۱۳۹۷ تیر ۲۹, جمعه

این فقط یک لیوان آب نیست، این مظهر عشق است


اوایل که همخانه شدیم او کسی بود که چراغها را خاموش می‌کرد. من هم در حالیکه در تخت لم داده بودم سفارش آب خوردن می‌دادم. آب خوردنی که ممکن بود تا خود صبح دست نخورد. حالا بعد دوسال این شده سنت خانه ما. هرچند کسی که چراغها را خاموش می‌کند منم، اما لیوان آبم را او باید بیاورد. بارها شده حتی دراز کشیده و آماده خوابیدن که من با کمی لوس کردن به او یادآور میشم وظیفه سقایی اش را عمل کند. این موضوع فقط درباره لیوان آب شب صادق است،  در موارد دیگر نه من دنبالش هستم نه او می‌پذیرد که کارهایم را انجام دهد. 
از دیروز تعطیلاتش تمام شده و رفت سرکار. برای همین شبها زود می‌خوابد. من هم که کارم تمام شد لایو گذاشتم و تا بیایم داخل خانه نزدیک یازده شب بود و او خوابیده بود. وقتی سرم را روی بالش گذاشتم و چرخیدم به سمت پنجره دیدم یک لیوان آب پر آنجاست. دست زدم و دیدم هنوز خنک است و فهمیدم چون نبوده ام و او‌میخواست زود بخوابد، آب شبانه‌ام را برایم گذاشت. با اینکه تشنه نبودم اما چنان به دلم نشست که چند قلپی آب خوردم. به همین سادگی می‌شود عشق را نشان داد، بی‌نیاز از کارهای عجیب غریب، بی‌نیاز از کادوهای گران‌قیمت. به همین سادگی می‌شود عشق را طلب کرد بی‌نیاز از خود را به خنگی زدن و دست و پاچلفتی بودن و ضعیف‌تر نشان دادن خود. در رابطه برابر این نقشها خودشان جا پیدا می‌کنند، بی نیاز از معامله و معادله. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر