برای اولین بار در عمرم و برای اولین بار در سوئد، سبزی تازه خریدم، پاک کردم، شستم، ساطوری کردم تا سبزی پلو شب عید درست کنم.
دستهایم بوی سبزی میدهد، دستهایم بوی دستهای شهربانو خانوم* را میدهد. خانه، بوی خانه مامان و بابا را گرفته. خانه در سرما و برف و باد زمستان سوئد دارد تلاش میکند هوای ایران را داشته باشد.
*شهربانو خانوم کمک خانه ما بود. کسی که من بیشترین ساعات زندگی ام را تا نوجوانی با او گذراندم. زنی که سواد خواندن و نوشتن نداشت اما بینشش از هزاران باسواد بیشتر بود. جایگاهش با مادربزرگم یکی بوده و یادش بی اغراق همیشه با من است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر