۱۳۹۴ آبان ۱۱, دوشنبه

پرتاب با سرعت نور به كودكي

داشتم به سي دي گيلكي كه فرناز عزيزم از ايران و خودِ خود رشت آورده گوش ميكردم كه آهنگ انتخاب كنم براي رقص برنامه شب گيلان. هيچ آهنگي رو كامل گوش نكردم فقط ميزدم ببينم شروعش چطوره و به درد رقص ميخوره يا نه. 
همينطور كه دونه دونه رد ميكردم رسيدم به اسم فايل: دختر رشتي! 
روش كه زدم پرت شدم به بيست و چند سال پيش وقتي خيلي خيلي كوچيك بودم ولي دُمِ خواهر و برادرم در مهماني هاي جوانان دوست و فاميل. و اين آهنگ، آهنگ محبوب بود چون يكي از پسرهاي اون زمان خيلي خيلي بامزه ميخوند و چون همه دوستش داشتن منم دوستش داشتم. 
تمام مهماني ها جلو چشمم رژه رفت و تا جايي كه يادمه داستان اين آهنگ از اين قرار بود كه  فرداد ميگه : خدايا... همه دست ميزنن چون شروع آهنگ با خداياست! 
بعد فرداد همينطور هرچي واژه و اسم براي خدا بود ميگفت حوصله ملت كه سر ميرفت ميگفت دخترِ رشتي قشنگه! 
و دوباره همه دست و كف! 

حداقل اين خاطره براي بيست و پنج سال پيش هست اما روشن روشن.
و من فقط همين آهنگ رو تا آخر گوش دادم و احتمالا با همين آهنگ ميرقصم به ياد جواني ها و سرخوشي هاي خواهرم مژده، برادرم محمدعلي ، خواهر غير خوني ام چكامه، جوونهاي اون زمان علي ، فرداد و...

۱ نظر: