۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

فلورانس

برای معرفی ایتالیا فقط میشه گفت: سرزمین تاریخ، هنر، زیبایی و عشق!
نه بهتره برای معرفیش بگم: جایی که تمام لذتهای دنیا در اون خلاصه شده! از طبیعت منحصر به فرد ، تا تاریخ و هنر، تا باغهای انگور و زیتون  و مردمان سرشار از انرژی!  
نمیدونم از کدوم شهر شروع کنم برای نوشتن. برای اینکه هر کدوم دنیایی بودند و فضای خاص خودشون رو داشتند. هرچند این سفر من یک "کوییک ویو" بود. و میدونم بارها و بارها باید برم و برای هر شهر یک هفته وقت بذارم تا بتونم یک سفرنامه بنویسم ! اما همین دیدار سریع و گذری خودش دنیایی از تجربه و اعجاب بود!
ورود من به فلورانس بود. شهری که یکی از موثرترین و درواقع اصلی ترین شهر موثر در عصر رنسانس بود. و این رو از لحظه ورود میتونی حس کنی که وارد شهری خاص شدی. شهری که انگار فقط ایجاد شده بود که نابغه هایی رو تحویل دنیا بده که سرنوشتش رو تغییر بدن!
من تا روزی که ورودکردم خبر نداشتم که تمامی بزرگان علم و هنر و تاریخ و ادبیات فلورانسی بودند. میکل آنژ، داوینچی، دانته ،گالیله و ....! باور نمیکنید اما حس میکنم که فضای اونجا کاملا خاص بود. حتی بعد از قرنها تشعشعات وجود این ابر غولهای جهان فضای شهر رو تحت تاثیر قرار میداد!
یکی از زیباترین قسمتهای شهر رودخانه آرنو بود که از وسط شهر میگذشت. از جذابیتهای ایتالیا حداقل برای من این بود که بیشتر شهر همون فضای قدیمی بود. خانه های قدیمی، با درها و پنجره ها و کرکره های چوبی که تو تمام فیلمهای ایتالیایی میبینی و من فکر میکردم اینها دیگه نیست یا اگر هست مثل باقی شهر های که تا امروز دیدم فقط قسمتی از شهر است. اما نه، در ایتالیا هنوز بافت اصلی شهر قدیمی است. و بی نهایت دلپذیر! فلورانس هم از این قاعده مستثنا نبود. خانه های جند طبقه با فضای قدیمی، کوجه های باریک، دیوارهای رنگی و حتی لباسهای آویزان بر بندها!

 از جاهای دیدنی شهرمیشه از کلیسای جامع سانتا ماریا( Cathedral di Santa Maria  del Fiore) ،کلیسای سانتا کروچه(Basilica di Santa Croce)، کلیسای مدیچی (Capelle Medicee)، تعمیدگاه سنت جان(Battistero di San Giovanni ) برج گیوتو( Campanile di Giotto)، بازار شهر ( Mercato Centrale) ، پل قدیمی ( Ponte vecchio) میدان قدیمی (Palazzo  Vecchio)، ساختمان شهرداری ، میدان میکل آنژ یا بام فلورانس(Piazzale Michelangelo) و در نهایت دو موزه آکادمیا (Galleria dell Accademia) و یوفیتزی (Uffizi) نام برد. البته بهتره بگم من اینها رو دیدم وگرنه جاهای دیدنی خیلی بیشتر داره.
مرکات، چیزی شبیه بازار روزهای ایران است. مرکز خرید مواد غذایی تازه و سالم. واردش که میشی بوی پنیر و گوشت و ادویه های مخصوص پاستا رو حس میکنی.

کلیسای سانتا کروچه در میدانی به همین نام جاییست که تمام بزرگان تاریخ آنجا مدفون هستند یا یادبودی دارند، گالیله، دانته، میکل آنژ و دهها افراد برجسته دیگر در عصر رنسانس! هیچ چیز برای من جالبتر از یادبود گالیله نبود، کسی که کلیسا محکوم به مرگش کردو حالا جایگاهش در کلیساست با عزت و احترام! 
نمای بیرونی کلیسا
یادبود گالیله
یادبود دانته
میدان سنت کروسه

کلیسای مدیچی، تعمیدگاه و برج رو از داخل ندیدم، مسحور و دیوانه پل پونتی وکیو شدم که دور تا دور رودخونه خونه های خیلی خیلی قدیمی بود و پلی قدیمی روی رودخونه قرار داشت که سابقا مغازه هایی در اون تعبیه شده بودند و الان هم هستند اما نه به صورت کاربری قدیمی(اگر درست یادم مونده باشه قبلا قصابی بودن) به گفته میزبانم قصابی یکی از حرفه های مهم در ایتالیاست و هر کسی نمیتونه قصاب بشه! در یک روز دیگر که در منطقه تاریخی دیگری بودیم قصابی بود که در داخل خودش موزه کوچکی محسوب میشد، تمامی وسایل قصابی قدیمی اونجا بود و واقعا دیدنی !

خب برگردیم به فلورانس ، من واقعا عاشق اون پل شده بودم خیلی تحسین برانگیز بود، کلیسای جامع رو هم در اخرین روز خیلی 
اتفاقی فرصت شد از داخل ببینم کلیسایی بزرگ با انواع و اقسام مجسمه ها و نقاشی های رویایی،


موزه مدیچی هم جای دیدنی بود، هم آثار هنری زیادی اونجا بود هم خود ساختمان و معماریش کم نظیر بود. ساختمان شهرداری هم بی نظیر بود. این ساختمان قسمتی از کاخ مدیچی بود(خانواده مدیچی حاکم پرقدرت توسکانی بودند و میکل آنژ و دیگر نابغه های دوران در حمایت این خانواده به خلق هنر میپرداختند) . شهرداری فلورانس یکی از مهمترین حامیان جنبشهای مدنی در خاورمیانه هست و درباره ایران و فعالین حقوق بشر ایران فعالیتهای چشمگیر و قابل ستایشی دارد. در میدان قدیمی که ساختمون شهرداری اونجا قرار داره و در سمت چپ ساختمون فضایی اختصاص داره به کپی آثار معروف مجسمه سازهای معروف که واقعا دیدنی است! 
شهرداری فلورانس. از همین بالکن در روزهای جنبش سبز پارچه سبزی آویزان کرده بودند!

و اما عظمت یعنی مجمسه داوود! وقتی میری جلوش وای میستی حتی هیچ چیز ازهنر ندونی ، و هیچ چیز از میکل آنژ ندونی مسحور میشی! این اثر فقط سحرت میکنه.. انسان زنده ای از سنگ مرمر میبینی! با تمام انحناهای بدن، رگ دست، نگاه واقعی، پیچش مو، دلت میخواد لمسش کنی وحسش کنی! انقدر که واقعی است. زیر مجسمه که وایساده بودم نفسم حبس شده بود. چه فرقی بود بین خدایی که ما رو افرید و خدایی که داوود رو خلق کرد؟! هیچ! فقط ما نفس میکشیم و اون نفس نکشیده نفس میگیره!  
میدان میکل آنژ هم برای خودش دنیاییست. تمام شهر با تمام ساختمانها و برجها و معماری بی نظیرش که نقصی درش نیست و میبینی چقدر این ساختمونها با حساب کنار هم قرار داده شدن و با چه هارمونی شگفت انگیزی زیر پات قرار داره با اون رودخونه ای که شب و روز انعکاس ساختمونها رو میشه درش دید! 


 ساختمانی که برای من یک دنیا حرف داشت، زندان قدیمی شهر بود که قسمتی از اون به موزه هنر تبدیل شده و قسمتی دانشگاه و قسمتی هم اختصاص داده شده به خانه هایی برای زوجهای جوان کم در آمد!



و اینجا بود که یادم اومد قرار بود انقلاب که شد اوینی نباشه.. شاید قرار بود اوین هم بشه دانشگاه، بشه موزه، و بشه جایی برای اسکان اقشار کم در امد. البته شده، اوین هم دانشگاه شده چون تمام نخبگان دانشگاهها این روزها در اونجا هستند، هم موزه شده برای تمام کارهایی که درش صورت میگیره و هم اسکان اقشار کم در امد، روزنامه نگارها و کسانی که از شغلشون محروم شدند! 

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر