۱۳۹۴ شهریور ۲۵, چهارشنبه

يك روز به دور از هياهو

امروز به مغزم استراحت دادم( تقريبا) ، سعي كردم از مباحث حقوق زناني و مباحث مربوط به وضعيت پناهنده ها نسبتا دور باشم. سعي كردم بيشتر از يكي دو ساعت اخبارشان را دنبال نكنم. بقيه اش را به خودم و زندگي ام برسم! 
نتيجه بدي نبود، تونستم بعد از ٥ ماه كه تصميمش را داشتم و اجرا نميشد، خاك گلدانها را عوض كنم، حالا سه تا گلدان ديگر به بنفشه هاي آفريقايي اضافه شد! 
اين بنفشه آفريقايي هميشه گل داره و شده حتي هفته ها بهش آب نداده باشم اما شاداب مونده، و البته تكثيرش بيچاره ام كرده! اما دوستش دارم فقط بخاطر اولين مادربزرگ سوئدي ام كه با پانتوميمهاي من كنار آمد و در نهايت بهم ياد داد كه سوئدي حرف بزنم! 
اركيده هام وضع خوبي دارند، فقط حواسم نبود يكي شان جوانه زد و كج رفت بالا! براي همين سنگيني ميكند و در گلدان كج مي ايستد، اما پرگل! 
براي خودم آشپزي هم كردم بعد از مدتها، آن هم لوبيا پلو، البته كمي شفته شد!! اين شفته شدن هميشه برام با خاطره يك شام خواستگاريست! بعد از خواستگاري اوليه يكي از خاله هايم ، يك شب داماد آينده و نزديكانش مهمان بودند و عروس خانم اصرار داشت خودش شام درست كند، من ٩ ساله بودم و فضول محل در همه جا حضور داشتم. يهو شنيدم خاله عروس به خاله هاي ديگر گفت اي واي شفته شد! و زدن زير خنده از ته دل! راستش تا مدتها فكر ميكردم عروس بايد برنجش را شفته كند!!! ( آخه عاشق شفته هستم خودم) 

خريد هم كردم، تقريبا از خريدهايم راضي ام! 
اما همه اين كارها كوله باري از كار اضافه تر گذاشته، مثل شستن ظرفها، تميز كردن بالكن و دور ريختن خاك گلدون هاي قديمي، جارو زدن و مرتب كردن اتاق ها! 
با اين همه، استراحت مغز و روح و روان چسبيد حتي اگر فيزيكي خيلي خسته شده باشم! 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر