۱۳۹۰ مهر ۲۲, جمعه

رقیب و حسادت

حس وجود رقیب که به میان میاد همه عوض میشن حتی مستر کامپلیکیت با تمام شلوغ بودن سرش! سه روزه امدم سفر و عین سه روز به من ایمیل داده ، یک سوالی کرد که فهمیدم بهتره براش از وقایع اتفاقیه اینجا بنویسم! از جاهایی که رفتم ، چیزهایی که خوردم، حتی این آدم هم نمیتونه حسادت خودش رو پنهان کنه! ظاهرا حسادتی در کار نیست اما اگر من میشناسمش میفهمم تمام کارهاش از سر حس رقابت و حسادته! امروز عکس پروفایلش رو تغییر داده به عکسی که من دیوانه وار دوست دارم و به من ایمیل زده که بخاطر تو عوض کردم! بعد یه نقاشی کشیده که بنا به دلایلی میدونم تصویر من رو تو ذهنش داشته- توضیحات زیر عکس چیزهایی رو تداعی میکنه که ما بارها در باره اش حرف زدیم- و ...... 
رقابت شاید چیز خوبی باشه.. اما نه وقتی ذهن رو درگیر کنه! کارهاش و دوست داشتم اما ................................ ای لعنت به این اما و ای کاش و اگر ها که تمامی ندارند!


پی نوشت: دل گویه ها که تمامی ندارند، اما این مدت سفر هستم، سفر به سرزمین هنر، معماری، تاریخ ، علم ، شراب و زیبایی! شما باشید فرصت میکنید چیزی هم بنویسید؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر