۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

کار گروهی ، اصل تحصیل و کار در سوئد

یکشنبه صبح رفته بودم دورو بر خونه یک قدمی بزنم و کمی با محیط آشنا بشم. به نظر من اینجا یه جنگله که توش یه چند تا خونه ساختن برای اینکه دائم باید از بین جنگل رد بشی. البته حس قشنگیه. مخصوصا اگه جنگل دوست باشی. شاید  هرگز فکر نمیکردم روزی برسه که از بین جنگل رد بشم و نترسم و احساس امنیت کنم. من این مسئله رو باید هزار بار ازش بنویسم.. اخه نمیدونید چه حس زیباییه وقتی امنیت رو حس میکنید. 
داشتم میگفتم، صبح قدم زنان از خیابون اصلی رفتم و بعد از دل جنگل رد شدم. البته مسیر جنگلی خیلی خیلی کوتاهه و فورا دوباره به خیابون میرسی. از کنار یه زمین فوتبال رد شدم که بچه ها داشتن توش بازی میکردن و چیزی که برام جالب بود این بود که در یکی از تیمها یک دختر بازی میکرد. و این اولین باری بود که میدیدم دختری با پسرها فوتبال بازی میکنه چون اینجا دخترها تیم خودشون رو دارن و پسرها تیم خودشون رو.
امروز دوشنبه روز اول دانشگاه بود. برنامه درسی امروزمون همش معارفه بود. معرفی کلی کورس این ترم، معرفی کلی رشته و یه درس دیگه.
کلاس اول به معرفی خودمون ، علت اومدنمون به این دانشگاه و انتخاب رشته، و علایق شخصیمون گذشت. حتی استادهامون هم اومدن و از علایقشون گفتن. اما قسمت قشنگش اینجا بود که ازمون خواستن 5 انگیزه ادامه تحصیل در سوئد و 5 نگرانی و دلواپسی مون رو در این رابطه بنویسیم. وقتی همه نوشتیم گفتن حالا دو نفر بشین و با هم در این مورد صحبت کنید و مشترکاتتون رو بنویسید. بعد از اون گفتن شش نفر بشید و با هم صحبت کنید و باز مشترکات روبنویسید. در نهایت هم باید 5 مورد مشترک از هر کدوم رو برای هر گروه مینوشتیم. و اینجوری تمرین کردیم که چطور در یک گروه همه با هم کار کنیم و ابراز عقیده کنیم.
اینحا ادم جرات حرف زدن پیدا میکنه منی که در دانشگاه خودمون حتی اگه چیزی رو میدونستم از ترس اینکه غلطه جواب نمیدادم اینجا چرت و پرت هم به ذهنم برسه میگم چون تشویق میشی و مشارکت در بحث هم یه جورایی اجباریه. کلاس عصرمون هم همینطور بود. یه بازی هوشی بهمون دادن که باید براساس مدلی که بهمون داده شده بود یک صندلی و یه بیل میساختیم. و خب بر اساس اون مدل هیچ جور نمیشد تا اینکه بلاخره یکی از بچه ها درست کرد. استاد ازش خواست دوباره درست کنه و اون در دفعه دوم در زمان کوتاهتری درستش کرد. حالا این وسط استاده کلی باهامون شوخی میکرد و مسخره بازی در میاورد بماند. بعد از تموم شدن گفت حالا چهار نفر بشید و ببینید کجای کارتون اشکال داشت و پیغام این بازی چی بود؟ خلاصه هر کدوممون یه چیزی گفتیم و در نهایت استاد سه مورد رو نوشت. یکی اینکه هر کاری در دفعه دوم راحت تر انجام میگیره پس سعی کنیم هر چیزی رو دوبار بخونیم. دو اینکه خواندن از روی مدل (یا صرفا الگو برداری) رو دور بریزیم چون همیشه درست در نمیاد و بهتره که خودمون خلاقیتمون رو به کار بندازیم و سوم اینکه بخاطر کار گروهی از استعدادهای مختلف استفاده میبریم. امروز تمامن استادمون داشت از گروه و کار گروهی حرف میزد. میگفت اونقدی که شما تو گروه از همدیگه چیز یاد میگیرید ما معلمها نمیتونیم بهتون یاد بدیم.
اینجا همه چیز یعنی گروه. یکی از دلایلی که به نظرم در کشورهای غربی حزب معنا داره ، و کار حزبی و گروهی درست انجام میشه اینه که از بچگی تا بزرگسالی در تمام مراحل اموزشی کار گروهی آموزش داده میشه چیزی که در ایران معنا نداره. تازه یادمه که همیشه توکلاسهای مدرسه و دانشگاه تاکید میشد مشورت نکنید!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر