۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

شب فرهنگ

دیشب اینجا kultur natten یا culture night بود.
از سال ۱۹۸۹ یعنی ۲۱ سال پیش تا امروز هر ساله دومین شنبه ماه سپتامبردر اوپسالا جشن می‌گیرند. این جشن به این صورته که ملیتهای مختلفی که در این شهر ساکنند از غروب و بعد از تعطیلی فروشگاهها با اجازه از شهرداری یک چادر برپا میکنند و با اجرای موسیقی یا غذا و هنرهای دستی خودشون فرهنگ خودشان را معرفی میکنند. در این شب معمولا همه مردم تو خیابون میان تا با فرهنگهای مختلف آشنا بشن و تا پاسی از نیمه شب به جشن و پایکوبی می‌پردازند.
دیشب ما هم رفتیم تا با این شب آشنا بشیم چون جمعه هر کس رو در دانشگاه میدیدیم میپرسید: کالچر نایت میای؟
خب اونقدی که من فکر میکردم هیجان انگیز نبود و ملیتهای مختلف چادر نداشتن. بیشتر گروههای موسیقی مختلف بودند که در هر منطقه چادر داشتند و به اجرای موسیقی زنده میپرداختند. ایرانی ها با اینکه جزو مهاجرین زیاد این شهر هستند اما برنامه خاصی نداشتند مگر کردها که انگار ایرانی نیستند و فقط به اهنگ و برنامه های کردی خودشون میپرداختند و نشانی از اینکه نشاندهنده ایران باشد جز یک پرچم سه رنگ که تازه اونم وسطش خورشید بود که باز نماد کردها هست نبود. راستش با تمام علاقه ام به کردها  اما این مسئله رو نمی‌پسندیدم و فکر میکنم میتونستن به عنوان تنها نماینده ایران در این شب به اجرای برنامه های متعدد از ایران بپردازند و در کنارش بخش بیشترش رو به کردی اختصاص بدن. البته بماند که پرمخاطب ترین برنامه تا ساعت ۱۰ بودن و البته جای خوبی هم بودن. همه چادرها در داخل شهر بود اما اینها در جلوی ایستگاه قطار که هر کس وارد میشد و میخواست بره مرکز شهر باید اول این چادر رو میدید.. جمعیت زیادی هم جمع شده بودن و غیر از کردها که با لباس محلی خودشون میرقصیدند خارجیها هم وارد جمعشون میشدن. 
ساعت هرچی می‌گذشت جمعیت بیشتر و بیشتر می‌شد.. تو خیابون به سختی می‌شد راه رفت.. نوجوونها و جوونها،دختر و پسر دست در دست هم راه میرفتن آبجو میخوردن میرقصیدن و سرمست بودن. در این شب چند تا از موزه های شهر تا نیمه شب باز بود و البته رایگان. ما هم میخواستیم بریم که یه اتفاقاتی افتاد که نشد بریم. اخرین استیجی که رفتیم یک گروهی بودن که روی سرشون کلاه عروسکی به شکل سر حیوانات گذاشته بودن. شیرو الاغ و اسب و خرگوش.. و همزمان با اهنگ به سبک راکی که پخش می شد اینها نمایش هم اجرا میکردن مثل این بود که این ها اعضای یک خونواده باشند مینشستن با هم غذا میخوردن دعوا میکردن، همدیگر رو بغل میکردن و ...کلا باحال بود و البته اهنگش هیجان انگیز به طوریکه اون پایین همه میرقصیدند..وسط خیابون!
خلاصه برنامه های این شب بیشتر موسیقیایی بود. البته بماند که تبلیغ و معرفیش متفاوت بود و از برنامه های متنوع دیگه هم نوشته شده بود اما ما که ندیدیم!!!

هدف اصلی این برنامه به گفته خودشون یک چیزه: "to bring out the message that culture is essential to everybody’s life"
کلا اینجا از هر فرصتی برای شاد بودن و لذت بردن استفاده میکنن. هر چی این فرصتها عمومی تر براشون جذابتره. یعنی وسط خیابون باشه براشون جذابتره تا توی یه محیط بسته.


اینجا شادی خیلی مهمه... یه چیزی بود همیشه میگفتیم: کار کنیم که زندگی کنیم یا زندگی کنیم که کار کنیم؟ اینها زندگی میکنن که زندگی کنن حتی کارشون هم با لذت و زیبایی و رضایته..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر