هرسال از چند ماه قبل از هشت مارس کلی فکر میکنم که باید این را بنویسم، آن را بنویسم و در نهایت هشت مارس میرسد و همه پروژههای بزرگتری که در ذهنم دارم میماند در همان جا بدون اینکه به انجام برسد. من میمانم و یک حس وظیفه که «اوهوی خیر سرت فمینیستی و اندکی کنشگر باید چیزی بنویسی»!
بعد فکر میکنم چه بنویسم تکراری نباشد؟ مخصوصا که من در لایوهایم هم از مسائل زنان در قالب روایتهای شخصی صحبت میکنم!
بعد دوباره فکر میکنم آیا اصلا تغییری در شرایط زنان میبینم که بنویسم و تکراری نباشد؟
قوانین زنستیز کشورمان هنوز پابرجاست. یعنی در چهل سال اخیر از نظر قانونی ما یک قدم هم جلو نرفتیم. زنان در همه موارد اقتصادی و قانونی نصف مرد شناخته میشوند. از دیه و حق ارث، تا شهادت در دادگاه و جرم. در قرن بیست و یک میلادی هستیم و زنان ایران از نظر تحصیلی و موقعیت اجتماعی پیشرفت کرده اند، شخصیت مستقل دارند اما به لحاظ قانونی هنوز تحت تکفل پدر یا همسر هستند. شرایط ازدواج از منظر قانونی نابرابر است و باید برای داشتن سند ازدواج برابر، با هزار مصیبت شروط ضمن عقد را ثبت کرد. در آستانه هشت مارس مردی جوان، خوشپوش و احتمالا تحصیلکرده راهی محل تحصیل همسرش میشود، او را از پله پرت میکند، با قیافه حق به جانب در میان جمعی مبهوت و بیخاصیت میگوید: «زنمه خوشم نمیاد درس بخونه». مسئولی از دانشگاه از او میخواهد از دادگاه نامه ای بیاورد که زنش نباید تحصیل کند، یعنی جملات آن مرد اگر نامه دادگاه داشته باشد قابل پذیرش است!
چهل سال هر روز بسیاری از زنان ایران با حجاب اجباری دست و پنجه نرم میکنند. آنها حمله بسیجیان اول انقلاب با شعار «یا روسری، یا تو سری» را پشت سر گذاشتند، به «گشت عفاف» با مینی بوسهای هولناک سالهای ریاست جمهوری رفسنجانی رسیدند. آن را پشت سر گذاشته به «گشت ارشاد» دوران احمدی نژاد رسیدند. از آن نیز عبور کردند و حالا از روی سکوهای برق به زمین پرت میشوند. شدت خشونت نسبت به زنان در این سی و نه سال نه تنها کم نشده که بیشتر هم شده.
امروز زنان بیشتری وارد دانشگاهها میشوند. از روز اول تمام انگیزههایشان از سمت خانواده، جامعه و بازار کار به هیچ گرفته میشود. آنها تحصیل میکنند و مدرک به مدرک میافزایند اما تنها سهمشان از بازار کار ۱۱٪ است که این سهم برای زنان مجرد حتی کمتر است. تحصیل زنان بخاطر سیاستهای تبعیض جنسیتی یک خرج اضافه توصیف میشود و راه حلش را نه تلاش برای برداشتن تبعیضها که اضافه کردن تبعیضی دیگر میبینند و آن سهمیه بندی جنسیتی برای برخی رشتههای دانشگاهی است. زنان شاغل و غیر شاغل ساعتهای بسیاری را به کار بی مزد و مواجیب و جانفرسای در خانه میپردازند و مسئولیت نگهداری از فرزند و والدین بیمار بر دوش زنان است. همه اینها باعث میشود زنان نه تنها سهم کمتری در بازار کار و اقتصاد داشته باشند، که قشر فقیرتر، بیمارتر و آسیبپذیر تر جامعه بشوند.
زنان بسیاری با تمام محدودیتها به ورزش حرفهای روی میآورند، با پوششی عموما نامناسب برای ورزش، تلاش میکنند تا جایگاه شایسته ای در جامعه بینالمللی ورزش کسب کنند، اما بخاطر عدم رضایت همسر از حضور در مسابقات بین المللی محروم میشوند. زنان ورزش دوست هنوز نه تنها در حسرت حضور در استادیوم هستند که حالا بخاطر بودن در اطراف استادیوم بازداشت شده و آزار روحی وروانی را متحمل میشوند.
در قرن بیست و یک میلادی و سال ۱۳۹۶ خورشیدی هنوز نیازجنسی، آزادی جنسی و مالکیت بربدن برای زنان ایرانی امری ممنوعه، نه تنها از سوی حاکمیت که جامعه مردسالار است. عمل موهومی به نام «ترمیم بکارت» روز به روز رو به افزایش است و این نشان میدهد زنان بسیاری دست از سرکوب جنسی خود برداشته اند اما هنوز موفق نشده دست از تفکر سنتی بردارند. در عین حال، این نشان میدهد مردان بسیاری با زنی خارج از ازدواج رابطه دارند اما با همان زن ازدواج نمیکنند. آنها میروند سراغ زنی دیگر و از او طلب گواهی بکارت دارند بی آنکه خودشان گواهی بکارت بدهند. در همین بین، عدهای پزشک بی وجدان برای پرکردن جیبهایشان به این سنت کثیف دامن میزنند و قدم به قدم کلینیک ترمیم بکارت سبز میشود.
قبلا اگر کلیشههای جنسیتی تنها در تلویزیون بود حالا به فضای مجازی کشیده شده و صفحاتی که هیچ بار علمی ندارند با فالوئرهای چند صد هزارنفری به زنان میگویند تنها دلیل وجودی و هویتیاش برای مرد و زیر شکم مرد است پس باید راههای برده جنسی بودن را بیاموزند آن هم با انواع روشهای عشوه کردن یا تحقیر خود!
واقعا از چه باید نوشت در هشت مارس وقتی زنان ایران از هر سو تحت فشار و نابرابری قرار دارند؟ وقتی انقدر همه چیز دردناک و سیاه و خشمگین کننده است؟ جوابش را فردا مینویسم. شاید موجهای هشت مارس به من کمک کند تا برای هشت مارس چیزی بنویسم که تکراری و دردآور نباشد!
کانال تلگرام: https://t.me/freevar
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر