۱۳۹۲ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

روزی که دیگر باکره نبودم


از دکتر بازی های دوران بچگی که بگذریم مثل بسیای دختران هم نسلم از سکس و رابطه جنسی ترس داشتم و یا حتی در زمانی بیزار بودم. این بیزاری تا اواسط بیست سالگی همراه من بود.  از اواسط بیست سالگی ، با گسترش دسترسی به  اینترنت و بحثها و جدلها نگاهم به سکس و رابطه جنسی بهتر شد  اما تحت تاثیر فرهنگ غالب در جامعه این رابطه را فقط در ازدواج جایز میدانستم. اما هرچه بیشتر میخواندم نظرم بیشتر عوض می شد تا جایی که در اواخر دهه بیست سالگیم به این نتیجه رسیده بودم که ازدواج هم نشد مهم نیست ولی حتما باید عاشق باشم. مسئله این بود که " باکره " بودن و چگونه از دست دادنش برایم بسیار مهم بود. اینکه "کِی" باید چنین چیزی را از دست داد و با "چه کسی" خیلی ذهنم را درگیر میکرد. انگار که نقشه بزرگترین گنج دنیا را دارم و باید یک شخص بسیار لایق پیدا شود تا به او اعتماد کنم و نقشه را به دستش بسپارم. مطالعات بیشتر درباره حقوق زنان از ارزش و اهمیت این گنج کم کرد تا جایی که تبدیل شده بودم به کسی که مدام این فرهنگ را نقد میکند اما در نهایت نمیتوانستم به راحتی از دستش خلاص بشوم، خانواده را چه میکردم؟اگر یکی از همان خواستگارها که بخاطر اسم ورسم مادر وپدر به سراغم میامدند همسرم می شد و میفهمید باکره نیستم و باعث شرمساری خانواده ام می شدم کدام نظریه فمینیستی به داد آنها میرسید؟ و هزار سوال که بیشتر مربوط به خانواده و آبرو بود مانع هر گونه رفتار خارج از عرفی می شد. به مدت یک سال با مردی اشنا شدم، با اینکه علاقه مند شده بودم اما مطمئن بودم هرگز این علاقه مندی از حد چت فراتر نخواهد رفت. علاقه مندی من به این مرد از جنسی متفاوت بود، او برای من کاملا حذابیت جنسی داشت. عکسهایش را میدیدم احساس میکردم من دلم میخواهد یک بار با او عشق بازی کنم اما من در ایران بودم و او در کشوری دیگر! وقتی مهاجرت کردم کماکان فاصله بسیاری بین ما بود اما به طور اتفاقی در یک سفر موفق به دیدار شدیم. دو روز تمام مثل دو دوست همراه بودیم ، بنا به دلایلی من به خودم اجازه نمیدادم میل و نیازم را با او در میان بگذارم. دو روز و دو شب شراب به شراب زدیم و بحث کردیم، برایش از دنیای امروز ایران و نسل خودم میگفتم و او راهنماییم میکرد چطور از پس مهاجرت بر بیایم. اخرین شب وقتی اتوبوس را از دست دادم و به محل اقامتم نرسیدم با او به هتلش رفتم، باز شراب خوردیم و بعد  دم دمای صبح بود که به خواب رفتیم. در وسطهای خواب نوازشهایش را حس کردم و حریصانه به عشق بازی با او پرداختم. اولین بار بود که بی دغدغه و استرس تن به مردی داده بودم. یادم میامد تنها رابطه نصفه نیمه ام با پسری در ایران با لحظه به لحظه استرس همراه بود. او لب میبوسید و من نگران بودم باکرگیم از دست نرود! انقدر که حواسم به این بود که مبادا اتفاقی بیفتد لدتی از نوازش و بوسه نمیبردم. اما این بار هیچ استرسی نداشتم و گذاشتم پیش برود بی آنکه چیزی بگویم. صبح که شد به ملافه ای که روی زمین افتاده بود نگاه کردم، با تعجب پرسیدم : ما سکس کامل داشتیم؟ گفت: منظورت چیه؟ یادم افتاد این برای جوانان ایران معنی دارد نه برای کسی که سالهای سال در خارج از ایران زندگی میکند. پرسیدم : پس چرا من نفهمیدم، نه دردی، نه فشاری! خندید گفت: چون مهم نبود برات! ملافه رو برداشتم و به خون قرمزی که تمامش را پوشانده بود نگاه کردم. خونی به این قرمزی ندیده بودم و برخلاف شنیده هایم از دوستانم که میگفتند فقط چند قطره خون است انتظار آن همه خون روی ملافه را نداشتم. و تعجب میکردم که چطور این همه خون از من رفته و من نفهمیدم! ملافه را نشانش دادم و گفتم: اگر ایران بودم و دیشب شب اول ازدواجم بود خانواده ام سربلند ترین خانواده میشند از پاکدامنی دخترشان! 
ملافه را پرت کردم و بوسه هایم را شروع کردم و خندیدم به تمام نقشه هایی که برای این شب خاص داشتم. روزی که دیگر باکره نبودم فرقی با روزهای دیگرم نداشت! 

۲۰ نظر:

  1. بیزار بودن از رابطه ی جنسی... هنوزم شنیدن همچین داستانهایی برام شگف آوره. واقعیت دنیای بخش عمده ای زنان کشورم که فکر نمیکنم هرگز بتونم درکش کنم.
    خوشحالم که داستان این بخش زندگیت پایان خوبی داشت.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. این داستانها ادامه دارد. البته داستان این بخش زندگی نمیدونم ایان خوبی داشت یا نه باز درباره اش مینویسم

      حذف
  2. فکر کنم بعدش نفس راحتی کشیدی، چون تازه رابطه‌ی طبیعی شروع می‌شه.

    پاسخحذف
  3. من نمی تونم فکر کنم بدون این که باهام هماهنگی بشه و من با خبر بشم چنین اتفاقی میافته برام. اره ازادیه. اما ایران بعدش باید دومیلیون پرداخت کنند واسه ترمیم.

    پاسخحذف
  4. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  5. چقدر درباره ی بی اهمیت بودن پرده ای به اسم بکارت خوب گفتی رها ...
    به دختران 10 ساله در مدرسه های اینجا آموزش ابتدایی سکس میدن بدون اینکه راجع به وجود چیزی به اسم پرده بهشون چیزی بگند ...
    ...
    من از واژه ی فمنیست ایرانی خنده ام میگیره . ربط این حرفم رو با موضوع خوب یادداشت میگم :
    چون زن ایرانی هنوز به مفهوم درستی از انسان بودن نرسیده چطور میشه به این جامعه گفت که تو زنی ؟!
    چطور میشه ازش انتظار داشت که زن بودنش رو بفهمونه؟! در حالیکه هنوز در مفهوم آدم بودن خودش مردده !
    به نظر من جامعه ایرانی نخست باید به تساوی حقوق انسانی بین زن و مرد ایمان بیاره
    و سپس من که زنم ، در مقام فعال اجتماعی و یا حتا زنی خانه دار ، به جامعه بفهمونم که زن ،بخاطر" زن" بودنش،،،، برتری داره ... بله بخاطر زن بودنش برتری داره !! نه که برابره!!
    یکی از نشونه های عقب موندگی زن ایرانی که تسلط پنهان و آشکار روی مرد داره ،( نشون به همون نشون که پدر ما ، عموی ما ، دایی ما ، داداش ما ،شوهر عمه و شوهر خاله ی ما ، آقایون دوستان ما ، خیلی از مردان همکار ما ، دوستان همسر ما ، اکثریت تک زنه هستند نه مثل مردان عربستان چند زنه با اینکه قانون اسلامی پشت شونه ... و این عرف رو زن ایرانی در مقام مادر ، خواهر ، همسر ،دختر ، و ... باب کرده وگرنه مرد که بدش نمی اومده ... )
    یکی از نشونه های عقب موندگی زن ایرانی همینه که همه جور قانونی رو زیر پا میذاره اما نمی تونه به جامعه مردان حالی کنه که : بکارت چی ؟ کشک چی ؟( باب کردن این مهم در شرایطی که قانون بیکار نشسته فقط از عهده زن بر میاد مثل باب کردن شیک پوشی زنانه...)
    آخرش میره جراحی میکنه تا بشکل باکره ای فریبکار عروس بشه ...
    این نگاه به "زن" از زن به جامعه تزریق میشه .
    برای تغییر به این بزرگی زن ایرانی هیچ کاری نکرده با اینکه توانش رو داره ... همونجوری که زیربار حجاب گونی شکل نرفته و از شیک پوش ترین زنان دنیاست ... همونجوری که به خیلی دیگه از فعالیت های اجتماعی با همه ی موانع دست پیدا کرده ... زن ایرانی هنوز هم اندازه ی مادربزرگ و خاله بزرگ و عمه بزرگ من از توانایی های خودش استفاده میکنه و چه بسا کمتر !
    فمنیست واژه ای بسیار گران است در این شرایط
    ....
    تجربه خواندنی بود رها ... خیلی خوب وصفش کردی
    گمون میکنم رفیقت هم پس از هم آغوشی با تو شوهر بهتری برای زنش خواهد بود و ....

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مرسی منیر جان با بیشتر متنت موافق بودم سر فرصت باز هم مینویسم.

      حذف
  6. ینی واقعن فوق العاده بود و درگیری غالب دخترهای هم سن و سال از جمله خود من رو نوشتی و انصافن بهت تبریک می گم
    دلم می گیره از این همه ظلمی که به ما شده این همه درگیری فکری که حتی زمان لذت هم بیخ گلویمان را می چسبد

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خوشحالم که دوست داشتی. عمق ظلم رو هنوز نفهمیدیم

      حذف
  7. متن ارزشمندی بود رها!آفرین :)
    ولی یه نکته هست.مهم بودن باکرگی فقط در ایران نیست.در کشورهای اروپایی و حتی امریکا خانواده به خانواده فرق می کنه.شاید در این عصر برای اکثریت این کشورها دیگه باکریت مهم نباشه،اما هنوز خیلی جاها هست که مهمه.مثلا تو اسپانیا هنوز مهمه.البته من هیچ ارزشی برخورد نمی کنم که بگم باکریت خوبه یا بده.برای شخص خودم همیشه فکر می کنم که شاید آدم های زیادی نباشند که برام جذابیت جنسی داشته باشند،اصلا ممکنه اگه چیزی به اسم پرده وجود نداشت تا سال های سال به سکس فکر نکنم،ولی حالا که هست اذیتم می کنه و ترجیح میدم که کاش وجود نداشت.این که هنوز علت علمی وجودش رو هم کسی تاحالا نتونسته توضیح بده بیش تر اذیت می کنه.بالاخره هر عضوی باید یه فایده ای داشته باشه دیگه.برای کشورهایی مثل ما که فایده نداشته،فقط باعث شده مردا راحت تر به یه سری مهر دست خورده بزنند و این که یکسویه بخوان رابطه داشته باشن.
    برای خانواده دوست پسر فعلی من هم باکرگی دختری که باپسرشون دوسته خیلی مهمه،گرچه اسپانیولی هستند و از ایران هم چیز زیادی نمی دونن.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. راستش کشورهایی مثل اسپانیا و یا خیلی از ایالات امریکا بخاطر مذبهبی بودنشون اینطور تفکرات رو دارن. صرف اینکه در اروپا یا امریکا هستند دلیل بر مدرن بودن نیست. متاسفانه هرچا تفکر مذهبی باشه این مشکلات هم هست. ایرلند هم این وضعیت اسف بار رو رهنوز دراه

      حذف
  8. مامانا: رها جان درسته که تابوشکنی میکنی و من جسارتت رو تحسین میکنم ولی کاش حرمت بعضی لحظه ها تنها برای خلوت خودت نگه میداشتی و اونها رو برای دیگران به اشتراک نمیذاشتی.لحنت خیلی خصوصی بود .میتونستی موضوع رو عمومی تر مطرح کنی.حریمها پله پله شکسته میشوند.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مرسی مامانای عزیز که بدون قضاوت نظر میذاری. راستش برای خودم هم راحت نبود نوشتنش اما قصد من باز کردن حری و خلوت خصوصی نبود نشان دادن استرس بیخورد و مهم بودن بیخود چیزی به اسم باکرگی است. من حتی میتونستم این رو بدون اشاره به خاطره شخصی بنویسم ولی به تجربه بهم ثابت شده وقتی تجربه ات را مینویسی ادمها بهتر ارتباط برقرار میکنند که بخوای نظری بنویسی!
      من برای این مسئله حریمی نمیدونم.. چیز مقدسی نیست که حریم داشته باشد. حتی رابطه ام رابطه مقدسی نبود. پس حرمتی لازم نیست داشته باشد.
      البته این نظر منه، شاید هم اشتباه باشه. اما چون میدونم و شما میتونی از کامنت دوستان در بالا ببینی که هم نظرم بودند، و بارها از زبان دخترها شنیدم که چقدر برای این روز و این لحظه نقشه یا ترس دارند و هزار مصیبت دیگر خواستم فقط بگویم، همه اینها افسانه است، بین داشتن و نداشتنش هیچ فرقی نیست و عهیج اتفاق حاضی نیست که بخوای نقشه بکشی یا هراس داشته باشی! فقط بگذار خودت باشی میخوای نگهش داری یا میخوای از بینش ببری!

      حذف
  9. آفرین به تو و این متن جسورانه ات
    برای خودمن هنوز سخت است که بخواهم خاطراتم را اینطور بی پرده و عیان بنویسم هرچند که من هم متهم به بی شعوری و بی غیرتی و این جور چیزها شده ام اما درد ،درد است نیمی از انسانهای جامعه ی ما سالهای زیادی را با اندیشه ی حفظ این پرده سرکار گذاشته اند و خوب هم این کار را کرده اند هنوز هم میبینم آدمهایی که با این جور حرفها و کارها رگ گردنش باد میکند که چی ما غیرت داریم .آخر اگر غیرت داشتی که روی زن مردم نمیخوابیدی که حالا ئنبال باکره ی مغزی و جنسی باشی .

    پاسخحذف
  10. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  11. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف