۱۳۹۳ آذر ۱۵, شنبه

کودکان در سوئد

آرامش!
بله در یک کلام کودک در سوئد با چیزی به اسم آرامش رشد پیدا میکنه. شما بین کودکی که از پدر مادر غیر سوئدی هست با کودک سوئدی تفاوت رو حس میکنید.- به صورت کلی وگرنه اسثنائات وجود دارد- کودک از خاواده غیر سوئدی پر چنب و جوش تر و نا ارام تر هست. و کودک از پدر مادر سوئدی آرام تر و حرف گوش کن تر. به تبعش تخس بازی ها و شیطنتهای شیرین بچه های غیر سوئدی را ندارد. البته بین دخترها و پسرها هم فرق هست در کودکی، مثلا تا امروز مشاهدات من اینطور بود که دختربچه ها جسورتر،حراف تر و شیطون تر هستند و پسرها سر به زیر تر.
اینجا کودکان از دو سالگی به مهدکودک میرن ولی نمیدونماز چند سالگی حالت اجباری هست. مثلا در آلمان با اینکه خاله من خانه دار بود ولی باید از سه سالگی پسرش رو میفرستاد مهدکودک و اجباری بود. به هر حال معمولا هر محله یک مهدکودک با تمامی امکانات دارد. بچه ها هر روز باید ساعتهایی رو در حیاط و خارج از مهدکودک بگذرونند و روزهایی در هفته هم به موزه رفتن و طبیعت گردی میگذره. اون لحظه که بچه های مهدکودکی یا حتی ابتدایی قراره از مدرسه خارج بشن دیدنی هست. دو به دو دست هم رو میگیرن، همه کاور های رفلکس دارن که اسمشون روش نوشته شده، به صف وای میاستند و یک معلم چلو، یکی وسط و یکی آخر همراهشون میشه. بچه ها اصول و قواعد راهنمایی رانندگی رو نه فقط در شعر که با عبور و مرور از خیابان یاد میگیرن. احترام به صف و حقوق دیگران رو هم از همین کودکی و به درستی یاد میگیرند.وقتی وارد اتوبوس میشن لحظه هیجان انگیز منه. خودشون میگردن و صندلی های خالی رو پیدا میکنند و سعی میکنند روش بشینند. بعد بسته به سن و سال یا حرفمیزنند یا در سکوت کامل هستند. من تو این چهارسال دیدم که بچه های غیر سوئدی معمولا اروم و قرار ندارن و معلم دائم باید بهشون تذگر بده ولی کمتر این اتفاق برای بچه های سوئدی افتاده. البته در سنین مختلف مشاهدات مختلفه.
بارها از این بچه ها عکس گرفتم ولی اجازه انتشار ندارم. نمیدونید چقدر دلنشینه این بچه ها رو دیدن که با ارامش و نظم راهی مسیر مورد نظر میشن.
اما مشاهدات من درباره کودکها و پدر مادرها دیدنی تره. دلیل اینکه بترسم از بچه دار شدن این بود که اینجا میبینم پدر مادرها در بست در اختیار بچه هستن و دیگه برای خودشون وقتی ندارند. نوع صحبت کردن پدر مادرها با بچه ها دیدنیه. البته یمدونم در قشر تحصیلکرده جوان امروزی ایران هم اینطوری هست ولی به هرحال اینجا به صورت یک اصل هست. باید به بچه با حوصله و کاملا منطقی جواب داد. از کودکانه حرف زدن باید خودداری کرد. به بچه امرو نهی نباید کرد. ولی اینها طوری هستند که مثلا وقتی مادر میگه بشین ، میرن میشینند و مادر رو دیوانه نمیکنند که ناچار به درکونی زدن بشه!
بارها دیدم بچه افتاده زمین و مادر و پدر بیخیال بودند. و منتظر موندن خودش بلند بشه! در حالیکه معمولا تو ایران خاک بر سر گویان راهی کمک به بچه میشوند و زمین و رو دعوا میکنند، مورچه ها هم کشته شدند ، اخر سر هم شیریی و شکلات!
بارها دیدم بچه مثلا تو فروشگاه میشینه رو زمین غلت میزنه خاک و خلی میشه ولی مادر به روی مبارک نمیاره. بعد شما انقدر به این رفتار عادت میکنید که میشینه تو مغزتون و یه بار که میبینید مادری اونم از نوع سوئدی دست بچه اش رو گرفته و بلند میکنه هل میده جلو با عصبانیت نگاهش میکنید! و وقتی میبینی مادر غیر سوئدی تو اتوبوس به خاطر اینکه بچه اش زیاد وول میخوره یکی میزنه توسرش مرددید که بهش تذکر بدید یا نه؟!
امروز تو فست فود نشسته بودم و شنبه روز بچه هاست. گروه گروه خانواده میامد ، پدر مادرها اکثرا به سن من و بچه ها هم بین 4-10 سال. بعضی هاشون خوردنی بودند. اون حرف گوش کردنشون و یک ریز سوال کردنهاشون آدم رو به فکر فرو میبرد که تو مغز این بچه ها چی میگذره و چطور میتونن انقدر سوال بپرسند؟ و چقدر پدر ومادر با حوصله به تک تک سوالها جواب میدن. 
آهان مورد آخر خودکفایی این بچه هاست.از وقتی وارد مهدکودک میشن یاد میگیرن که همه کار رو خودشون بکنند. و برای همین کمی بزرگتر میشن اگر بخوای بهشون کمک کنی بهشون برمیخوره. - بعضی بچه های ما تا قد فیل شدن هم میخوان کاراشون و ددی و مامی انجام بده- من این استقلال وخودکفایی بچه های سوئدی - کلا چه از پدر مادر سوئدی چه غیر سوئدی- دوست دارم. اینجوریه که تو سن 18 سالگی میتونن تنهایی به راحتی زندگی کنند و سفرهای مختلف ماجراجویانه برن و کارهای تابستونی داشته باشند بدون ننه من غریبم بازی.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر