۱۳۹۴ خرداد ۲۴, یکشنبه

Take this waltz






waltz Take this درباره مارگوت 28 ساله است که زندگی شیرین و عاشقانه ای با همسرش (لو) دارد. اما در یک سفر همسفر مرد 30 ساله ای ( دانیل) می شود که از همان ابتدا کشش عجیبی به او پیدا میکند. از قضای روزگار دانیل همسایه روبرویی مارگوت در میاید. مارگوت به دلیل علاقه ای که به همسرش دارد سعی میکند رابطه با همسرش را بهتر کند اما موفق نمی شود. فانتزی های ذهنی او دریک رابطه دائمی دیگر جواب نمیدهد.  او فانتزی هایش درست در زمان کارِ لو سر میزند که باعث میشود لو او را برای دقایقی پس بزند. اما آنسوی قضیه دانیل که یک هنرمند هم هست به تصویر سازی های ذهنی مارگوت کمک میکند و او را وسوسه میکند. در نهایت مارگوت، لو را به عشق دانیل ترک میکند و زندگی سرشار از فانتزی های سکسی و عاشقانه را آغاز میکند اما در انتهای فیلم این بیننده هست که باید برداشت کند آیا ان رابطه دوم دوام دارد یا نه؟
در این فیلم برخلاف همیشه که نشان داده میشود رابطه زن و شوهری رابطه ای سرد است که باعث خیانت میشود، نشان میدهد رابطه ایراد چندانی ندارد. لو و مارگوت فانتزی های خودشان را دارند، کودکانه صحبت میکنند، دیرتی تالک دارند، فانتزی های خشن دارند ( جایی لو میگوید: من دلم میخواد با تبر تیکه تیکه ات کنم، و در جواب مارگوت میگوید :میخوام پوستت رو با potato peeler بکنم) زندگی خوبی دارند، عاشق هم هستند. اما کجای این رابطه کم دارد؟ فانتزی های بیشتر؟ یا اماده بودن همیشگی پارتنر برای داشتن یک هیجان؟ معلوم نیست، اما حتما برای مارگوت چیزی کم دارد. همین که بعد از 5 سال ازدواج در رستوران فقط غذا میخورند بدون اینکه حرفی بزنند و نوع نگاهشان به این قضیه متفاوت است، لو لذت میبرد و همین که با کسی که دوستش دارد غذای خوب میخورد کافیست و مارگوت دوست دارد حرفی برای گفتن باشد!
رابطه موازی این فیلم اتفاقات عجیبی نیست. حتی فانتزی های رابطه موازی خیلی معمولی است. مثلا یک روز دانیل و مارگوت برای درینک رفته اند و آنجا دانیل از تصویر سکسی که با مارگوت داشته برایش میگوید، کاملا اروتیک و تاثیر گذار. اما وقتی این دوبرای اولین بار با هم هستند انطور که فانتزی دانیل بود شروع نمی شود.


فیلم به خوبی روابط طولانی مدت و یواشکی هایش را نشان میدهد. اینکه در روابط طولانی مدت حرفی برای گفتن نیست و در رابطه موازی حرفها جنس دیگر دارند. با اینکه در رابطه عاشقانه مارگوت و لو خیلی چیزها هست، رابطه مارگوت با دانیل ازجنس دیگری میشود. در این فیلم به خوبی داستان همیشگی یک زندگی معمولی، سکس معمولی، رابطه معمولی با پارتنر دائمی و در عین حال زندگی پرهیجان، سکس پر از فانتزی و تجربه های جدید و روابط عجیب غریب و حرفهای متفاوت با پارتنر موازی نشان داده میشود. اگر زندگی مارگوت با لو در کار و آشپزی و مهمانی های خانوادگی و سکس معمول میگذشت، زندگی با دانیل در تصویر سازی ها، رقص، تنهایی دونفره ، فانتزی های سکسی متداول، دوزن و یک مرد و دو مرد و یک زن میگذرد. چیزهایی که در جوامعی که هنوز پایبندی های خانوادگی دارند هرگز با پارتنر اصلی شکل نمیگیرد. در انتهای فیلم میبینیم دانیل سرد شده است، زندگیشان دارد شبیه زندگی قبلی مارگوت میشود، بنشینند کنار هم تلویزیون نگاه کنند بدون کلمه ای اضافه! دانیل تمام رفتارهایی را نشان میدهد که اواخر مارگوت به لو نشان میداد. فیلم نه میگوید زندگی دوم به شکست رسیده نه میگوید به خوشبختی رسیده. فیلم طوری تمام میشود که بستگی به ذهن بیننده دارد، میتواند بگوید مارگوت پشیمان است یا برعکس.
راستش در وهله اول فیلم به نظرم بسیار معمولی بود. و موضوع  فیلم هم زیادی واقعی بود واز بس در دوروبرم و حتی زندگی خودم دیدم چیز جدید انگار برایم نداشت. ولی وقتی نقدهای فیلم را خوندم متوجه شدم شاید انقدر که من در بحر زیادی واقعی بودن فیلم رفته بودم و مدام به آدمها و زندگی های مشابهی که دیده بودم و شنیده بودم، فکر میکردم که یک فیلم را از منظر "فیلم" بودن از دست دادم. به هر حال طبق نقدهای نوشته شده، این فیلم یک فیلم خوب بود (یعنی بیشتر از معمولی) . البته بازیگری اش بسیار عالی بود و این را متوجه شده بودم و همین به خیلی واقعی بودن فیلم کمک میکرد. اینکه فیلم در فصل تابستان و تنهای عرق کرده بود هم جالب بود. گرما و تابستان در افزایش میل جنسی و فانتزی ها کمک میکند و این در تصویر سازی و نورپردازی خیلی خوب و طبیعی به بیننده منتقل میشد.
اما بحثی که این فیلم باعث شد باز بهش فکر کنم:
این فیلم یک فیلم واقعی از روابط امروزی بود. رابطه های طولانی مدت عاشقانه که در اوج عشق بدون مشکل، اما به یکنواختی میرسد و انسان امروزی وسوسه میشود که تنوع وهیجان را به داشتن آن یکنواختی مطمئن ترجیح دهد یا حداقل امتحان کند. اما همانطور که در یک دیالوگ فیلم گفته میشود "چیزهای نو هم یه روزی کهنه میشن" و تمام فیلم همین هست. دنیای امروز دنیای فانتزی هاست. هرچقدر با پارتنر دائمی ات نزدیک و بی رو دربایستی باشی همیشه یکی دو فانتزی میماند برای دیگری. حالا یا شانسش میاید که آن دیگری حقیقی شود یا تو فقط در خواب و تصویر سازی ها داری اش. هرچه هست آن فانتزی با پارتنرت نیست. حتما هم نباید چیز عجیبی باشد، میتواند حتی یک رابطه کاملا معمولی باشد اما میخواهی همان را با دیگری داشته باشی. همان بوسیدن اما از دیگری. لب همان لب نیست، اغوش همان اغوش نیست و اندام جنسی هم. داستان همان هرگل یک بویی دارد است. جایی در فیلم مارگوت به دانیل میگوید که پرستار یک نوزاد بود ،وقتی گریه میکرد در نود درصد مواقع میفهمید حالا گرسنه اش هست یا نیاز به عوض شدن دارد یا خواب یا اغوش، اما یک زمانهایی نمیفهمید گریه اش برای چیست، انگار آن کودک در آن زمان چیزی میخواست که نمیدانست چیست؟  کسی هم نمیتوانست کاری بکند که وضعیت بهتر شود. این فقط نوزاد بود و حقیقت اینکه راهی است برای زنده ماندن.
در رابطه موازی انگار فرد آن نوزادی است که گریه میکند و کسی جز خودش نمیفهمد گریه برای چیست؟ فرد یکیِ دیگر است، آن خود پنهان است. آن خودی که برای خودش دارد و بس! و ناگهان کسی پیدا میشود که میتواند آن خود را به او نشان داد، اما در کنارش خودِ همیشه آشکار، پنهان می شود. برای همین هیجان دارد، تازگی دارد.
 اخلاقی است؟ غیر اخلاقی است؟ بسته به حس خود آدمی دارد. به طرز عجیبی هم این رابطه موازی امروزی تاثیر منفی بر رابطه اصلی ندارد، یعنی تو عاشق میمانی اما دلت کمی گاهی شیطنت میخواهد. درست است؟ نادرست است؟ نمیدانم!


مشخصات فیلم 
نام: Take this waltz
نویسنده و کارگردان: Sarah Polley
بازیگران: Michelle williams, Seth Rogen, Luke Kirby
محصول: 2011/ کانادا


پی نوشت: از این فیلم دو پست دیگر هم نوشته ام که بعدا منتشر میکنم. 

۱۰ نظر:

  1. خب برام جالبه که همه مون خودمون جای کسی بزاریم که بهش خیانت شده...ذاتا انسانها تنوع طلب و زیاده خواهن اما این درسته که به همه خواسته هامون جواب بدیم .مثلا من خیلی از یکی از مانتو های دوستم خوشم اومده باید برم و هرجور شده بدزدمش و یکی دوبار بپوشم و نیازم رو برطرف کنم... خیانت چیزی نیست که نیاز به قضاوت داشته باشه از پایه و اساس اشتباهه بدون لحظه ای فکر کردن ، من حاضرم ساعتها از این اعتقادم دفاع کنم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اميدوارم هميشه سر اين اعتقادت بموني! ولي حقيقت از دزدي مانتو فراتر است!

      حذف
    2. با این اوصاف زندگی یک فاحشه بی نظیر ترین سبک زندگی معاصره .....

      حذف
  2. متاسفانه سرعتِ رشدِ قدرتِ تفکرمون چندین برابرِ غریزمون هست. حس تنازع بقا و مالکیت نمیزاره درست فکر کنیم چون فدرتش به مراتب بیشتر از قدرت استدلالمون هست. نتیجه اینکه میدونیم چه کاری درسته، اما حتی جرات فکر کردن بهش رو هم نداریم، چه برسه به اینکه انجامش بدیم.
    موضوع خیانت و زشتیِ اون هم از همین دست هست. رابطه ی خارج از ازدواج، در صورتی که کنترل شده و با آگاهی طرفین باشه، باعث بالا بردن کیفیت زندگی زوج ها میشه. اما با دخالتِ حسادت و حس مالکیت، انجام دادن همین کاری، تو جامعه ی امروزی تقریبا عملی نیست.

    پاسخحذف
  3. پست بعدي درباره اين روش در سوئد هست:)

    پاسخحذف
  4. بسیار بسیار نقد جالب و حرفه ای نوشتی و باعث شد که من برم دنبال این فیلم. مرسی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. خواهش ميكنم:) بعدش نظرت رو بگو لطفا:)

      حذف
  5. ممنون بابت معرفی و نقد.
    فیلم بسیار قوی و خوش ساختی هم از آقای دیوید لین هست به نام برخورد کوتاه.
    اگه فیلم کلاسیک تمام سیاه و سفید تو این مایه ها دوست دارید ببینیدش. http://www.imdb.com/title/tt0037558/?ref_=nv_sr_1

    پاسخحذف