۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

چرا نه به انتخابات 2

خب من باید تیتر پست قبل رو عوض کنم و با اجازه فعلا بپردازم به انتخابات وبعد بنویسم چرا یک مداقع سر سخت خاتمی تبدیل به منتقدی سرسخت می شود. 

راستش مهاجرت برای من اجباری نبود ظاهرا ، راه برگشتم هم بسته نیست ، فعال سیاسی نبودم و نیستم، فعال زنان بودم ولی نه در حد کنشگر اجتماعی، وبلاپ نویس بودم و همیشه مسدود شده اما با همان مسدود شدن مدتی خفه شدم و البته کلا پست خاص عبور از خط قرمزی نمیگذاشتم وبلاگم هم بازدیدش سر به فلک نمیزد در بالاترین و گودر و فیس بوگ هم راه به راه همخوان نمی شد پس کلا موجود بی تهدیدی برای یک نظام تمامیت خواه بودم. مضافا که مثل بسیاری ایرانیان تا روزی که ساکن ایران بودم زبان در دهان میبستم ، میچرخاندم، تا ده میشمردم که حرفم کار دستم ندهدو البته برای کاریابی و اماکن عمومی بنده ملتزم به نظام و ولایت فقیه هم بودم. این شرایط من در ایران بود. شرایطی که انقدر به آن خو گرفته بودم که جزیی از زندگی و تفکر من شده بود ناخواسته، فکر هم نمیکردم واقعاجزیی از من باشد ولی شده بود، به راحتی میپذیرفتمش چون شرایط ایجاب میکرد و به نظر کار سختی نبود. درست مثل پوشش مانتو و روسری در تابستان جهنمی که هنوز هم به یادش میفتم وحشت میکنم! وقتی اینجا دما به بیست درجه میرسه و من از گرما هلاک میشم و به هیچ عنوان شلوار نمیپوشم چون خفه میشم به گذشته فکر میکنم که چه جانوری بودم پس که همیشه شلوار جین با مانتو و حتی مقنعه گاهی در تابستان اینورو انور میرفتم. 
متاسفانه اینجا که آمدم شرایطم که عوض شد ، ازادی بیان رو به معنای واقعی تجربه کردم، دموکراسی رو به نسبت بالایی تجربه کردم و از همه مهمتر از تلویزیون وروزنامه و بحثهایی که دائم مطرح باشد خبری نبود درست مثل همین کرمهای خاکی که دارم باهاشون کار میکنم که از خاک آلوده میگیری و میذاریشون یک روز در خاک تمیز که روده هاشون تصفیه بشه و روز بعد تمیز تمیز هستند، این کشور و محیط جدید با اینکه کاملا وارد اجتماع سوئدی نشدم برای من حکم همان محیط تمیز کرمها را داشت ومن تمام اون آلودگی ها که فکر میکردم تغذیه منه رو جایگزین تغذیه های پاکتری کردم بدون اینکه خودم بفهمم!

من تمام این سه سال به این فکر کردم که ایران و حاکمیت و فرهنگش چه به من داد؟ و هرچه میگردم میبینم به جز یک دوره کوتاه که تازه چیزی نبود ولی برای ما حکم معجزه رو داشت 28 سال زندگی کردم که همه چیزم از من گرفته شد به عنوان یک آدم عادی. 
- هویت من به عنوان یک انسان، یک زن همیشه گرفته شد. من تا سالیان سال باید برای زن بودنم از بسیاری چیزها محرم میشدم و برای طبیعی ترین حقوقم باید سالها میجنگیدم

- هویت من به عنوان یک کودک، نوجوان و جوان نادیده گرفته شد. نه کودکی کردم نه نوجوانی و نه جوانی، هرچند فکر میکردم همه اینها را به اندازه داشته ام ولی وقتی این جا را میبینم میفهمم من با یک حیوان فرقی نداشتم برای آن حاکمیت، حتی اینجا حیوانها هم ارزشی بیش از انسانهای ایران دارند. 
- استعداد های بالقوه من بخاطر شرایط حاکم ببر جامعه از چه از سوی قوانین رسمی کشور و جه فرهنگ متاثر گرفته از سالها استبداد تمام نشدنی بالفعل نشدند و همیشه در حسرت رسیدن به بسیاری آرزوها خواهم ماند. آرزوهایی که بزرگ نبودند و انقدر ساده و سهل الوصول در کشورهای دیگر هستند که این حسرت را دو چندان می کند.

- چشم انتظاری پدرم برای رسیدن روزی که دمورکاسی در ایران اجرا شود، پدر من از سن 14 سالگی که قدم به فعالیت سیاسی گذاشت تا امروز که البته فعال نیست اما دنبال گر است در حال تلاش برای رسیدن به دموکراسی است و همیشه امیدوار. و من میترسم او هم مثل بسیاری با چشمان باز از دنیا برود و این دموکراسی را نبیند! 
و چیزهایی که بسیاری از جوانان بخاطر حکومت ایران روزانه با ان درگیرند :
- داشتن آرم گنده الله روی پاسپورت که مانع از پیشرفتها می شود،  مثل دوست با لیاقتم که برای رفتن به امریکا باید سه ماه چشم انتظار باشد تا حواب بدهند و یک ویزای کوتاه مدت سینگل انتری بگیرد و شخصی از سنگال یا حتی پاکستان که نیمی ازتروریستها رسما از اونجا بودند تنها و تنها بخاطر مراوده خوب دولتهایشان با  دول غربی در عرض سه روز پاس با ویزای مولتی انتری چندین ماهه میاید . 
- ویزا ندادن به خیلی از دانشجو هایی که پذیرش گرفته اند فقط و فقط بخاطر ایرانی بودن 
و هزاران مورد مشابه دیگر.


اینها شاید خیلی خیلی چیزهای ساده و کوچکی باشد برای ملتزم نبودن به یک نظام ولی برای من بزرگ است. من اینجا فهمیدم اول خودم مهمم ولی در ایران همیشه از خود خود انسانم میگذشتم و میگفتم حالا مسائل مهمتری هم هست! ولی واقعا نبود، اگر من به عنوان یک فرد از یک جامعه از نظر روانی سالم نباشم، از نظر هویتی ضربه خورده باشم و فکر کنید که چنین افرادی کم نیستند مسلما بیمار بودن جامعه چیز غیر قابل پیش بینی نیست پس در واقع اول فرد مهم است بعد جامعه چون این فرد است که جامعه را میسازد. اما ما در آن مملکت همیشه یادگرفتیم فردیت را کنار بگذاریم! 

اما چیزهای بزرگتری هم هست، لازم نیست تو تجربه کرده باشی همان خواندنهایش، شنیدنهایش هم کافیست. به خوبی یادم هست که من هم مثل بسیاری وقتی ایران بودم عده ای رو متهم به خوش نشینی خارج نشینی میکردم، باور کنید یا نه من هنوز ان عده را خارج نشین خطاب میکنم! من هنوز نقدهام رو به آنها وارد میدانم و ... اما حالا خودم هم مخاطب میشوم برای خارج نشین بی دغدغه! انوقت میشینم فکر میکنم چه حسی دارد؟ چرا اینطوراست؟ چه فرقی دارد؟
انها که من متهم میکردم به خارج نشین بودن دو دسته بودند، سلطنت طلبها ، و تمام دسته های چپ علی الخصوص سوسیال کارگری ها. من به آنها میگفتم حق دارید از این جاکمیت دلخور باشید و البته از اینکه مردم هنوز افرادی از آن حاکمیت را انتخاب میکنند اما راه مخالفت و زمانش را درست نمیروید. اصلا اگر این تلوزیونهای خارجی نبودند کی 18 تیر آنطور گسترده مطرح می شد؟ از کجا پرده از نیمی از جنایات برداشته می شد و ...! اینها کارهای بزرگی کردند ولی نفهمیدند که مثلا در همان 18 تیر شعارهای افراطی را نباید بدهند. و هزار مورد دیگر که اینجا محل بحث من نیست 
اما حالا به انها حق میدهم.راستش ما هرگز عمق اعدامهای دهه 60 را نفهمیدیم. شاید چون خیلی از ما کسی رو در ان جریان از دست ندادیم، شاید چون همفکران ما نبودند، شاید چون اصلا ما دنیا نیامده بودیم یا انقدر بچه بودیم که نمیدانستیم چه اتفاق میفتد. تا سالیان سال، تا قبل همین ماهواره ها که کسی از این اعدامها حرفی نمیزد. کسی نمیداسنت اصلا چه اتفاقی افتاده و ... اما همه ما هجده تیر را دیدیم، بعضی ها جزیی از ان تاریخ بودیم، چرا راه دور بروم همه ما انتخابات  88 را دیدیم، عکسها، فیلمها، کشته ها، همه ما رایتهای دردناک شکنجه شدنها را خواندیم و شنیدیم بعضی ها خودشان تحربه کردند و هنوز دارند با افسردگی های پس از آن، ترس ها ابوسهایش سرو کله میزنند و ... راستش فکرمیکنم سال 76 فقط 9 سال از اعدامهای دسته جمعی گذشته بود و مخالفین یا به قولی براندازان حق داشتند آنطور با انزجار از جاکمیت و مردمی که سکوت کرده بودند حرف بزنند. ولی باز فکر میکنم فرقی بود، فرق این بود هنوز میشد امیدوار بود به تغییر، هنوز بیست سال هم نشده بود که انقلاب شده بود و ده سال نشده بود که جنگ تمام شده بود، میشد امیدوار بود  و معتقد به تغییر در یک نظام تمامیت خواه، می شد هنوز در لایه هایی از نظام افراد صادق و انسان و شریف را دید، حداقل کاندیدای ان دوران دستش به خونی الوده نبود و با تمام ارادتش به امام و نظام اما اصل کارش فرهنگی بود. ان سال نشان دادیم ما پر بیراه نمیگفتیم و مخالفین پر اشتباه نمیکردند. حداقل چهار سال تجربه تغییر و اصلاح را داشتیم و دیدیم، اما به هزاران دلیل که اهالی فن همه درباره اش نوشته اند و گفته اند اصلاحات دربرابر تمامیت خواهی کم اورد، نمی شد آن زمان دل کند از اصلاحات هنوز راه بود هنوز روزنه ای بود. 
اما امروز به دلایلی که در پست قبلی نوشتم روزنه ها بسته اند، حالا زمان زمان دهه 60 /7 نیست که برای خبر دار شدن ده سالی طول بکشد، حالا با یک صدم ثانیه تو میفهمی چه میرود بر سر مردم. حالا که بیشتر فعالین یکی یکی بعد از سالها زندان بلاخره تسلیم مهاجرت اجباری می شوند و تازه میتوانند بدون ملاحظه کاری حرفهای واقعی بزنند میفهمی در چه جهنمی بودند و هستند. و بعد فکر میکنی اصلاح چطور میشود؟ با نظامی تا بن مسلح، با نظامی که در این روزها همان تک و توک انسانهای شریف و صادق را هم از کار برکنار کرده و با حصر و زندان و تبعید خفه کرده؟

همه اینها را که کنار هم مینشانی به یک نقطه میرسی، مشکل ایران نه رفسنجانی عالیجناب بود، نه خاتمی ناتوان و نه احمدی نژاد لمپن! مشکل ایران یک نظام است ، نظامی که در  راسش یک فرد است که همه چیز زیر نظر اوست. حتی جنایتهای رفسنجانی، حتی کم کاریهای خاتمی و حتی شلنگ تخته اندازی های احمدی نژاد! هیچ چیز بدون نظر او اجرا نمی شود!  هرکس بیاید با هر تعداد رای تا وقتی یک فرد هست و تا وقتی نظام مبتنی بر اصل ولایت فقیه و "اما"های بین تمامی قوانین ، اصلاحی صورت نمیگیرد. و من در یک فضای ازاد، در یک محیط تمیز، با تحربه زیست در آن محیط و دسترسی ازاد به تمامی اطلاعاتی که هرگز نداشتم ب یک نتیحه شخصی رسیدم، من با اصل نظام مشکل دارم و تنها یک بار دیگر حاضر به رای دادن در این نظام خواهم شد که  انتخاباتی صد  در صد آزاد با حضور ناظرین بین المللی، بدون تاییدیه شورای نگهبان برگزار شود. 
این نظر شخصی من است، منی که با اینکه هنوز پایم در هواست و چه بسا کمتر ازز چند ماه دیگر به ان سرزمین نکبتی باز گردم. اما این نظر را تعمیم به دیگران نمیدهم، سعی میکنم دلایلم را مطرح کنم  ولی من نه در ان کشور ساکنم این روزها، نه اینده ای را در انجا برای خودم میبینم، راستش ترجیح میدم از عالم سیاست اینجا بیشتر سر دربیاورم که دو فردای دیگر بدانم باید به کدام حزب و برنامه هایش رای بدهم. از امیدواری مردم ایران خوشحالم، از اینکه انتخابات برخلاف میل اعلی حضرت آرام برگزار نخواهد شد هم خشحالم، از هزینه هایی که ممکن است عده ای باز بدهند نگرانم، اما در کنار همه اینها متحیرم از این بازی چرخ و فلکی در آن مملکت که قاتل روشنفکرهایش را ناجی ملت خطاب میکنند! 

۶ نظر:

  1. رهای عزیز و عاقل و درد کشیده ی من ! با همه اینها که گفتی دلت خنک شد ؟ اگه شده باشه خیلی خوبه . دل خنک کردن خودش کاریه در نوع خودش ! دختر عزیزم ! جوری می نویسی انگار ملت مفلوک ایران دارند بین داشتن حکومت اسلامی با ریاست جمهوری بی شرقی مثل هاشمی و یا داشتن حکومتی سکولار اولی رو انتخاب میکنند . من قصدم ابدا راضی کردن تو نیست که رای بدی ... تنها هدفم اینه که بگم دختر جانم من ایرانی ام ! کشورم ایران ! نه بیشتر نه کمتر ! این همه آزادی که گفتی از اندیشه و بیان و پای بی شلوار ، و همه شو یکجا بدست آوردی که خیلی هم خوبه .. که خیلی هم پسندیده است چه به درد منه ایرانی آگاه به اندازه ی تو از شرایط و یا منه ایرانی غافل و خوابیده میخوره ؟! رها واقع بینی یعنی همین ! تو هم دچار جوّ اندیشه ی آزاد شدی دخترجان... حواست هست عزیز دل ؟ رها حتا اگه کسی رو هم توی ایران نداشته باشیم ، حتا اگه اوضاع مالی مون به هر دلیلی بخاطر تحریمها بهتر شده باشه ( که برای بعضی ها بد هم نشده ) باز باید ایران رو با شرایط خودش بسنجیم و درباره اش فکر کنیم و بنویسیم . باز باید دنبال یه روزنه باشیم . الان کسی دنبال تاریخچه ی انتخابات نمی گرده . همه اونهایی که میخان به هاشمی رای بدن تاریخ رو بلدند ...حتا اینقد اوضاع قهوه ای هست که کسی دنبال برنامه ی اقتصادی برای فقط 4 سال هم نمی گرده منطقی باشی به این فکر میکنی که کی میتونه فقط اندازه یه سولاخ روزنه باز کنه ، همین ! جوری مینویسی که انگار بیشتر از سولاخی هم در تصور کسی که میخاد بره به این بی شرف هاشمی رای بده می گنجه ؟ ضمن اینکه عقیده ام در پست قبلی بعد از این پستت هم هنوز پابرجاست.

    پاسخحذف
  2. منیر عزیز من نمیدونم چرا فکر میکنی من برای دل خنک شدن مینویسم یا امید از دست دادن! من دلایلم رو نوشتم و نه قصدم اینه که کسی مثل من فکر کنه نه فعلا قصدم اینه که بخوام به ایران فکر کنم. ایران صد سال داره با همین توجیهات مثل توجیهات تو میچرخه. صد ها سال دیگه هم با همین توجیهات به همین وضعیت اسفناک میمونه. بله ملت مفلوک ایران حقشه که مفلوک بمونه چون اصلا نمیخواد که در بیاد از این فلاک
    پستهای بعدی من رو هم دنبال کن که جواب بعضی حرفهات رو خواهم داد
    قطعا اونی که برای ایران تصمیم میگیره اونیه که اونجا ساکنه و برای همین هرگز به کسی نمیگم رای نده! این رو تو پست قبلیم هم نوشتم.

    پاسخحذف
  3. بسیار عالی. خوبه تو این کمبود وقتی که داری، زمانی رو باری نوشتن این مطلب اختصاص دادی. منتظر ادامش میمونم.

    پاسخحذف
  4. با این سیستم امیدی به اصلاح نیست.
    فقط امیدوارم کسی روی کار بیاد که معتدل باشه و وضع رو از چیزی که هست بدتر نکنه.

    پاسخحذف
  5. cheng1012
    parajumpers coats, http://www.woolrichoutletstore.us.com/
    michael kors outlet, http://www.michaelkorsoutlet.org.uk/
    swarovski jewelry, http://www.swarovski.in.net/
    air jordan shoes, http://www.airjordanshoes.us.org/
    lebron james shoes, http://www.lebronjamesshoes.in.net/
    michael kors outlet, http://www.michaelkorsoutlets.uk/
    juicy couture outlet, http://www.juicycoutureoutlet.net/
    prada outlet, http://www.pradaoutlet.us/
    adidas wings, http://www.adidaswings.net/
    adidas outlet store, http://www.adidasoutletstore.us.com/
    michael kors factory outlet, http://www.discountuggboots.in.net/
    the north face uk, http://www.thenorthfaces.org.uk/
    asics, http://www.asicsisrael.com/
    michael kors handbags, http://www.michaelkorshandbags.in.net/
    moncler outlet, http://www.uggoutletstore.eu.com/
    coach outlet canada, http://www.coachoutletcanada.com.co/
    cheap nhl jerseys, http://www.nhljerseys.us.com/
    oakley sunglasses, http://www.oakleysunglasses-outlet.us.com/
    michael kors handbags, http://www.michaelkorshandbagsoutletstore.us.com/
    calvin klein underwear, http://www.calvinklein.in.net/
    cheap wedding dresses, http://www.cheap-weddingdresses.net/
    beats headphones, http://www.beats-headphones.in.net/
    swarovski outlet, http://www.swarovski-outlet.co.uk/
    prada shoes, http://www.pradashoes.us/

    پاسخحذف