۱۳۹۴ تیر ۱۲, جمعه

التون جان


 شش ماه پیش متوجه شدم التون جان نه تنها به سوئد که دقیقا به شهر من میاد. هرجور فکر میکردم میدیدم شنیدن صداش و پیانو زدنش و اون لحظه که میگه  
It's sad, so sad, it's sad sad situation
چه هیجان انگیز خواهد بود. بعد به خودم میگفتم حالا فقط نهایت دو سه آهنگش و شنیده باشی ارزش داره رفتن؟ و در نهایت میرسیدم به این جواب که بلی! چون به هر حال التون جان یک خواننده بزرگ است. تا آخرین روز که بلیط موجود بود در تلاش برای ترغیب دوستان مختلف به همراهی شدم اما چند تایی که اصلا اهل موسیقی خارجی نیستند و یکی دو نفر هم گرانی بلیط دلیل همراه نشدنشان شد. و من با تمام حقوق کمی که میگیرم- تقریبا نصف تمام دوستانم- و این ماهها هم که همخونه نداشتم و هزینه هام سرسام اور بود اما مبلغ زیادی بابت بلیط دادم و الان بعد از دو روز هنوز راضیم به شدت! 

و اما کنسرت، این دومین تجربه حضور من در کنسرت یک خواننده بیش از حد معتبر بین المللی است. طبق تجربه قبلی و همان شنیده و دیده های مختلف این بار ساده تر از قبل تنها یک پیراهن معمولی با کفش اسپرت پوشیدم. کنسرت ساعت 7.30 شب شروع می شد اما درهای باغ محل کنسرت از 5 باز می شد. کنسرت به صورت ایستاده هم بود پس پوشیدن هر نوع کفشی به جز کفش راحتی غیر منطقی بود. تا 4:15 سرکار بودم و یه راست رفتم سمت باغ، وقتی رسیدم جمعیت زیادی در صف بودند. به انتهای صف رفتم و دیدم تنها آدم تک و جوان آن صف منم. اما بعد کم کم جوانها اضافه شدند بیشتر با پدر مادرها آمده بودند یا اکیپهای رفیقانه. بعید میدونم بجز من کسی تنها آمده بود. وارد باغ که شدیم سوئدی ها بلافاصله وسایل پیک نیکشان را راه انداختند و همان جا کف زمین روی چمنها نشستند و یا در صف خرید آبجو ایستادند.




 من که از سر کار میامدم بدون هیچ امکاناتی راهی جلوی سن شدم و در ردیف دوم نشستم. وسط وسط!دوساعت و نیم به سختی گذشت. موبایلم هیچ شارژ نداشت و نمیتونستم اینترنت گردی کنم، کتاب خواندن در اون وضعیت خنده دار بود و کسی هم همراهم نبود که حرف بزنم. به سوئدی ها هم نمیشد نگاه کرد و سوژه اجتماعی پیدا کرد، داشتم دق میکردم. از خوبیهای اینجا همین بس که نیازی به پوشاندن پا و دست و جمع وجور نشستن مبادا جایی دیده بشود نیست. چون اصلا در راه خدا و غیر خدا یک نفر هم به تو نگاه نمیکند. برای همین نشستن با پیراهن کوتاه روی زمین اصلا عذاب آور نبود! ولی دو ساعت بی تحرک نشستن خیلی سخت بود. بالاخره از ساعت یک ربع به هفت کم کم همه به سمت سن هجوم اوردند و بوی مشروب راه تنفس را گرفته بود. من چون روز بعدش هم از صبح زود کار میکردم  مشروب نخوردم و این هم در کسل کنندگی اولیه بی تاثیر نبود. میانسالها با هم درباره اینکه کدام شعر خونده میشه سابقه میگذاشتند و مدام تمرین میکردند و اطلاعات به رخ هم میکشیدند. حدود هفت وبیست دقیقه ، روی اسکرین تلویزیون جناب التون پدیدار شد و گفت که اول دوست خوبش که خودش دوست خیلی بزرگی برایش هست میاید و میخواند ( نوعی معرفی خواننده جدید). پسرک با مزه بود ولی من عمرا پول بدم بابت البوم اش. اهنگهایش خوش معنی بودند ولی همه یک ریتم و از 5 دقیقه یک اهنگ، سه دقیقه ونیم فقط یک جمله تکرار میشد! 5 تا اهنگ خواند و بعد هم یک سلفی از ما گرفت که در فیس بوکش بگذارد. اسم خواننده Brightlight Btightlight بود.


حوالی هشت اعضای گروه التون جان وارد شدند که هر کدامشان برای خود هیبتی داشتند. یعنی میدیدیشان به عظمتشان پی میبردی. من از همان نگاه اول عاشق گیتاریست ها شدم. از ژستهایشان تا نوازندگی.


آقای التون تشریف فرما شدند و رفتند پشت یانو و من نمیدیدمش. - پیانو سمت چپ سن بود و من وسط ایستاده بودم و التون جان هم قد کوتاه پشت پیانو گم میشد- کنسرت با نوازندگی شروع شد و من مات و مبهوت داشتم به گیتاریست ها نگاه میکردم و همینطوری از شنیدن ترکیب موسیقی لذت میبردم. اصلا لایو چیز دیگریست. آهنگها شروع شد، التون جان بعد هر اهنگ بلند میشد از رو صندلی میامد یه کم دست تکون میداد و تشکر میکرد میرفت آب میخورد و آهنگ بعد را شروع میکرد




و من کماکان به گیتاریستها چشم دوخته بودم و از نوازندگی و حسهایشان لذت میبردم.البته درام و پرکاشن هم همینطور. اصلا دنیایی داشتند برای خودشان بی نظیر.



کنسرت لئونادر کوهن فقط توجه ادم به پیرمرد و اداهای شیرینش جلب میشد اما اینجا برعکس بود.همه کار پرفورمنس بر عهده دیگر اعضای گروه بود. با اینکه آهنگهایی که میخواند را نمیشناختم و البته از اطرافیانم هم مشخص بود که آنها هم نمیشناسند و البته به گمانم بسیار پکر شده بودند، اما فضای کنسرت قشنگ به آدم هیجان میداد و قشنگ حس میکردی تو کنسرت یه آدم حسابی هستی. یکساعت اول کنسرت را نفهمیدم چطور گذشت بس که پر هیجان بود نیمساعت بعدش هم همینطور، هی بالا پایین پریدم و سرخوش از شنیدن موسیقی خوب. اما کم کم هم تنفس در آن فضا مشکل شده بود هم گرسنه ام بود هم درد پا به کمر زده بود. و دیگه نا امید از شنیدن اهنگهای اشنا از صف اول فاصله گرفتم و اول رفتم غذا خریدم و بعد رفتم در 600 متری سن دور حوض نشستم که یهو دیدم میگه What am I gonna do to make you love me! نه نا داشتم و نه فضا باز بود وگرنه درست مثل کنسرت راستین که از وسط سالن تا دم سن دویده بودم جیغ کشیده بودم همین کار رو میکردم! موبایل هم خاموش شده بود و نمیتوانستم فیلم بگیرم. اجرا متفاوت از تمام اجراهایی بود که شنیده بودم .کلا همین کار لایو قشنگ هست که به تو یک چیز جدید تحویل میدهد. کوتاهتر هم خواند ولی من لذت بردم. بعد Saturday را خوند و بعد یک آهنگ دیگر که اسمش یادم نیست ولی میدانم خیلی معروف بود و خیلی هم رقصی، به طوریکه تمام باغ داشتند تکون میخوردند! 
راستش شنونده خارجی انگار حال ندارد یا زیادی به خواننده احترام میگذارد. چون نه در کنسرت لئونارد کوهن نه اینجا جعیت همخوانی نداشت. در مقایسه با کنسرتهای ایرانی که خداییش شرکت کننده ها میترکانند. به جز یک نفر کسی با لباس شیکان پیکان نیامده بود.

راستش یکی از بهترین کارهای عمرم بود. اتفاقا از اینکه هوادارش نبودم هم خوشحالم چون بیشتر به موسیقی چسبیدم تا خود التون جان. ولی دروغه بگم هیجان نداشتم. باورم نمیشد ادمی که تو ماهواره هاتبرد گاهی کلیپی ازش پخش میشد حالا در دوقدمی منه و حتی دو سه بار بوسه های هواییش به روی مسیری بود که من ایستاده بودم. بعد از کنسرت خسته بدنی بودم اما روحم جلا خورده بود. 




اما از همه این پرگویی ها شاید جالب باشه براتون که بگم نصف کنسرت داشتم به دو موضوع فکر میکردم یکی اینکه اونهایی که کارشون با عشق هست با همون کار به ارگاسم میرسند! یعنی این رو میشد در چهره نوازنده ها دید وقتی مثلا یک قسمت رو به طر شاهکاری مینواختند و خودشون از هر کس دپگری بیشتر کیف میکردند و تو چهره شون نهایت لذت رو میشد دید. دوم اینکه هنرمند بخصوص در این سطح یک استایلی برای خودش در ذهن عموم میسازد و تمام مدت در حال پرفورمنس هست. و من همش فکر میکردم اینها آیا همیشه بازی میکنند یا دیگر واقعا باورشان شده این استایلشان هست؟ مثلا ژستهای گیتاریست که خیلی هم خاص خودش نبود- من هرنوازنده گیتارالکتریکی دیدم همین اداها رو داشت- 

راستی دلم برای پیانو تنگ شده بود. چقدر دلم میخواد میتونستم دوباره شروع کنم. هیچی الان یادم نیست ولی کاش میشد دوباره دستام رو کلیدهای پیانو بالا و پایین بره. 


۷ نظر:

  1. - جالب بود، مقادیر زیادی حسادت ورزیدیم.
    - تو این چند ثانیه فیلمی که گذاشتی، همه مجسمه وار، بی حرکت وایستادن. شبِ جمعه بری قبرستون ملت بیشتر تحرک دارن تا اینجا.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. جات خالی بود. حسادت شما ایراد ندارد:)

      والله من میگم اینا ادم نیستند که!

      حذف
  2. cheng1012
    parajumpers coats, http://www.woolrichoutletstore.us.com/
    michael kors outlet, http://www.michaelkorsoutlet.org.uk/
    swarovski jewelry, http://www.swarovski.in.net/
    air jordan shoes, http://www.airjordanshoes.us.org/
    lebron james shoes, http://www.lebronjamesshoes.in.net/
    michael kors outlet, http://www.michaelkorsoutlets.uk/
    juicy couture outlet, http://www.juicycoutureoutlet.net/
    prada outlet, http://www.pradaoutlet.us/
    adidas wings, http://www.adidaswings.net/
    adidas outlet store, http://www.adidasoutletstore.us.com/
    michael kors factory outlet, http://www.discountuggboots.in.net/
    the north face uk, http://www.thenorthfaces.org.uk/
    asics, http://www.asicsisrael.com/
    michael kors handbags, http://www.michaelkorshandbags.in.net/
    moncler outlet, http://www.uggoutletstore.eu.com/
    coach outlet canada, http://www.coachoutletcanada.com.co/
    cheap nhl jerseys, http://www.nhljerseys.us.com/
    oakley sunglasses, http://www.oakleysunglasses-outlet.us.com/
    michael kors handbags, http://www.michaelkorshandbagsoutletstore.us.com/
    calvin klein underwear, http://www.calvinklein.in.net/
    cheap wedding dresses, http://www.cheap-weddingdresses.net/
    beats headphones, http://www.beats-headphones.in.net/
    swarovski outlet, http://www.swarovski-outlet.co.uk/
    prada shoes, http://www.pradashoes.us/

    پاسخحذف