بدم میامد.

      حذف
  5. سلام رها جان، چقدر پست دلچسب و شیرینی بود. نظرت راجع به شباهت پست ها به یه نامه واسم خیلی جالب بود، منم گاهی تصورات مشابهی دارم.
    خیلی خوبه که یه فضای آموزشی خوب رو داری تجربه میکنی، تجربه ی خیلی ارزشمندی هست، تازه اونجا معنی استاد واقعی رو آدم میفهمه. البته من خوشبختانه توی همین ایران خودمون جای خیلی خوبی درس خوندم، بازی روزگار منو به دانشگاهی نه چندان معروف کشوند که چند تا از بهترین استادان رشته خودم در کشور، بنیانگذار و سهامدار اونجا بودن، به خاطر همین خودشون تدریس میکردن، کسانی که جای دیگه فقط فوق و دکترا درس میدادن، اونجا به ما لیسانسی ها درس می دادن.
    بهترین استادم در اونجا یه تکیه کلام معروف داشت " نمی دونم آقا " البته با لحنی شوخ و بامزه میگفت. و معمولا همه میدونستیم که نه تنها اینو میدونه بلکه بیشتر هم میدونه، آره اینطوری هست، کسی که بدونه و وارد باشه هیچوقت دنبال این نیست که توی کلاس درس رئیس باشه و شاگرداش فکر کنن که زیردستانش هستن. شاید اگه جای دیگه ای درس میخوندم، هیچوقت اینقدر حسرت ناتمام موندن تحصیلاتم رو نداشتم.
    این پست تو منو یاد خاطرات خوش اون دوران انداخت، مرسی.

    پاسخحذف