۱۳۹۷ آذر ۲۱, چهارشنبه

گرگ و بره

این یادداشت بازنویس شده یادداشتی در آذر سال ۹۰ است.

یادداشتی در سایت زمانه با عنوان "نخستین بوسه" خواندم. موضوع، دغدغه دختری است که درباره نخستین بوسه عاشقانه بارها شنیده و خوانده و منتظر رسیدن به چنین لحظه ای است اما وقتی تجربه‌اش می‌کند لذتی درکار نیست، بیشتر اضطراب و تلخی است، نگرانی از بی آبرو شدن ، ناپاک و نا نجیب بودن است. این داستان ادامه دار می‌شود و نویسنده به خوبی دلیلش را بیان می‌دارد نجواهای مدام مادر در گوشش: «مرد‌ها گرگ‌های گرسنه‌ای هستند که رحم به هیچ بره‌ای نمی‌کنند؛ گرگ‌هایی که با زبان چرب و نرم‌شان، سرِ دخترهای معصومی مثل تو را شیره می‌مالند و یک لقمه چپ‌شون می‌کنند.»
بارها نوشتم و باز مینویسم، درست است که درحال حاضر شاید بسیاری از مردها واقعا شبیه یک گرگ رفتار کنند اما دلیلش این نیست که آنها ذاتا گرگ هستند. شاید زنان ما زمانی به شکل بره و بعد به شکل برده بودن خود اجازه گرگ بودن و ارباب بودن را به مردها می‌دهند اما حقیقت این است که زنها هم ذاتا بره و برده نیستند. مسئله فرهنگ و اجتماعی است که در آن پرورش یافتیم. 

آری دلیل اینکه بسیاری از ما زنها تا سالیان سال از سکس بیزاریم، یا بوسه اول تا آخر برایمان جذابیت و لذتی ندارد برعکس، همیشه برایمان زهر می‌شود، اگر برای ما زنها داشتن رابطه جنسی برابر با گناه و بی آبرویی است یا بعد از رابطه فکر میکنیم از ما سو استفاده شده، تجاوز شده و یا هوس بوده، فقط و فقط بدلیل فرهنگ و تربیت غلط جامعه است .اگر در برخی کشورهای افریقایی دختران را ختنه می‌کنند یا سینه‌هایشان را اتو می‌کشند تا لذت جنسی را در آنها سرکوب نمایند، در کشور و فرهنگ ما با نقل قصه های گرگ و بره، و نصیحت های دلسوزانه مادرانه، لذت جنسی را در دختران سرکوب می‌کنند. نوجوانان مونث خود را وادار می‌کنند تا باور کنند که چنین نیازی در زن وجود ندارد. اگر نیاز جنسی خودش را نشان بدهد و بخواهند با شخصی در رابطه باشند، مدام داستانها و افسانه ها و نصیحتهای مادرها و معلمهای پرورشی و خاله و عمه در نظرشان می‌آید و ترس از غیرتِ برادر،پدر، دایی و عمو لذت را از آنها دریغ می‌کند. همه این‌ها باعث می‌شود که فکر کنند گناهکارند، مورد سوءاستفاده قرار گرفته اند و یا چیزی را از دست داده اند. وقتی دختران ما از کودکی در گوششان خوانده می‌شود وسیله و ابزاری برای ارضای جنسی مرد هستند. وقتی هر آنچه در قانون خانواده هست چیزی نیست جز برده‌گی زن ،چه از لحاظ عاطفی و چه از لحاظ  جنسی، بیشتر از پیش با این تفکر بار میایند که قرار است مورد سو استفاده قرار بگیرند. وقتی تربیت اجتماع و مذهب برای سرکوب لذت جنسی در زن از راه دیگری وارد می  شود و با به اصطلاح ارج نهادن به زن با توضیفاتی این چنین "زن گوهری است در صدف اگر صدف بشکند گوهر بی ارزش است"،  "زن  ناز است و مرد نیاز"،  "زن عفیف زنی است که میتواند خودش را کنترل کند و در برابر تحریک مردها بایستد"، "دختر نجیب دختری است که تا ازدواج مردی او را لمس نکرده باشد"، معلوم است که زن باور می‌کند شئی خاصی است که همه به دنبال او هستند و او ناز است و بی نیاز از مرد. آنقدر خود را مانند کرم ابریشم در پیله هزار تو میپیچد که ناخواسته طرف مقابلش که در بیشتر مواقع یک مرد هست بیشتر تحریک می‌شود برای برداشتن این هزارلای ابریشمی و رسیدن به کرمی که معلوم نیست زنده است یا مرده! 


حالا ببینیم مرد ها چطوربار امده اند؟ آنها بر خلاف دخترها از کودکی به اهمیت خودشان در رابطه جنسی پی برده اند. زمانی که مادرها برای ناز دادن پسرها به آلت جنسی آنها مینازند و قیمت گذاری هم می‌کنند، به کمتر از طلا هم راضی نمی‌شوند. یک کودک پسر در میابد که آن نقطه از بدن ارزشی به اندازه طلا دارد. بزرگتر که میشود از بس «شیرم شیرم مثل شمشیرم» را خوانده که باورش می‌شود شیری است برای شکار خرگوش. بزرگتر که شد، صدایش که کلفت شد به هر جا پا می‌گذارد می‌آموزد که پسرها زود تحریک می‌شوند و نمیتوانند خودشان را کنترل کنند. دخترهای همبازی دوران کودکیش جلویش رو میگیرند. حالا این مرد تازه بالغ، حریصِ دیدن دوباره دستهای  لخت دختر همسایه است که تا دیروز نسبت به آن بی تفاوت بود. کم کم از این ور و آن‌ور هم می‌شنود که "از پسر چیزی کم نمی‌شود، دختر باید عاقل باشد و گول نخورد" پس یاد می‌گیرد که اگر بتواند دختری را تحریک کند و لذتی ببرد، "زرنگی" دارد و آن دختر هم “گول خورده” است. پس ناخواسته می‌پذیرد که موجودی است برای گول زدن. اولین باری که خانه اش خالی شد، دختر را صدا میزند و از انجا که هر دو اولین تجربه احساسی را دارند با دو ناز و نوازش کار به جای زیبا اما در تصور ما ایرانیها به جاهای باریک می‌کشد. حالا دیگر پسر فکر می‌کند که نقش گرگ بودنش را انجام داده، بره در دستش هست. باز به باور غلط که از کودکی اموخته شده فکر می‌کند چیزی که راحت به دست میاید راحت هم از دست می‌رود. اینطور می‌شود که گرگی‌اش را با رها کردن آن دختر یا فقط استفاده جنسی از او کردن به حد نهایی میرساند . حالا اگر پسری بود که نخواست که تابع نظر جامعه باشد و نخواست که گرگ باشد، اگر عاشقی هم کرد طبیعی بود، اگر دختر همسایه را بوسید عاشقانه بود، وارد محیط دانشگاه و کار می‌شود. در کنار مردانی از گروههای سنی مختلف با شخصیتها و تربیتهای مختلف قرار می‌گیرد. در ازای پرسش "تا بحال چند نفر رو کردی؟"* سکوت می‌کند و قرمز می‌شود، به دنبالش مورد تمسخر قرار می‌گیرد.  یا برای حفظ آبروی مردانگی‌اش، مجبور می‌شود دروغ بگوید یا سعی می‌کند از آن آدم زرنگها یاد بگیرد که چطور به این مهم دست پیدا کند. میبینید! باز هم این محیط است که انسانی را به سوی گرگ بودن 
می‌کشاند.


حالا بیاییم بپرسیم اصلا آیا رابطه جنسی با زن یا زنهای متعدد داشتن نشانه گرگ بودن است؟ 
در جوامع آزاد که مسئله رابطه جنسی نسبتا حل شده، این مسئله چندان معنایی ندارد. دخترها وپسرها از آغاز دوران بلوغ هشیار و ناهشیار روابط متعدد جنسی دارند. گاهی آسیب روحی و احساسی می‌خورند، برخی شدید برخی کمتر. اما به دلیل اینکه کمتر یکدیگررا وسیله می‌بینند از آن رابطه به منظور لذت، آن هم برای هر دو، استفاده می‌کنند. برای همین با اینکه در این جوامع هم در برخی سنین و اقشار، هر چه تعداد همخوابگی مردان بیشتر باشد باعث افتخار و پز دادن است و برای زنان تحقیر، اما به صورت کلی شرم و‌گناه دانستنش برای زنان کمرنگ شده. یکی از مهمترین دلایلش این است که در جوامع آزاد مسئله بکارت حل شده است. آن پیله به دور کرم ابریشم دیگر وجود ندارد که جنس مخالف را تحریک کند برای کشفش. تا وقتی مسئله بکارت در فرهنگ ما مطرح است، تا وقتی ارزش و نجابت یک زن به شکل و فرم یک غشا است، مسئله رابطه جنسی با زن داشتن معنای دیگری برای مردان پیدا می‌کند.


لازم است باز تاکید کنم ربطی به ذات مرد ندارد بلکه این تفکرات است که باعث می‌شود خیلی از پسرهای ما فکر کنند اگر با دختری رابطه جنسی برقرار کردند و پرده اش را زدند* یعنی خیلی کار درستند، زرنگند و خوب توانستند شکار کنند، و خیلی از دخترهای ما هم فکر کنند اگر در رابطه ای این به اصطلاح پرده را از دست دادند( که از دست دادنی نیست فقط کش میاید) یعنی خود را ارزان فروخته اند، سبک کرده اند و بی آبرو شده اند. در ادامه برخی مردان فکر می‌کنند دختری که راحت در آغوش آنها میاید ارزش ادامه دادن ندارد و باید دختر آفتاب مهتاب ندیده را به همسری انتخاب کنند. اینطور می‌شود که اگر دختری حتی میل به رابطه جنسی داشته باشد یا سرکوب می‌کند که نشان دهد آفتاب مهتاب ندیده است یا اگر نتوانست سرکوب کند بعد از رابطه دچار خودخوری می‌شود یا تن به ترمیم می‌دهد. 
آنقدر تابوی مسئله جنسی و بکارت در فرهنگ ما ریشه دار است که کلماتی مانند "ارزان فروختند، سبک شدند، راحت در اختیار قرار گرفتند، سواستفاده کردن" و.... بار معنایی پیدا می‌کنند!  در حالیکه میدانیم رابطه جنسی، عطشش، شهوتش ، عشق و لذتش همه و همه با هم است و در واقع " راحت در اختیار بودن" معنا ندارد چرا که قاعدتا وقتی بوسه ای با رضایت آغاز شود معمولا رابطه جنسی به طور طبیعی و لذت بخش رو به جلو ‌می‌رود. رابطه و لذت جنسی نیاز است و تجربه کردنش به معنای فروختن، سبک شدن، بی آبرویی و گناه نیست. 

تا وقتی بسیاری زنان و مردان ما باور دارند که نجابت یک زن به این است که هم آغوش مردی نشود، و تا وقتی مردانی داریم که باور دارند که در رابطه جنسی برتری دارند و زنی که با آنها هم آغوش شده زنی راحت الوصول است، این چرخه ناسالم تفکر گرگ و بره، نجیب ونانجیب، سو استفاده گر و سو استفاده شده ادامه دارد.

* اصلاح پرده زدن هم ساخته نظام مردسالار است و افسانه‌های پیرامون تاج واژن ( به اصطلاح غلط پرده بکارت).

۱ نظر: