۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه

اینجا بالای مدار 60 درجه، تفریح، صمیمیت، انگیزه


- برنامه امشب چیه؟ 
- درینک دعوت دارم میای؟
- نه حال ندارم
 - فردا شب مهمونیه.. یکی از شامهای هشتگانه دانشگاه.. بلیط شام فروخته شده اما میتونیم برای بارش بریم.. از ساعت 11 تا 4 صبح.. باید حتما لباس رسمی بپوشیم
-اوه نمیرم کفش پاشنه بلند نیاوردم زورم میاد بخرم
-تازه اگه بری گارسون بشی 200 کرون هم میگیری
-بدم نیستا!!!
-نه بابا حال داری.. هنوز 7 تا دیگه مونده بلاخره یکی دو تاشو میریم

اینجا چون میدونی همه چی همیشه هست دلت نمیخواد استفاده کنی.بی خیالتری. بچه هایی که تو ایران دائم مشروب میخوردن اینجا شاید تا حالا یکی دوبار ابجو خوردن... ماهایی که خودمون و اسه یه مهمونی تو ایران خفه میکردیم اینجا میتونیم هر هفته بریم دیسکو اما نمیریم.. چون میدونیم اراده کنیم دیسکو هست.. شادی هست و هیجان هست...

اینجا بیشتر دلت میخواد درس بخونی تا ایران.. شاید بخاطر سیستم اموزشیشونه..
امروز تو راهروی دانشگاه استاد یکی از درسهامون رو دیدم مردی 58 ساله...
- هی نیک!
- هی هی!
(هی به سوئدی یعنی سلام و ووقتی میگن هی هی یعنی خیلی صمیمی دارن سلام میکنن)


تصور کنید با دانشگاههای ایران که تکنسین آزمایشکاه رو هم میگفتیم استاد که جوابمون رو بده!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر