۱۳۹۲ خرداد ۲۰, دوشنبه

آرزو بر ایرانیان عیب نیست


برای مشارکت سیاسی باید اصول و خط قرمزی داشت، این اصول و خط قرمز پرنسیب افراد را مشخص می کند، متاسفانه از ابتدای انقلاب این اصول و خطوط قرمز و در نهایت پرنسیب انچنان در هم شکسته شده که تقریبا کمتر افرادی هستند که هنوز آن را حفظ کرده باشند. به بهانه اصلاحات و هزینه ندادن های گزاف تن به هر خفتی دادند در هیچ جای دنیا و تاریخ سیاسی کشوری افتخار نیست اما تقریبا در ایران تبدیل به افتخار شده و البته رهروان این مکتب "خواری مدرن" هرگونه نقد روششان را "توهین" تلقی میکنند و البته خود را حق مطلق زیرا فکر میکنند دارند با مشارکت سیاسی به هر قیمتی درایت و شعورشان را از مفهوم "اصلاحات" نشان میدهند. شاید هم درست میگویند ، در هر حال نظرشان قابل احترام است اما من مخالف آن هستم.
فعال سیاسی و تحلیل گر مسائل سیاسی نبودم و نیستم، اما پیگیرش بودم و در حد یک فرد و شهروند ایرانی حق ابرازش را دارم، اما من قرار نیست خط و ربط و راه حل بدهم، کما اینکه بسیاری از این تازه تحلیل گرها که به واسطه انتخبات هشتاد و هشت راهی دیار غربت شدند هم از نظر من صلاحیت ندارند، تحلیل گر باید تحصیلات آکادمیک در زمینه مربوطه را داشته باشد یا تجربه کاری  و تحقیقی فراوان که بعید میدانم نیمی ازتحلیل گرهای امروزی واحد این شرایط باشند. پس لطفا خوانندگان این سطور توقع راه حل از یک فرد عادی نداشته باشند.
هرچند پیش از شروع ثبت نام کاندیداها نظرم را که چرا رای نمیدهم در دو پست نوشته بودم و هیچ تغییری نکرد، اما برای بحث های متعددی که این روزها انجام دادم خواستم این را به عنوان آخرین نظر شخصیم بنویسم، من رای نمیدهم، زیرا برای خودم اصول و خطوط قرمزی داشتم که همه انها مابین 30 خرداد 88 و 25 بهمن 89 شکسته شد. اصول من به من اجازه نمیدهد بیش از این تن به سازش بی فرجام بدهم پس رای نمیدهم. اصول من چیزهای بزرگی نبودند حداقل های هر انسانی برای مشارکت سیاسی بودند که حالا دیگر وجود ندارند. اما این روزها میبینم که بسیاری تلاش دارند که مردم را به پای صندوق رای بکشند و از سوی دیگر عده ای هم تلاش بر دور کردن مردم از صندوق رای دارند. تحلیلهای هر کدام هم احساسی است هم منطقی. برخلاف تصور بسیاری من موافق تحریم انتخابات نیستم، من میتوانم رای ندهم و البته میتوانم دلایلم را بیارم و بگذارم به بر کسی که میخواند که با من همراه می شود یا خیر، ولی اصرار نمیکنم رای نباید داد! با طرح مسئله مشروعیت نظام کلا میانه ای ندارم، نظام جمهوری اسلامی در عمر سی و چند ساله اش شاید تنها سال اول انقلاب و کوتاه زمانی در دوران اصلاحات مشروعیت داخلی و جهانی داشت و در بیشتر سالهای عمرش فاقد مشروعیت بود و تقریبا برای سران ان هم اهمیتی نداشت، مانند بسیاری از چیزهای دیگر به دروغهایشان ادامه میدادند و کک کسی هم نمیگزید. اگر کسی بخواهد با استناد به رای مردم مشروعیت را بسنجد با این حساب باید بگوییم پس اعترافات تلویزیونی هم میتواند در ذهن جهانیان و بسیاری مردم ایران واقعی تلقی شوند در حالیکه به خوبی میدانیم چنین چیزی نیست. در واقع مردم رای بدهند یا ندهند مشروعیت نظام زیر سوال است و مردم رای بدهند یا ندهند نظام میگوید من مشروعم!  برای همین تحریم به این عنوان که مشروعیت نظام را نفی کنیم چیز بیهوده ای میدانم. اما رای ندادن میتواند دلایل منطقی داشته باشد و رای دادن هم! این روزها بحث های بسیاری خواندم و شرکت کردم، از ایران هم بلاخره با کسانی که صحبت میکنم گزارش هایی از وضعیت شهر میدهند، مردم عادی انقدر که افراد به اصطلاح روشنفکرمان دارند گلو پاره میکنند برای رای دادن خوش بین نیستند و تمایلی به رای دادن ندارند انگار، ولی مسئله رای دادن در میان بسیاری افراد چه خارج از کشور و چه داخل مطرح شده و البته بیشتر هم از میان اصلاح طلبان چه در راس کار چه در گوشه کنار! از بین تمام استدلالها برای من تنها یک استدلال منطقی بود" امید داشتن برای وقوع احتمال زیر یک درصد خوانش آرا" از نظر من این تنها استدلال منطقی بود چون حتی علم آمار و احتمال هم این را ثابت میکند که میشود چیزی که انتظار وقوعش خیلی پایین هست هم اتفاق بیفتد. اما استدلالاتی چون ، سال 84 رای ندادیم احمدی نژاد آمد پس سال 92 رای بدیم که تکرار نشه ( نادیده گرفتن عمدی وقایع 88) ، اگر همه مردم شرکت کنند و به یکی از کاندیدهای کمی رو به اصلاح طلبان رای بدهند آن فرد حتما رییس جمهور می شود( نادیده گرفتن عمدی تخلفات در انتخابات قبلی و دست داشتن سپاه و رهبری در نتیجه انتخابات) ، اگر آقای ایکس بیاید فردا روابط ایران با دنیا خوب می شود، تحریمها برداشته می شود، اقتصاد شکوفا می شود و ... ( نادیده گرفتن نقش مستقیم رهبری  و سپاه در مناسبات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کشور که حتی شخص محمد خاتمی به عنوان یک اصلاح طلب از رییس جمهور به عنوان یک تدارکاتچی نام برده بود) و بسیاری دیگر از این دست استدلالات چیزی جز توهم نیست. قطعا بین امید و توهم فاصله بسیار است. آدم امیدوار انتظارات مافوق الطبیعه ندارد برای همین اگر هم احتمالی که در نظر گرفته بود به وقوع نپیوندد ناراحت می شود ولی نا امید نمی شود، ادم متوهم انتظاراتش ورای واقعیت است و در تخیلات سیر میکند، برای همین وقتی به وقوع نپیوندد به سرعت مایوس می شود و از آن ور بام میفتد. و البته همه اینها هم هیجانات لحظه ایست و میرود تا انتخابات بعدی! البته این طرفداران رای دادن در انتخابات از کل انتخابات و اهمیت داستان فقط انتخابات ریاست جمهوری را مهم میدانند( در حالیکه انتخابات مجلس به گمان من خیلی مهمتر از انتخابات ریاست جمهوری است) و تمام این افرادی که امروز فریاد رای دادن سر میدهند انتخابات مجلس را تحریم کرده بودند! والبته این یک بام و دو هوا بودن هم جزو همان " اصول نداشتن" هست.
خوشبختانه بسیاری از دوستان من جزو دسته های " امیدوار" ها هستند ولی قطعا عده ای هم هستند که تحت تاثیر استدلالات احساسی میخواهند رای بدهند و فکر میکنند با رایشان رییس جمهور انتخاب می شود و البته عده ای هم که به عادت همیشه قصد در فدیس سازی و بزرگ نمایی دارند بیشتر به این توهمات دامن میزنند. این دسته از دوستان را مراجعه میدهم به دیدن چندین باره مستند بیست و چندم خرداد و مستند/ انیمیشن موج سبز( دومی خیلی مهم تر است)،  نه به این دلیل که منصرف شوند از رای دادن، اتفاقا به نظرم خوب است رای بدهند ولی قصدم اسن است که از توهم در بیایند. چرا که بعد از این انتخابات اگر نام کسی دیگر در آمد یک درصد هم فکر رفتن به خیابان و اعتراض را نکنند چون نه اعتراضشان عظمت اعتراض 25 خرداد 88 را خواهد داشت نه دیگر فریادشان به گوش کسی خواهد رسید. من به شخصه با خودم عهد بستم اگر بعد از انتخابات اعتراضاتی رخ داد و کسی بازداشت یا کشته شد، من این ور یک شراب باز کنم و به خوشحالی بپردازم. و هرگز و هرگز نه برای زندانی امضا کنم، نه سعی کنم وقتی از من میپرسند ایران چه خبر است بگویم" ایران یک دیکاتوری دارد که نمیگذاره مردم نفس بکشند، بیچاره حوانها و روزنامه نگارها و فعالین سیاسی- اگر فعالی باقی مانده باشد- را بی گناه میگیرند و شکنجه میکنند و ...." . راستش در همین سه سال انقدر با پوزخند غربی ها روبرو شده ام که دیگر ترجیح میدم توضیحی از وضعیت اسفناک ایران ندهم. چرا که برای آنها این ناله ها دو زار ارزش ندارد. در باور غربی ها که "دموکراسی"،" انتخابات"، " آزادی بیان"، "اصلاحات" و ... همه و همه ساخته ذهن های خودشان است و سالیان سال است که دارند تجربه اش میکنند و البته به آسانی به دستش نیاوردند، کافیست مردم " بخواهند" دیگر هیچ دیکتاتوری باقی نمیماند. این خواستن به معنای ریختن در خیابان و انقلاب کردن نیست، خواستن یعنی عدم تن دادن به تمام بازی های یک نظام دیکتاتوری، یعنی اصول و خط قرمزی در مشارکت سیاسی داشتند. یعنی اتحاد، یعنی دادن هزینه هایی برای رسیدن به آزادی و ...
تجربه شخصیم در یک کارگاه حقوق بشر با موضوع مبارزه با دیکتاتوری، این بود که تنها من ایرانی بودم که تا منتهی الیه سازش و خفت و خواری را میرفتم در برابر یک دیکتاتور، باقی بیش از یک حد ادامه نمیدادند و بعد گرداننده کارگاه که تحصیلات علوم سیاسی  از انگلستان داشت و کتاب هم نوشته بود به من سازش کار امتیاز مثبتی نداد بلکه به کسانی که در نهایت به تحریم اقتصادی میرسیدند رای مثبت میداد و میگفت از یک حدی باید در برابر دیکتاتور ایستاد و تن به خواسته هایش نداد، نه گفتن به دیکتاتور از طریق مشارکت منفی اگر در چندین مرحله اول پاسخ نداد دیگر پاسخ نمیدهد.
یکی از دوستان هم استاتوسی امروز گذاشته بود که برای من بارها و بارها اتفاق افتاده:
"اینجا با گردنی فراخ و توپی پر به سوئدیه گفتم که عده زیادی از مردم ما با جمهوری اسلامی مخالف هستن. اونم نه گذاشت و نه برداشت فوری جواب داد: "اگه اینطوریه پس چرا در انتخاباتش شرکت می کنین؟ آدم با چیزی که مخالفه سازش نمی کنه، بهش اعتراض می کنه. من فکر می کنم مردم شما این حکومت اسلامی رو می خواد وگرنه تا حالا عوضش کرده بود یا دست کم تو برنامه هاش حضور پیدا نمی کرد."
 
البته دلیل شرکت بسیاری از مردم در انتخابات قطعا به این دلیل نیست که حکومت را میخواهند اما در نهایت فقط به ماندگاری شرایط و حکومت کمک میکنند و این چیزی است که جامعه بین المللی از دور میبیند و برای همین است که مثلا کاخ سفید اعلام میکند برای انها فرقی نمیکند چه کسی رییس جمهور ایران بشود( در حالیکه برای هر کشوری بخاطر روابط و شرایط بعدش مهم است که چه کسی رییس جمهور آن کشور دیگر میشود و چه سیاست خارجی خواهد داشت). اگر هم عده ای میگویند از غربی ها کمکی نمیخواهند پس جز استدلالاتشان " بهبود روابط بین المللی" را به زبان نیاورند، به این دلیل که این دو بهم ربط دارند.

در هر صورت امیدوارم هر کسی که میخواهد رای بدهد برود و با امید رای بدهد- نه با توهم- و البته واقعا امیدوارم که این بار آقا خواب نما شده و بگذارد رییس جمهور با رای مردم انتخاب شود نه نظر ایشان! و شرایط مملکت بهتر از چیزی که هست بشود. و فکر میکنم ضرب المثل شیرین "آرزو بر جوانان عیب نیست" را باید به "آرزو بر ایرانیان عیب نیست تغییر دهیم. "







پی نوشت: تصویر برگرفته از صفحه فیس بوک مانا نیستانی است.

۸ نظر:

  1. پیشنهاد می‌کنم از همین حالا بری در بطری رو باز کنی تا زیاد حرص و جوش نخوری.
    چند روز پیش، یه بابایی گفته بود هرکی ادعای ایرانی بودن داره باید رای بده. این یکی از مهمل‌ترین حرفاییه که می‌شه گفت. من با این الزامی که واسه رای دادن وجود داره مشکل دارم. همون مقاله‌ی معروف کاتوزیان: ایران؛ جامعه‌ی کوتاه‌مدت یا کلنگی. لب کلام رو گفته.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خودشون رو حق مطلق میدونند! بعد البته میگن ماهایی که مخالفیم استدلال منطقی نداریم!

      حذف
  2. یه سوال، به نظرت هزینه هایی که باید داده بشه چیا هستن؟

    پ.ن:
    یوخده تحلیل میکنیم:
    - تو دوم خرداد هم میگفتن که رای به خاتمی میره تو صندوق اما ناطق میاد بیرون. اما اونطور نشد و خاتمی انتخاب شد. این انتخاب تو هشت سال آینده برای شخص خامنه ای و اون بخش از حکومت مصیبتی شد و نتیجه این شد که هشت سال بعد، برای جلوگیری از تکرار جریان دوم خرداد از تقلب استفاده بشه، اما در حد و اندازه های کم که احمدی نژاد بالا اومد و بعد هم که تو دور دوم انتخاب شد.
    - وقایع 88 و هزینه ای که مردم دادن، بی نتیجه نبود. اگه نبود استادگی مردم در مقابل دروغ و تقلب، حکومت مجبور نمیشد به صورت گسترده از احمدی نژاد حمایت کنه و احمدی نژاد هم به چنین قدرتی نمیرسید که بتونه جاهایی جولو شخص اول نظام وایسته. حکومت یاد گرفت که مردم هم مهم هستند، اگه جولو مردم وایسته تاوان سنگینی رو باید بده.
    - الان فقط مردم تو دوراهیِ دو سر خراب رای دادن یا ندان نیستن. حکومت هم تو همین موقعیت هست. بین مصیبت دوم خرداد وفاجعه ی احمدی نژاد باید یکی رو انتخاب کنه. مگر اینکه این وسط مردم و حکومت به یه حد وسطی برسن و یکی مثل روحانی انتخاب بشه. البته این هم برای حکومت بی هزینه نیست، اگه تا حالا احمدی نژاد حرکتی انجام و نداده و به خاطر تهدید و تطمیع فعلا ساکت مونده، با انتخاب شخصی مثل قالیباف یا روحانی، امکانش هست که بخواد سر و صدا به پا کنه و ساکت کردن اون هم اصلا کم هزینه نخواهد بود.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. هزینه از زندانی شدن هست تا مرگ! ولی همه میخوان بی هزینه باشه! که امکان پذیر نیست، بارها گفتم و میگم هزینه دادنی مثل هزینه اقتصادی باز هم کم هزینه ترین و پر اثرترینه برای همین به شدت موافق تحریمهای جدی تر هستم. البته این وری ها رو هم باید فشار دائم بهشون اورد که درست و حسابی تحریم کنند نه نیم بند!


      در مورد تحلیلهات، اولی رو که کامل قبول دارم و بارها نوشتم بعد از اون شکست حکومت حسابی برنامه ریزی کرد چیزی که اصلاح طلبها نداشتند و ندارند! و برنامه ریزی هم تولید فدایی بود که حتی زمان خمینی با اون همه کاریزمایش شاید این طور فدایی احمق نداشت، هم پرورش نیروی های خشونت ورز! تصفیه سپاه از میانه رو ها و ارمان دارها و پر کردنش از یک مشت فاسد و بنده پول!) منظورم اکثریته)
      برای همین نمیاد اشتباه دو خرداد رو تکرار کنه، کما اینکه اگر قرار بود در این دوراهی که استدلال کردی باشد باید تا امروز هم فضا را کمی باز میکرد هم رفسنجانی رو تایید میکرد.

      به همین دلیل سئمی که گفتی ادعا دارم امکان رای جلیلی به عوان نفر آخر بعید است! معمولا اونها که فدایی تر نشان میدهند تو زرد در میان، هرچند میبینیم که احمدی نژاد هم آنچیزی که فکر میکردند نشد و بعد از رد صلاحیت مشایی حتی یک سخنرانی هم نکرد پس بر اساس تجربه های این مدت سرو صدایی از او نخواهیم شنید بعد از انتخابات !

      اما کجا من گفتم 88 بی نتیجه بود؟! من میگم تصور اینکه مردم بیان رو هشتاد و هشت یا هفتاد و شش تکرار شود تقریبا از محالات است!
      تمام رفتارهای این روزهای حکومت ترس آنها از مردم است. و این به خودی خود چیز جالبی است

      حذف
    2. این صرفا یه تحلیل شخصی بود، واسه همین تو پی نوشت آوردم، که به چیزایی که گفتی مستقیما مربوط نباشه. واسه روشن تر شدن حرفام:
      - به نظرم حکومت دیگه تو حمایت کردن زیاده روی نمیکنه، اما این به این معنی نیست که آزادی ها رو بیشتر میکنه.
      - از حرفت اینطور برداشت نکردم که فکر میکنی 88 بی نتیجه بوده.

      * حالا گذشته از اینا به نظرم هزینه ی کمتر زمان بیشتر میطلبه که همین زمان خودش به مراتب هزینه رو افزایش میده. امکان داره همین روش که به نظر کم هزینه میاد در نهایت چندین برابر به این مردم و این خاک آسیب وارد کنه. اما در نهایت تاسف باید بگم که برای کسایی مثل من که حاضر نیستن برای کشورشون برن زندان یا کشته بشن، این روش تنها راه باقی مونده هست. هزینه ی بیشتر اما تو مدت طولانی تر.
      * تحریم هایی به این سفت و سختی هم سر قضیه ی هسته ای و شاخ و شونه کشیدن ایران واسه کشورهای دیگست. اینا که حل بشه، عمرا واسه عدم رعایت حقوق بشر، کشوری انقدر سفت و سخت تحریم بشه. به نظرم سرِ تحریم، به عنوان یه راه حل نمیشه حساب باز کرد.

      حذف
  3. فهرستی هست از تحریم های ناموفق انتخابات که همیشه به نفع رژیم حاکم تمام شده. باور شخصی من تحریم انتخابات در ایران یک عملن ممکن نیست ما نخواهیم توانست مشارکت در انتخابات را به زیر چهل درصد برسانیم حکومت به قدر کافی شناسنامه باطله داره و زیر بار ناظر بین المللی هم نخواهد رفت .
    دوم در اون کارگاه حقوق بشر آیا در مورد وضعیت متفاوت نظام اقتصادی ایران هم بحث شد. در ایران کسر بزرگی از ملت نان خورد دولت هستند و در سایر نقاط عمومن دولت با مالیات مردم اداره می شود.
    سوم دین کماکان در ایران نفوذ دارد کمتر از زمان انقلاب البته
    چهار هر گونه تشکیلات در ایران نه تنها سرکوب می شود بلکه سابقه ی حزبی هم در ایران نداریم

    راه حل من: صبر و روشنگری برای آشکار شدن ناکارامدی حکومت دینی
    و تلاش برای برقراری حداقل زیربنای اقتصادی برای کار فرهنگی.
    . پیش از برقرار حداقل رفاه مادی مردم بلافاصله به سمت کسی که نان چرب تری بهشان می دهد خواهد چرخید.
    به معنی واقعی کلمه معتقد ام باید عده ای بروند در شهر های کوچک و در مدارس و دانشگاه ها روی ذهن جوان ها کار کنند. باید تئاتر و کتابخانه را برد در شهرها ی دور ایران.
    این میان وقایع غیر منتظره مثل جنگ یا فوت مقام معظم محاسبات را می تواند تغییر دهد.

    پاسخحذف