نمیدونم
از کجا شروع کنم. سفر به رُم اصلا شبیه چیزی نشد که پیش بینی کرده بودم. چیزی فراتر
بود. یک سفر پر از عشق و حال، پر از هیجان و پر از سورپرایز.
اصلا ذهنم برای نوشتن متمرکز نمی شود. باید ببینم از کجا بنویسم و از چه؟ آیا هر روز را بنویسم یا فقط بعضی نکات؟ اما نه بهتر است تیتر درست کنم به عنوان دستاور کلی این سفر:
اصلا ذهنم برای نوشتن متمرکز نمی شود. باید ببینم از کجا بنویسم و از چه؟ آیا هر روز را بنویسم یا فقط بعضی نکات؟ اما نه بهتر است تیتر درست کنم به عنوان دستاور کلی این سفر:
1-
در عقاید
فمینیستی ام باید تجدید نظر کنم
2-
در نظریاتم
نسبت به ایتالیا و مردمان ایتالیا باید تجدید نظر کنم
3-
به شکاف
عظیم خودم و شرابط ایران پی بردم
4-
مهاجرت
بزرگترین و بهترین تصمیم زندگیم بود
5-
متفاوتم!
6-
یکی را
دوست میدارم اما ...
از
1 شروع میکنم. بله در این سفر من فهمیدم " نه همیشه نه نیست" . فهمیدم
دلم برای توجه مردان و تعریفشان تنگ شده بود. فهمیدم گاهی اوقات میشود مسئولیتها را
انداخت روی دوش یک مرد و مطمئن بود از بودنش و حمایتش و برای چندی لذت برد از ملکه
بودن، بی مسئولیت بودن و در عین حال فرمانده بودن!
2- تو
این سفر کمتر متلک شنیدم! - تقریبا نشنیدم- کمتر مردی حس نگاه جنسیت زده بهم اد،
کمتر تبلیغات سراسر جنسیتی دیدم. تو این سفر فهمیدم اینکه آدمها بهم توجه کنند،
کاهی اوقات تیکه بیندازند و حرف هم رو بفهمن نوعی زندگی اجتماعی است که لازم هست.
فهمیدم اینکه سر صحبت رو بی هیچ دلیلی باهات باز میکنند و از زمین و زمان حرف
میزنند همیشه هم چیز بدی نیست که هیچ لازمه زندگی احتماعی است. این بار ذوق میکردم
وقتی به هر زبانی میخواستن باهات ارتباط برقرار کنند و صمیمیت داشته باشند. دقیقا
چیزی که دفعات اول تو ذوفم میزدم و دلیلش هم این بود که این رفتار شبیه ایرانی
هاست و من فرار کرده بودم چون بیش از حد بود. برای همین رفتار سرد و خالی از عاطفه
سوئدی ها جذاب بود اولش. اما حالا که اوردوز کردم متوجه شدم در اندازه کافی رفتار
ایرانی یا ایتالیایی لازم هست. - نه بیش از حد-
4،3و 5- این ها را باید
درباره اش یک پست مفصل بنویسم.
6-رم... میدونستم رم یعنی
زنگ خطر. نیازی به توضیح نیست.
23 اذر 1393
14
دسامبر 2014
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر