۱۳۹۴ تیر ۲۳, سه‌شنبه

چهار مرد و یک توافق








من از موافقان تحریم اقتصادی، سیاسی ایران بودم. وقایع هشتاد و هشت و حکومتی تا بن دندان مسلح نشان داد چطور میتواند حتی از اعتراض با سکوت خونابه راه بیندازد. هزینه های گزافی که خرج شد برای فیلترینگ وکنترل اینترنت و بازداشتهای گسترده و دستِ خالیِ مردم یک دلیل داشت: همه فکر و ذکر حاکمیت تجهیز کردن سپاه و بسیج و اطلاعات برای سرکوب مردم خود. از آن سو کیست که از شیطنتهای جمهوری اسلامی در ناآرامی نوار غزه ، جنوب لبنان و حتی عراق خبر نداشته باشد. همه اینها باعث میشد موافق تحریم علیه دولت ایران باشم. دولتی که از هیچ راهی برای سرکوب مردم خودش و سپر بلا کردن مردم کشورهای دیگر ابایی نداشت و ندارد. اما سال 2011 بود که بیشتر از پیش ایمان آوردم تحریم باید بیشتر شود. در کارگروه دو روزه سازمان عفو بین الملل سوئد شرکت کرده بودم. نویسنده ای از انگلیس آمده بود که کارش اموزش اعتراضات مدنی بود. از نظر او تنها چیزی که جوابگو است اعتراض مدنی بود. به جز من و یک پسر دیگر از مصر همه سوئدی بودند. ما را به گروههای دونفره تقسیم کردند و از ما خواستند که یکی نقش دیکتاتور به عهده بگیرد و دیگری مردم. طرف من یک پسرسوئدی بود از گوتنبرگ. او دیکتاتور شد و من مردم، از بستن روزنامه ها شروع کرد تا زندانی کردن و درنهایت وقتی من در نقش مردم کار را به اعتراض در خیابان کشاندم او دست از قدرت برداشت! حالا نوبت من بود که دیکتاتور باشم واو مردم، ناخوداگاه هشتاد و هشت( که میشد 2009) جلوی چشمانم آمد، هرچه گفت تمام کارهایی که حکومت با مردم کرده بود را گفتم. بستن، زدن، بردن، کشتن! پسر بیچاره دیگر راهی به عنوان مردم به ذهنش نرسیده بود! زمان تمام شد و همه شروع کردند به گفتن اینکه کی پیروز شد ( در آن مدت زمان) اکثرا مردم پیروز شده بودند بجز گروه من، گروه مصری و یک گروه دیگر. همگروهی من گفت این دیکتاتوری اش خیلی قوی بود! و بعد توضیح داد چه گذشته و چطور مردم از دیکتاتور شکست خورد. بعد مربی گفت : همه میدونیم هیچ دیکتاتوری ماندگار نیست، اما فکر میکنید حالا که اعتراضات مردمی جواب نداده و مردم دیگر ناتوانند باید چه کار کرد؟ و آنجا بود که بحثها شکل گرفت و در نهایت مربی مذکور با استناد به مطالعات و تحقیقاتش در درجه اول تحریم  را راهکار دانست واگر جواب نداد دخالت نظامی بشر دوستانه.
توضیحاتش واضح بود، حکومتهای دیکتاتوری تنها دلیل ماندگاریشان قدرت نظامی شان هست. اگر از لحاظ مالی در مضیقه باشند هم باید تعدیل نیرو کنند هم نیروهای جان برکف دیگر نخواهند داشت و هم منابع نظامیشان کم میشود و وقتی ضعیف شوند دیگر درمقابل مردم نمیتوانند بایستند. وقتی سوال شد که خوب مردم هم این وسط آسیب میبینند جواب این بود: دموکراسی و آزادی بی هزینه نمی شود.
من از همان روز بیشتر از قبل مطمئن شدم تنها راه به زانو درآوردن حاکمیت در مقابل مردم همین تحریم هاست. در نتیجه با اینکه در آن زمان بیش از هر کسی به شرایط ثبات اقتصادی نیاز داشتم و با تحریمها بیشترین آسیب را میدیدم ذره ای بیشتر شدن تحریمها علیه ایران ناراحت نشدم. خانواده ام تحت فشار بودند و دوستانم و خودم، اما میدانستم باید هزینه داد و هزینه اقتصادی بسیار بهتر از هزینه های جانی است. البته این وسط همیشه سوداگران سواستفاده هایشان را میکنند، از دزدی های میلیاردی تا پولشویی ها، از دور زدن تحریمها برای وارد کردن اجناس لوکس اما عاجز بودن از دور زدن تحریم ها برای وارد کردن مواد اولیه نیاز مردم!!! اما تحریم ها سخت بود، دست و پای حاکمیت را بسته بود، میلیاردها پولی که میتوانست هزینه تجهیز بسیج و سپاه کند بلوکه شده بود. و همه اینها باعث شد عاقا تن به آن صندوقهای رای فرمایشی بدهد. این بار رای های مردم را خواندند و دولت روحانی سر کار آمد. من هرگز نمیتوانم باور کنم حاکمیت در مقابل مردم کوتاه امد، یا رای مردم حاکمیت را متحول کرد! چون که بسیار بسیار بیشتر از مشارکت 92 در 88 مردم مشارکت کردند و اگر قرار بود رای مردم و حرف آنها اهمیتی داشته باشد حاکمیت آن همه هزینه نمیکرد برای سرکوب و خفقان! تنها فشار تحریمها بود که حاکمیت را وادار کرد با حفظ ظاهر، حداقل تغییری در مسیر بدهد و راه چاره ای بجوید. در باره این دوسال مذاکره جانفرسا افراد با صلاحیت تفسیر ها کرده اند و میکنند. من فقط چند نکته را که از صبح در ذهن خودم هست دوست داشتم مطرح کنم. در واقع 
جواب این سوال را میخواهم به خودم و به مخاطبم بدهم: چطور با اینکه موافق تحریم بوده ام از توافق خوشحالم؟


به عنوان یک عاشق سیاست همیشه موافق سیاستِ بازی بودم. یادم هست حتی در زمانی که میرحسین موسوی بیانیه ها صادر میکرد از اینکه یکی میداد تا یکی بگیرد خوشم میامد. این اصل سیاست است. سیاست یا من یا تو نیست، سیاست من/تو هست. سیاست یعنی به موقع سازش به موقع جنگ. با اینکه از یک سری کارهای ظریف خوشم نمیامد که در عین حال باید قبول کرد که ماموری معذوری است، اما سیاست بازیش را دوست داشتم. ظریف به معنای واقعی کلمه یک سیاستمدار کار بلد هست. به موقع سر خم کرد، به موقع خندید و به موقع چشمهایش را گرد کرد، صدایش را بالا برد و انگشت اشاره اش را تکان تکان داد. تیم مقابل فهمید نه با یک ایدئولوگ دگم که با یک کار بلد طرف هست برای همین قطعا روششان عوض می شد. تیم مذاکره همه تحصیلکرده غرب بودند، چه بخواهیم چه نخواهیم این غرب لعنتی صد ها سال از ما در مسیر دموکراسی، مذاکره و سیاست پیش است و هرچقدر هم نخواهیم زندگی و تحصیل آن هم در علوم سیاسی و یا علوم مرتبط، آدم را با راه و چاه سیستم مذاکرات غربی آشنا میکند، حالا بماند که ظریف سالها در سازمان ملل بود و بیشتر موثر.
اما از نقش ظریف بگذریم من واقعا روز به روز دارم به روحانی علاقه مند تر میشوم. من به عنوان کسی که رای ندادم کمتر از او انتظار دارم چون از همان اول میدانستم شعار میدهد،و در حوزه حقوق بشر داخلی کاری از دستش ساخته نیست که همه میدانیم اصل و منبع کارکجاست. اما یک چند حرکت او و ظریف داشتند که شاید آرزوی من بود در دوران خاتمی این اتفاقات میفتاد. یکی از مهمترین هایش جسارت روحانی بود. خاتمی در مراسمی – که الان یادم نیست ولی به گمانم مراسم درگذشت پاپ بود- وقتی رییس جمهور وقت اسراییل که ایرانی الاصل بود و از قضا یزدی، به سمت او رفت به گفته یکی از همراهانش- که از اساتید ما بود واین داستان را برای من و دو سه نفر دیگر که میدانست سرمان درد میکند برای سیاست تعریف کرده بود- خاتمی با او دست داد اما تمام روز در اتاقش قدم میزد و و مریض شده بود و فکر میکرد حالا باید چطور پاسخگوی هوچی گران باشد؟! با تمام علاقه قلبی که به خاتمی دارم اما متاسفانه باید اعتراف کنم بسیار ترسو بود. حتی قبل تر از این ماجرا، در مقر سازمان ملل و زمان سخنرانی اش که میگفتند جوری تنظیم شده که با کلینتون در یک روز است و خیلی خوب یادم هست همه منتظر بودند یک اتفاق تاریخی بیفتد و این دو با هم روبرو شوند و دست بدهند اما خاتمی به نوعی از این وضعیت هم گریخت. خاتمی آن زمان هنوز در اوج بود و هنوز حاکمیت در شوک رای بیست میلیونی. هنوز بحرانهایش شروع نشده بود و یک حامی عظیم به نام "مردم" را پشت سر داشت، اما جرات و جسارت روبرو شدن باخطر را نداشت. اما روحانی، کسی که کشوری را که تحویل گرفت صدها برابر بدتر از زمان خاتمی بود و فردی که از همان اول با بحرانها روبرو شد و محبوبیت مردمی خاتمی را هم ندارد، ترسو نیست. او به پیام تلفنی اوباما پاسخ داد و احتمالا پیش خودش فکر کرد یا مرگ یا شیون! همین کار را وزیر او کرد، بدون ترس با جان کری دیدار مستقیم کرد، دست داد، با هم قدم زدند و حالا انقدر این اتفاقات عادیست که یادمان رفته روزی روزگاری تمام این اتفاقات میتوانست بزرگترین بحرانها را شکل بدهد. در واقع ظریف و روحانی هم مطمئن از بازی بلد بودن خودشان بودند، هم مطمئن از حمایت مردم و هم مطمئن از اینکه میشود بعضی ها را در عمل انجام شده قرار داد. مثل رفتارهای ما بچه ها با پدر مادرها، خیلی مواقع برای کارهایی خط و نشان های فراوانی بود اما وقتی کار خودمان را 
میکردیم نهایت دو تا داد بود یا دو تا تو سری! و از آن همه خط و نشان هیچ خبری نمیشد!
به نظر من مهمترین عنصر موفقیت روحانی و ظریف همین جسارتشان بود که امیدوارم به مسائل داخلی هم کشیده شود.


 اما همه این اتفاقات خوب، این دیپلماسی، این اتفاق تاریخی ( فارغ از نتایج خوب یا بدش) مدیون و مرهون مردان بزرگی به نام اوباما و کری است. اوباما با بی محلی به تمام فشار های جمهوریخواهان، با لیلی به لالا نگذاشتن بچه ننر آمریکا، اسراییل، و با باور به کارکرد دیپلماسی قدمهای اصلی را برداشت و شانس آوردیم روحانی و ظریف طرف مقابلش بودند که قطعا نه تیم جلیلی این دیپلماسی را میفهمید نه تیم خاتمی جرات و جسارت بازی داشت.



 به قول انگلیسی ها آخرین نکته اما نه کم اهمیت ترین، نباید فراموش کرد که بعد از 6 سال گرگ پیر سیاست ایران نشان داد هنوز تیم او و تربیت شدگانش میتوانند گرداننده باشند. بعد 6 سال از رقیبِ در قدرت محض انتقام خوبی گرفت. گرگ پیری که قطعا پشت پرده تمام این سیاست بازی ها بود.

حالا توافق شده، چه خواهد شد معلوم نیست. بعید میدانم وضعیت معیشتی تغییر چندانی کند، اما باز شدن درهای تجارت با دنیا قطعا تاثیرات مثبت در شرایط بازار ایران خواهد داشت. نمیدانم برسر داروها چه میاید، هرچند بسیاری از این پولهای آزاد شده راهی سوریه و عراق و غزه می شود، اما باز شاید دری باز شود برای مردم.   راستش نمیدانم حالا حاکمیت چه بهانه ای برای دشمن تراشی میسازد، اما میخواهم امیدوار باشم به اینکه حکومت به زانو در آمده و دیگر نوبت اصلاحات داخلی است و اتفاقات تاریخی داخلی.



پی نوشت: کم و کاستی های متن را ببخشید، مدتها بود چیزی درباره سیاست آنهم به این مفصلی ننوشته بودم.

۴ نظر:

  1. با دو قسمت از نظرت موافق نیستم.
    اول: تحریم ها فقط یکی از دلایل کوتاه اومدن حاکمیت بود. خطری که احمدی نژاد برای رهبر داشت، از تحریم ها موثرتر بود. خامنه ای انقدر احساسی با موسوی برخورد کرد که فراموش کرد این ماری که تو استین پرورونده، در حال افعی شدنه. ترس از احمدی نژاد و داد و دستش، خامنه ای رو خیلی عاقل تر کرد.
    دوم: موضوع رابطه با آمریکا از زمان احمدی نژاد، به صورت رسمی کلید خورد و شک ندارم که موافقت مستقیم خامنه ای رو داشت. خامنه ای یک بار هم در مخالفت باهاش حرف نزد. همش یه جوری حرف زد که اگه مذاکره نتیجه داد، بتونه بگه که حمایت نکرده. اگر هم نگرفت که بگه دیدن گفته بودم.
    به غیر از موضوع هسته ای و مذاکره با آمریکا، روحانی دقیقا کجا شهامت نشون داد؟ موضوع موسوی رو که اصلا صداش در نیاورد، با اینکه به صورت ضمنی گفته بود حلش میکنه. بحث کم هزینه ای مثل ورود زنان به استادیوم رو که عقب نشیت. حتی بحث بورسیه ها رو هم نیمه تموم ول کرد. خاتمی از تمام ظرفیت هاش استفاده نکرد و بحثم تو دفاع از اون نیست. اما خامنه ای فقط یه بار مخالف روحانی صحبت کرد، اون هم بحث بورسیه ها بود. روحانی هم عقب نشست. تو زمان خاتمی، هر کاری که میشد، خامنه ای فرداش یه سخنرانی تو مخالفت باهاش میکرد. در مقایسه با دولت خاتمی، تو دولت روحانی کاری که بهش شجاعت گفت رو ندیدم. هرچند که تو وضعیت ایران امروز، طرفدار کار سیاسی "شجاعانه" نیستم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مرسي از نظر جامع ات. درست ميگي، مار در آستين هم يكي از دلايل عقبگرد خامنه اي بود.
      اما اگر عبرت گرفته بود جلوي دلواپسان به وجود آمده رو ميگرفت!

      در بحث داخلي روحاني ضعيف عمل كرده، در واقع قطعا نميتونه عملي هم بكنه! مم همون اول نوشتم انتظار نداشتم و ندارم!
      البته ميدوني من اخبار ايران رو بيش از تيتر دنبال نميكنم برا همين در موضوعات داخلي نميتونم نظر بدم اما اين بحث بين المللي به نظرم اينطور آمد

      حذف
  2. این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.

    پاسخحذف
  3. مرسی مرمر جان زیبا نوشتی
    من به روحانی رای دادم و اعتقاد دارم بسیار زیرک و بسیار بسیار صبوره
    صبر کلید حل مشکلاته آبجی کوچیکه
    باز هم مرسی و شرمنده که کم سر می زنم . خب زیاد عادت به استفاده از فیلر شکن ندارم.

    پاسخحذف