۱۳۹۴ آبان ۱۶, شنبه

جواني كجايي؟

با تمام عشقي كه به دهه سي زندگي ام دارم( البته درستش دهه چهل است ولي اشتباهي سي سالگي تا چهل سالگي را دهه سي ميخوانيم) 
در برخي موقعيتها دلم پر ميكشد براي بيست سالگي هايم! 
يكي از آن زمانها تمرين رقص است! نه! در توانم نيست! مثل سابق بي نفس! 
حالا با دو تا ٥ دقيقه تمرين رقص گيلكي نفسم بريد. ولو شده ام روي مبل و به چهارساعت ديگر فكر ميكنم كه قرار است برقصم! 
حالا فكر ميكنن سخت ترين كار دنيا قدم ريز برداشتن با گالشهايي است كه كمي هم بزرگتر از پايم هستند!! 
شايد بي گالش برقصم! اما اين دامن پرچين و آن جليقه پر سكه سنگين چه؟ 

يادش بخير عروسي پسرخاله غير خوني، اولين باري كه با لباس قاسم آبادي رقصيدم. كولاك كرده بودم، تا امروز هم نشد مةل آن شب برقصم هيجان زياد داشتم. تازه بعد از ساعتها بي وقفه رقصيدن در مجلس با كفش پاشنه دار. انگار بيست و هفت سالگي خستگي حاليش نبود. 
حالا، ضربان قلبم تند ميزند، نفس نفس ميزنم و به شب فكر ميكنم! 

۲ نظر:

  1. ببین فک کنم این عکسه که نشون میده به روحانی تویی!
    http://khabaronline.ir/detail/477613/multimedia/movie

    پاسخحذف