۱۳۹۴ مرداد ۱, پنجشنبه

به دور از جمعیت آشفته*




 فیلم از کتابی با همین نام اثر توماس هاردی نویسنده بریتانیایی اقتباس شده، از همین کتاب قبلا فیلم دیگری در سال 1967 به کارگردانی جان اشلسینگر ساخته شده است.
باتشِبا اِوِردین دختر یتیم، مستقل و یک دنده ای است که با عمه اش زندگی میکند. او بسیار سرزنده، مستقل و پرکار است. دامداری به نام گابریل اوک عاشقش می شود و به او پیشنهاد ازدواج میدهد، اما جواب باتشِبا نه است. باتشبا ناگهان مزرعه بزرگی را از عمویش به ارث میبرد و راهی مزرعه میشود تا سرپرستی آن را به عهده بگیرد، گابریل هم در یک اتفاق تمام گوسفندانش را از دست میدهد و باز اتفاقی درحادئه اتش سوزی در مزرعه ای به کمک کارگران مزرعه میرود که معلوم میشود مزرعه باتشبا است. از همان روز گابریل به عنوان مباشر به کار در مزرعه باتشبا میپردازد. همسایه باتشبا، آقای بدلوود مزرعه دار میانسال جذابی است. بدلوود هم بعد از مدتی به باتشبا پیشنهاد ازدواج میدهد و جواب نه میگیرد. نفر سوم که باز هم به صورت ناگهانی سر راه باتشبا ظاهر میشود سربازی جذاب به نام فرانک تروی است. فرانک اما موفق میشود دل باتشبای یک دنده را ببرد و با او ازدواج کند. اما این ازدواج آنطور که باید پیش نرفت، و فرانک بعد از مرگ معشوقه سابقش، باتشبا را ترک میکند. پلیس شهر خبر از مرگ فرانک آورد و باتشبا عزادار همسر بود که آقای بدلوود به او مجددا پیشنهاد ازدواج میدهد و با شرط اینکه قرضهایی که فرانک برای همسرش گذاشته بود را هم بپردازد. باتشبا زمان برای فکر کردن میخواهد اما فرانک دوباره پیدایش میشود و....  



فیلم تم فمینیستی دارد. اینکه در دوران ویکتوریایی که جامعه مردسالارانه صرف بود دختری به تنهایی از پس همه کارهایش بر بیاید و بتواند به خواستگارانش جواب نه بدهد یعنی فمینیستی! یعنی زنی که خودش و هویتش را میشناسد.دو خواستگار اول همان استریوتایپ مردان هستند، هر دو وقتی خواستگاری میکنند میگویند چه امکاناتی دارند، قصدشان مراقبت! از اوست و برایش پیانو میخرند. در عین حال انها به جواب نه زن احترام میگذارند. اما قانع نمیشوند. وقتی گابریل درخواست ازدواج میدهد باتشبا میگوید نه ! وقتی گابریل دلسرد از جواب میشود و میرود باتشبا دنبالش میدود و میگوید منظورش از نه این است که اهل ازدواج نیست. و یک جمله فوق العاده دارد، چمله ای که شخصا با تمام وجودم بارها به آن رسیده ام ، شاید مردان دور باتشبا مردان زمان ویکتوریایی بودند اما این مردان هنوز در جامعه ما هستند، همین دوربرهایمان! من که نود درصد مردانی که روبرو شدم همینطور بودند و جواب باتشبا دقیقا نتیجه ای بود که من بعدها برای خودم گرفتم: I'm too independent for you!
 وقتی بدلوود هم از باتشبا با همان معیارها خواستگاری میکند  باز جواب باتشبا زیبا بود: I have my piano, and my field and I don't need a husband.
 اما نفر سوم جه داشت که زنی با چنین اراده و بی نیازی رام میشود؟ او هیچکدام این حرفها را نمیزند، او قصدش مراقبت نیست او شهوت را در زن بیدار میکند. البته اینجای داستان رادوست نداشتم، اما متاسفانه واقعیتی است که بسیاری از ما زنها با ان درگیریم، هرچه طرف جرک تر ما بیشتر سمت او کشیده میشویم. تمامش هم میل به کشمکش و رقابت هست. یک جور کل کل که عاقبت خوبی هم ممکن است نداشته باشد. البته باتشبا فقط برای ازدواج اشتباه از یک دندگی در آمد، در باقی موارد با تمام عشقی که به فرانک داشت اما در مقابل خواسته هایش کوتاه نمیامد وسعی میکرد قدرتش را حفظ کند. همین کل کل ها را هم با گابریل داشت، وقتی گابریل مغرور میشد باتشبا کوتاه میامد و این کل کل و رقابت فکر میکنم فارغ از جنسیت در تمام انسانها هست.


فیلم سرشار از دیالوگها و نقشهای فمینیستی است. در یکی از نقدهایی که خواندم وقتی مقایسه با فیلم قبلی مقایسه میکرد، اشاره داشت که نقش زن فیلم قبلی از "زنانگی" هایش برای جا افتادن در جامعه مردسالار استفاده میکرد اما در این فیلم زن از قدرت و مهارت و استعدادش برای جا باز کردن در فضای صرفا مردانه استفاده میکند. نمونه بارزش در صحنه ایست که باتشبا همراه دستیارش لیدی، دختری جوان- راهی بازار میشود برای فروش گندمهایش. اینجا هم یکی از دیالوگهای درخشان فیلم ردو بدل میشود، وقتی لیدی مردد است چون هرگز زنی آنجا نبوده، باتشبا به او میگوید :"ما به اندازه انها سهم داریم که اینجا باشیم". تمام تجار و مزرعه داران مرد هستند و در ابتدا کسی به او نگاه نمیکند و کاملا میز او را نادیده میگیرند(بدلیل زن بودن). اما او با زیرکی خاص یکی از تجار را به میزش فرا میخواند و در نهایت موفق به فروش گندمش میشود و کم کم دور میزش شلوغ میشود. 
یکی از نقاط قوت فیلم بازی خوب هنرپیشه زن بود با خنده های به موقع و حسهای خوبش. و البته تصویر برداری که آدم را مست میکرد با آن منظره های بی نظیر انگلستان و تصاویر غروب و طلوع خورشید که نفشهای سمبلیک خوبی داشتند. روی هم رفته فیلم بسیار خوبی بود که در آن غرور، عشق، تغییرات زندگی، سختی ها و شکست ها و پیروزی ها را نشان میداد. فقط یک جاهایی سکته دارد. و برخی شخصیت پردازی ها خوب انجام نشده یا ناگهان کسی وارد و خارج میشود. البته اینکه یک رمان کلاسیک با تعدد شخصیتهای اصلی را بخواهی با تمام جوانبش در کمتر از دوساعت خلاصه کنی بهتر از این نمیشود. دیشب کتابش را پیدا کردم و قسمتهایی که حس میکردم سکنه دارد را نگاهی انداختم و کاملا به حسم ایمان آوردم.  
مشخصات فیلم:

Far from the madding crowd
Director: Tomas Vinterberg
Screen writer: David Nichollas from a novell by Thomas Hardy
Cast: Carry Mulligan (Batsheba Everden), Matthias Schoenaerts (Gabriel Oak), Tom Storridge (sergeant Troy), Michael Sheen (Mr Boldwood)
Cinematography: Charlotte Bruus Christensen
Music: Craig Armestrong



* این کتاب در ایران به نام دور از اجتماع خشمگین ترجمه شده، یکی از سکته های فیلم هم این بود که نمیتوانست مفهوم اسم را در فیلم نشان بدهد، انطور که از کتاب فهمیدم شخصیتهای اصلی کتاب از فضای جامعه شان دوری میکردند و ایزوله بودند. و خب چنین چیزی بانام کتاب همخوانی دارد. برای من بیشتر از اجتماع خشمگین- که چنین چیزی حداقل در فیلم مشاهده نمیشد- معنای "ازدحام دیوانه کننده" یا "جمعیت آشفته" میداد. برای همین ترجمه اش کردم " به دور از جمعیت آشفته" 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر