۱۳۹۳ آذر ۲۸, جمعه

یادش بخیر، زمستان برفی!

هوا بالاخره کمی زمستانی شد. امروز بیدار که شدم دیدم هوا روشنتر شده، در حالیکه قاعدتا باید تاریکتر می بود. به سمت بالکن رفتم و دیدم روی زمین یک لایه باریک برف نشسته! کمی بیشتر دقت کردم دیدم برف ریزی میبارد. کم کم درشت شد و شدت گرفت. اگر مثل دو سال پیش و هوای نرمال سوئدی باشد باید همینطور یک ریز درشت ببارد، دو سه روز ببارد تا در نهایت مدتها برف روی زمین باشد. اما، چشمم آب نمیخورد! از ماشینهای شن ریز و برف روب هنوز خبری نیست، شاید این یعنی هنوز برف جدی نیست. تنها اثرش روی اتوبوسهاست و ترافیک! سوئدیها کماکان با دوچرخه رفت و آمد میکنند و احتمالا کمی هم زودتر از خانه هایشان بیرون میزنند که سر موقع به محل کار یا مدرسه برسند. اَپِ اتوبوس را چک میکنم، روی ساعت تمام اتوبوسها تاخیر خورده، این یعنی امروز روز تخمی ای خواهد بود! به دانه های برف نگاه میکنم، ریز و ریز و ریز تر میشوند. اتوبوس آمد، دیگر برف نمیبارد. سر چهار راه اصلی شهر پیاده شدم که اتوبوس دیگری بگیرم. خورد توی ذوقم. یادِ حِیرَتم در اولین زمستانِ اینجا افتادم! متحیر بودم از اینکه همه چی تمیز است، حتی برفی که باریده. از خیابانهای برفی گلالود خبری نبود. تمیز و شیک و پیک! برفها سفید بودند بی هیچ لکه ای! امروز، خیابان شبیه روزهای برفی ایران است. یک لایه برف گِل آلود سرتاسر زمین را گرفته! اینجا هم دیگر برف قشنگی ندارد! اینجا هم دارد به نوستالژی تبدیل میشود. نوستالژی "یادش بخیر چه روزهای برفی خوبی بود"!
نوشته شده در ٩:۴٧ دقیقه صبح

ساعت 00.00 : تا شب همه برفها آب شدند. هم هوا گرم بود و هم باران زد. صبح فردا بیچاره ایم چون همه جا یخ میبندد.. واقعا باید گفت: "یادش بخیر چه روزهای برفی خوبی بود!"


28 اذر 1393
19 دسامبر 2014

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر