ازشهری که فوق لیسانسش را گرفته متنفر است، دكترايش را در شهری ميگيرد که از آن هم متنفر است. آمده سوئد و فهميده اينجا طويله ای بيش نيست.
ميگويد: " ميخوام برم خونه" و منظورش فقط ايران است چون اينجا هرگز خانه اش نيست! ترجيح ميدهد به ايران بگويند آيران كه با ايراك( عراق) اشتباه نگيرند!
مجددا تاکید میکند اينجا طويله ای بيش نيست و صد در صد بعد از اتمام تحصيلش بر ميگردد ايران!
البته تمام دوستانش اروپايي اند. دو دوست صميمي اش سوئدي های خيلي سوئدیاند! ما چند ايرانی در مهمانيهايش دعوت میشويم اما بيشتر برنامه هايش با همان غير ايرانی هاست.
دوست دارم زودتر دو سال ديگر بشود و آنوقت كه خواست درخواست اقامت بدهد بگويم آدم چرا بايد اقامت يك طويله را داشته باشد؟
البته امشبم گفتم، گفتم : امیدوارم زودتر درست تموم بشه بری، طويله جای زندگی نيست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر