۱۳۹۷ فروردین ۱۴, سه‌شنبه

روشهای ناکارامد من در درس خواندن


پانزده روز دیگر امتحان دارم. طبق معمول قصد گرفتنِ نمره بالا را داشتم ولی همین که پاس شوم هنر کرده‍‍ام. از همین حالا اضطراب گرفته ام برای امتحان. یک بخش از سوالات تعریفی است که خب با این همه واژه جدید کار سخت تر است. بخش دیگر که مهمتر و دلیلِ گرفتنِ نمره های بهتر است هم تجزیه و تحلیل سوالات و کیس های تحقیقی است.
دلیل این اضطراب و احتمال نمره خوب نگرفتن این نیست که درس را نمیفهمم برعکس، به دلیل جذاب بودن موضوعات به شدت بحث در ذهنم نشسته و میتوانم ساعتها برایتان هر بخش و فصل را به فارسی توضیح بدهم. اما وقتی پای نوشتن به زبان سوئدی میرسد لنگ میزنم. از چهار توانایی زبان که شامل شنیدن، حرف زدن، خواندن و نوشتن میشود، تنها موردی که هنوز ضعف بزرگ دارم همانا نوشتن است. نه که فکر کنید توانایی پردازش ندارم، ابدا! در این مورد استعداد خوبی دارم و زیاده مینویسم، مشکل در دستور و نگارش و درست نوشتن کلمات است. مشکل بعدی این است که هر بخشی حداقل بیست مفهوم دارد که باید تعاریفشان را بلد بود. 
در کنار اینها باید اعتراف کنم هرگزروش صحیح درس خواندن را یاد نگرفتم. من واقعا بعد این همه سال نمیدانم چطور درس بخوانم که مفید باشد. از بچگی عادت کردم به اول روخوانی بعد مشق نویسی. باور کنید من هنوز مشق مینویسم. یعنی هر فصل را دوباره مینویسم. به خیال خودم این نوشتن کمکم میکند ولی هم وقت میگیرد، هم من هرگز بعدا به این مشقهایم سر نمیزنم. بعد از اینکه مشق نویسی جواب نمی‌دهد به خودم میگم نه باید یاد بگیری نکته برداری کنی ( بلد نیستم، هرگز بلد نبودم وبه نظر میاد هرگز یاد نخواهم گرفت). پس هر بخش را میخوانم بعد میام که خلاصه کنم میگم نه باید عین کلمه اش باشد چرا که اگر اشتباه فهمیده باشم و لغت اشتباه استفاده کنم خب تا اخر اشتباه یاد میگیرم. خلاصه با زور و زحمت، پاراگراف ده خطی را به هشت خط خلاصه میکنم و بله! درست فهمیدید، هرگز دوباره به سراغشان نمیروم. این دفعه با توجه به این عادات غلط گفتم فقط در کتاب میخوانم و سعی میکنم یاد بگیرم. اما در نهایت از استرس که مبادا یاد نگیرم رو به کاغذ و مشق نویسی آوردم. بعد دیدم فایده ندارد و ممکن است به همه کتاب با این سرعت مورچه ای نرسم، پس شروع کردم همه کتاب را یک روخوانی اجمالی کردن- بدون تلاش برای از بر کردن تعریفات-. حالا کتاب را تقریبا تمام کردم و دوباره امروز شروع کرده ام به "ریز خوانی". قرار بود فقط به سوالهای آخر کتاب توجه کنم و جوابهایشان را بنویسم اما استرسِ اینکه نکند همه چیز مهم را نخوانده باشم وادارم کرد به دوباره خوانی و دوباره نویسی! میدانم الان در دلتان میگوید دیوانه است این آدم. ولی دست خودم نیست. بلد نیستم. استرس بیخود میگیرم. 
اما این همه داستان نیست. من اصلا تمرکز ندارم. مخصوصا که مباحث این کتاب درسی بی نهایت جالب است و مدام وسط درس خواندن پرواز میکنم به ایران، به همین سوئد. به قوانینی که هست، به نقدهایی که بهشان دارم و بعد میفهمم ریشه قوانینش کجاست، به این که هر روز میفهمم چقدر لیبرالیسم خوب است، به اینکه حسرت میخورم چرا در ایران تجربه آزادی مطبوعات و ازادی بیان نداریم و .... بله به همه اینها درست وسط درس خواندن فکر میکنم و بدتر اینکه چندین بار دست از سر دفتر و کتاب برمیدارم و شروع میکنم به پرداختن یک یادداشت در ذهنم.
کاش یک راه درست انتخاب میکردم برای درس خوندن. راهی که بهش اعتماد پیدا میکردم ودست از روشهای قدیمی مضحک و وقت گیر خودم که جوابگوی سیستم آزمون اینجا هم نیست برمیداشتم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر