۱۳۹۴ تیر ۲, سه‌شنبه

خیانت و روابط متعدد در میان سوئدی ها




در ادامه پست قبلی:

درسوئد روند رابطه موازی بسیار فراوان است. یک سرچ زدم و انقدر مقاله و گزارش و امار در 5 سال اخیر در این باره بود که سرم سوت کشید. در جدیدترینش که در مارس 2015( یعنی سه ماه پیش) بیرون آمد اعلام شد از هر 4 سوئدی یک نفر به شریک زندگی سابقش خیانت کرده و از هر ده نفر یک نفر به پارتنر فعلی خیانت میکند. تعداد زنان خیانتکار با مردان خیانتکار تقریبا یکی است. زنان نسبت به مردان بیشتر خیانت خود را به شریک زندگیشان میگویند. بسیاری اعتقاد دارند دلیل اینکه شریک زندگیشان را رها نمیکنند این است که دوستش دارند و هنوز عاشقش هستند اما کمی هیجان بد نیست. عده ای هم فراتر میروند و تمام فانتزی هایشان را میخواهند با شریک زندگیشان داشته باشند و با هم مطرح میکنند انوقت است که کلوبهای سکس راه به راه باز می شوند و شما اخبارش را میخوانید. روش ضربدری اینجا بسیار محبوب است که نشان میدهد شریک  های زندگی با هم راحت هستند و حداقل از بحث خیانت دوری میکنند و همزمان با هم با میل و رضایت و آگاهی یکدیگر با دیگری رابطه برقرار میکنند. بسیاری از این ضربدری رو ها میگویند که این نوع رابطه به پیوند خانوادگیشان استحکام بخشیده چون همیشگی نیست و البته رابطه خانوادگی خیلی چیزهای غیر سکس دارد که ادم نمیاید بخاطر فانتزی های سکسی آن را بهم بریزد. غیر از سکس ضربدری کلوبهای سکس های گروهی هست و یا سکسهای غیر معمول، مثلا دو سال پیش گزارشی خوانده بودم از کلوبهای معروف که مثلا زن و شوهر ها میرفتند و زن با مردان متعددی سکس داشت و شوهر به تماشا مینشست و میگفت لذت میبرد و یا برعکس. اما همه کشورهای غربی اینطور نیستند. مثلا شنیده ام که در آمریکا و کانادا روابط کماکان شکل سنتی دارند و خیانت بد است. حتی بسیاری کشورهای اروپایی، از خیلی جهات مردمان این کشورها آزادترند اما مسئله رابطه همیشه با اخلاق مطرح است. اما در اسکاندیناوی بخصوص سوئد اینطور نیست. در یکی از مقالات از قول کاترین حکیم، جامعه شناس بریتانیایی گفته شده بود که باید  وجود این روابط در زندگی امروزی قبول کنیم. بی وفایی به معنای فاجعه نیست وقطعا جدایی راه حل مناسبی برایش نیست. خانواده ای که با هم ساخته اند مهمتر از این است که به یک یا دوبار رابطه ی از سر هوس، از هم بپاشد!



۱۷ نظر:

  1. - جالب بود. مخصوصا جمله ی آخری که نوشتی.
    - ادعامون این هست که عشق و ازدواج، فراتر از سکس هست. اصلا مطرح کردن سکس به عنوان یکی ازدلایل عشق و ازدواج، سطحی نگری و توهین به عشق و کوچیک شمردن ازدواج به حساب میاد. اما عملا کلِ رابطمون بر همین پایه ی سکس هست. زوجهایی که سالها تو سردترین رابطه ی ممکن با هم زندگی میکنن و حرفی از جدایی به میون نمیاد تا اینکه یکی پیشنهادِ داشتن رابطه با فرد سوم رو بده و چند ماه بعد طلاق.
    - عوض شدنِ شرایط زندگی، کم رنگ شدنِ ارزشهایی مثلِ خون پاک، حفظ کردن نام خانوادگی، زندگی مستقل جوانها از والدینشون و موضوع هایی از این دست، واقعیت های امروز هستن. اخلاقی بودنِ محدود کردنِ رابطه ی جنسی به یک شریک و خودِ موضوع ازدواج، از همین دلایل ریشه میگیره. حالا با سست شدن این رشه ها، طبیعی هست که رو اخلاقی بودن یا نبودنِ رابطه ی خارج از ازدواج بحث بشه.
    پ.ن: سکس با کسی که شریک جنسیت نیست، با خیانت تفاوت داره؛ چون خیانت از دروغ ریشه میگیره.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. آره من خودم خيلي كلمه خيانت و دوست ندارم! خيانت نيست، يك تهييج هست يك تجربه است.
      اما اين هم پايدار نميماند. اما اينكه غلط است يا درست است به خود شخص مربوطه:)
      كامنت stockholmers رو بخون جالبه

      حذف
    2. خیانت یعنی چی اونوقت؟؟؟؟؟؟؟
      من فکر میکنم هر چیزی یه حدی داره حتی حیوان ها هم اینقدر روابط باز ندارن.
      بهتر ه که برای هر چیزی یک حدو مرزی باشه هر چیزی از حدش بگذره حال آدم رو بهم میزنه
      مشکلات جامعه به سکس محدود نمیشه که اینقدر روی باز بودنش اصرار دارین تنها زندگی یک فاحشه است که توی این مورد بی حدومرزه.یک انسان تا وقتی متعهد به چیزی نشده آزهده اما وقتی تعد به ازدواج داره انسانیت میگه یا پای تعهدت بمون یا اول خودت رو از این تعهد خلاص کن و بعدش هرکار دلت خواست بکن این زیاده خواهی ها فقط از زیاده روی نشعت میگیره تو هر چیزی زیادی بری دست آخر توش غرق میشی...

      حذف
    3. باید اون پی نوشت رو واضح تر می نوشتم.
      دیدم که هر رابطه ی خارج از چارچوب ازدواج (یا رابطه با شریک جنسیِ ثابت) رو خیانت میگن، حتی تو روابطه ی آزادِ جنسی و یا رابطه ی آزاد فقط با یک جنس (برای کسایی که هم به مرد و هم به زن علاقه دارن، اما شریک جنسیشون فقط داشتن رابطه با یکی از دو جنس رو ممنوع میکنه). اما خیانت فقط وقتی اتفاق می افته که یک طرف متعهد بشه که رابطه ای با فرد دیگه ای نخواهد داشت، و بعد بر خلاف قولش عمل کنه.
      باید می نوشتم: سکس با کسی که شریک جنسیت نیست، لزوما خیانت محسوب نمیشه.

      حذف
    4. سکس با کسی که شریک جنسیت نیست، بدون شک خیانت محسوب میشه. خودمون رو گول نزنیم
      در ضمن توانایی اسدلال شما خانوم رها از نوشته های بی شرمانه تون مشخصه

      حذف
    5. سکس با کسی که شریک جنسیت نیست، به نظر شما، بدون شک خیانت محسوب میشه. اگر شما غیر از این فکر کنید، خودتون رو گول زدید. اما این موضوع فقط نظر شخصی شما هست و به تمام مردم دنیا تعمیم پیدا نمیکنه.
      وقتی فردی و شریک جنسیش، این اجازه رو به هم دادن که با رعایت کردن شرایطی، داشتن رابطه ی با فرد دیگه مجاز هست، پس انجام دادنِ این کار برایشون به هیچ عنوان خیانت محسوب نمیشه. مگر اینکه شما فکر کنید که اونها بلوغِ عقلیِ کافی ندارن و بخواید براشون نعیین و تکلیف کنید!

      حذف
    6. والله يك زماني صحبت از رابطه بدون ازدواج بي شرمانه بود و غير اخلاقي، اينكه زن بخواد درس بخونه هم بي اخلاقي بود چه برسه بخواد حرف بزنه و بنويسه! هرحونه رابطه زن با مرد خارج از سنت و عرف بي اخلاقي بود و البته بي شرمانه! جودي جان تا همينجاش كلي كار بي اخلاقي داري تو زندگيت

      حذف
  2. جالب اینجاست که واسه آدمهایی مثل من که در تحقیق کار می کنند، هیچ چیز مطلق نیست. منظورم اینه به عنوان مثال بشر یه چیزی رو به عنوان خانواده تعریف می کنه اما این تعریف مطلق نیست و هر کسی تفسیر خودشو داره. این مسئله در مورد همه قوانین اجتماعی وضع شده توسط بشروجود داره. مخصوصا در فرهنگهایی مثل ایرانی و آمریکایی هر قوم یا خانواده ای یه جور زندگی می کنه. جالب اینجاست که این مسائل همیشه به صورت پویا تغییر می کنند و از ابتدای تاریخ می بینیم که خانواده و رابطه به صورت های مختلفی تعریف شده و کماکان ادامه داره. می تونیم به عنوان مثال به دهه شصت و هفتاد آمریکا نگاه کنیم که دوستان نزدیک پارتنر ها شون با هم عوض می کردند اما بعدها به این نتیجه رسیدند که باعث می شه که طرف میل جنیسش به یک نفر بیشتر بشه و جالب اینجاست که بعد از دو دهه این مسئله دوباره داره از شرق آمریکا باب میشه. در مورد سکس و عشق شاید بتونیم بگیم که می تونن از هم جدا باشند اما نمی شه مطمئن گفت و باز هیچ چیز مطمئن.

    پاسخحذف
  3. اصل قضيه همينه كه نوشتي : هيچ چيز مطلق نيست!

    اين سري نوشته ها فعلا ادامه دارد!

    پاسخحذف
  4. حتي فراتر از يکی دو هوس ، با فرزند آوری از ديگری و بزرگ کردن آن با ساير فرزندان خانواده باز هم می توان خانواده را حفظ کرد. فقط مشکلی که در پی خواهد آمد يکی تعيين تکليف ارث از سوی نهادهای قانونی جامعه است . فرزندانی که از پدر نيستند آيا از او ارث خواهند برد ؟ و واکنش ساير فرزندان در صورت آگاهی در هنگام تقسيم ارث چه خواهد بود ؟ در حال حاضر دادگاهها در صورت درخواست پدر ژنتيک از دادگاه برای حضانت فرزند رأی را به نفع او صادر مي کنند و پدرعاطفی که فرزند را آگاهانه يا ناآگاهانه بزرگ کرده است بازنده خواهد بود ! مراجعه به آرای دادگاهها گويای اين وضعيت است .
    مشکل ديگر به هم ريختگي و اعوجاج شديد در احساسات افراد مربوط به خانواده است ... تعلق داشتن يا نداشتن مسئله کوچکي نيست . نکته حائز اهميت آنست که حتي در صورت با هم بودن افراد يک خانواده در کنار هم ، خانواده چه چهارچوبي بايد داشته باشد که مفهوما باز خانواده باشد و نه اسمی.
    پروفسور ژان دوسه در خاطره آزمايشات مربوط به HLA در سن لويی نقل مي کند: در هر پنجاه خانواده ای که خون و پوست خود را اهدا می کردند ، بطور متوسط دو کودک زنازاده ديده می شد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. به نکته خوبی اشاره کردید

      حذف
    2. البته چرا فقط ارث از پدر؟ شما فقط به پدر اشاره کردید. شاید فرزندان از یک مادر نباشند! انوقت چه؟ ارپ از سوی مادر هم همین چیزها را حداقل درکشورهای پیشرفته دارد.

      حذف
  5. اما به موضوع رابطه موازی يا آمیزش فرا زناشویی ( Extra-pair sex ) از زاويه های ديگر نيز می بايست نگريست.
    پيشنهاد می کنم علاقمندان حداقل 2 منبع زير را از نظر بگذرانند.

    http://www2.southeastern.edu/Academics/Faculty/mrossano/evo_psych/readings/MatechoicePDF.pdf


    http://www.spiegel.de/spiegel/print/d-39523493.html

    پاسخحذف